نمی دانم فرق خطای باصره با سوء تفاهم را می دانید یا نه؟ خطای باصره آن است که به طور مثال، آدم می رود توی خیابان، چشمش می افتد به یک دختر جوان و زیبا و خیال می کند همسر خودش است که با آرایش خودش را بیست سال جوان تر و زیباتر کرده است.

دست می اندازد زیر بغلش و می گوید عزیزم چه خوشگل شدی امروز، اما لحظه ای بعد سیلی محکم دخترک آدم را به هوش می آورد و متوجه می کند که خطای باصره کار دستش داده!

سوءتفاهم آن است که هفته گذشته برای روزنامه اطلاعات پیش آمد. روز چهارشنبه ۱۷ آذر، تیتر زد: کیفیت پائین سوخت خودروها، عامل اصلی آلودگی هواست و فردایش یعنی روز پنجشنبه ۱۸ آذر تیتر زد: موفقیت بزرگ فرزندان ملت در تولید بنزین با کیفیت!

بدیهی است بهبود کیفیت بنزین در یک شب، نتیجه گوشمالی مختصری است که روزنامه اطلاعات را مجبور به تغییر عقیده کرده است!

در مورد خطای باصره و سوءتفاهم، مواردی هم پیش می آید که آدم چهارچنگولی می ماند و از خودش می پرسد خدایا این خطای باصره است یا سوءتفاهم؟

در این مورد می توان از عکسی یاد کرد که هفته گذشته از برج میلاد منتشر شد و ملاحظه می فرمائید. در عکس فوق، عده زیادی از تهرانی ها را می بینید! که دارند دربدردنبال برج میلاد می گردند و نمی دانند دچار خطای باصره شده اند یا این برج از اصل یک سوءتفاهم بوده است؟!

سرقت با مزه

می گویند احتیاج مادر اختراعات است. ابتکارات هم همینطور. حیفم می آید ابتکار یکی از سارقان تهرانی را که هفته گذشته به خرج داده است، برایتان ننویسم. هم بامزه است و هم می تواند هشداری باشد برای بقیه خانم ها و آموزنده باشد برای سایر سارقان!

خانم مسنی از بستگان من تعریف می کرد که داشتم از خیابان رد می شدم که یک وانت بار ترمز کرد و راننده آن با صدای بلند گفت حاج خانم کجائی که همه کارکنان شرکت تعاونی دارن دنبالت می گردند؟

متعجب پرسیدم برای چی؟ گفت توی قرعه کشی محل، شما برنده یک یخچال ساید بای ساید شده اید.

حیرت زده اما خوشحال گفتم خدا خیرتان بدهد. بی خود نیست که می گویند خدا جای برحق نشسته. این یخچال وامونده ما بیست سالی میشه که کارکرده و دیگه نفس نداره. گفت یک هفته ای هست برایتان نامه هم نوشته ایم چرا نمی آئید بگیرید؟ در حالی که ذوق زده شده بودم گفتم به خدا نامه ای به دست من نرسیده.

در حالی که با انگشت تابلوی شرکت تعاونی را که صد متر آنطرفتر بود نشان می داد گفت بیائید بالا همین الان برویم و تحویل بگیرید.

گفتم من برم پسرم را خبر کنم و باهم بیائیم.گفت اولا امروز صبح حاجی می گفت حتماً اینها پولدارن که مراجعه نکرده اند، بنابر این دیر بجنبید ممکن است یخچال را بدهند به یکی دیگه، ثانیاً، مگه من مرده ام؟ شما برنده شده اید، چشممان کور برایتان می آوریم.

دردسرتان ندهم. پیرزن ساده دل که تابلو و ساختمان شرکت تعاونی را به چشم می دیده وسوسه می شود و سوارمی شود. دو دقیقه بعد وانت بار درست جلوی شرکت تعاونی نگه می دارد و می گوید چون من کارگر اینجا هستم اگر همراه شما بیایم ممکن است فکرکنند پارتی بازی کرده ایم و ایراد و بهانه بگیرند و یخچال را بهتان ندهند. خودتان تنها تشریف ببرید. کاغذهایش را که امضا کردید، از همان دم در اشاره کنید، من می پرم پائین و می آیم.

قوم و خویش ما می خواسته است پیاده شود که راننده وانت می گوید حاج خانم با این النگوها وگردنبند می خواهید بروید؟

پیرزن می پرسد اشکالش چیه؟ راننده می گوید این یخچال ها را به آدم های بی بضاعت می دهند. وقتی این همه النگو و این گردنبند طلا را به گردنتان ببینند مسلم است که یخچال به شما نمی دهند. طلاهایتان را بگذارید همینجا روی صندلی، من اینجا نشسته ام و مواظبشم! بقیه داستان نیازی به شرح دادن ندارد. حاج خانم پیاده می شود و وارد شرکت تعاونی می شود و دقایقی بعد پکر و عصبانی برمی گردد و می بیند جا تر است و بچه نیست!

 

تظاهرات تهران مسری بود

درست دو روز بعد از تظاهرات اعتراض آمیز دانشجویان ایران در روز۱۶ آذر، دانشجویان انگلیس نیز برای اعتراض به افزایش شهریه دست به تظاهرات اعتراض آمیز زدند و ترافیک لندن را مختل کردند.

نکته جالب در این تظاهرات این بود که وظیفه ضرب و شتم دانشجویان را پلیس عهده دار شده بود و لباس شخصی های لندن به جای حمله به دانشجویان و ضرب و شتم آنها، سرگرم خرید وگردش و تفریح خودشان بودند. انگار نه انگارکه لباس شخصی هستند و وظیفه ای را به عهده گرفته اند!

کرم زیبائی، از آب دهان …!

اخیراً در تلویزیون های ایرانی خارج کشور، برای یک نوع کرم زیبائی تبلیغ می شود که به ادعای کارخانه سازنده، از آب دهان یک خزنده تولید می شود.

حیوانی شبیه بچه لاک پشت، کوچکتر و زشت تر و لزج، نمی خواهم اسمش را ببرم و حالتان را بگیرم.

من وقتی این آگهی را دیدم به خودم گفتم عجب جانوری بود این جانور و ما نمی دانستیم…

نه تنها خودش را در برخی ازکشورها می خورند،(البته کشورهائی که اگر پاره آجر هم گیرشان بیاید، از زورگرسنگی کباب می کنند و می خورند!) آب دهانش را هم برای زیباترشدن زیبارویان جهان مورد استفاده قرار می دهند.

لحظاتی روی این قضیه فکرکردم و به خودم گفتم شاید چون این حیوانات توی علف ها می لولند و از علف تغذیه می کنند، سردی شان می شود و آب دهانشان راه می افتد و از این مایع، کرم زیبائی تولید می کنند؟ اما به خودم گفتم مگر روزانه چقدر آب از دهان چنین خزنده ای  سرازیر می شود که ده ها تن کرم زیبائی با آن می شود ساخت و به تمام دنیا صادرکرد؟

تلفن کردم به مدیر شرکت و همین سئوال را با او در میان گذاشتم. از پشت تلفن شروع کرد به حالت تاسف کله اش را تکان دادن وگفت شما مردم چقدر نادانید. مگر ما همینطور می نشینیم تا آن جانور هوس کند آب دهانش را بیرون بریزد و ما جمع کنیم و با آن کرم زیبائی تولید کنیم؟

گفتم پس چه می کنید؟ با ناراحتی گفت آقاجان این کار سیستم دارد، دم و دستگاه دارد، حساب و کتاب دارد، کارخانه دارد…

پرسیدم ممکن است قدری توضیح بدهید که آدمهای ناواردی مثل من هم از ماجرا سر دربیاورند؟

گفت حضرت آقا، ما میلیونها از این حیوانات را جمع آوری کرده ایم. آنها را در سالن های بزرگ و مجهز پذیرائی می کنیم. برایشان فیلم هائی از پیشرفت های کشور و سخنرانی های نشاط آور و امیدبخش رئیس جمهور پخش می کنیم جوری که از تصور زندگی شیرینی که در آینده ای نزدیک میسر خواهد شد، آب از لک ولوچه آنها سرازیر شود .

صندلی هائی که این خزندگان کوچولو را روی آن می نشانیم، تماماً استرلیزه و پاستوریزه است. جلوی دهانشان کانال کشی شده است. پس از دیدن فیلم، آب دهان آنها سرازیر می شود و مستقیماً و بدون دخالت دست کارگر، وارد دیگ های بزرگ می شود.

این آب دهان معجزه گر، پس از آنکه پخته و ضد عفونی شد، وارد قسمت دیگری ازکارخانه می شود، مواد سفت کننده ای مثل آرد و نشاسته و جوش شیرین به آن اضافه می شود و از آن کرم خاصی تولید می شود که همین چند روز پیش بریژیت باردوی ۸۰ ساله مالید به صورتش و دوباره شد همان که ۶۰ سال پیش بود. زیبا ، خوش اندام، سکسی…

خواستم از ایشان شماره تلفن بریژیت باردوی جدیدی را که می گفت بگیرم، یادم افتاد که قانون جدید حمایت از خانواده فعلا به کناری گذاشته شده بنابراین برای ازدواج مجدد باید از همسرم اجازه بگیرم، از خیرش گذشتم و گوشی را گذاشتم. به دنگ و فنگش نمی ارزید!

متکی بود یا نبود؟

آدم نمی داند از دست این سیاستمدارانی که بی موقع برکنار می شوند، چه خاکی به سرش بریزد. داشتم در پاکت را می بستم و می خواستم مطالبم را پست کنم که تلویزیون خبر داد آقای منوچهر متکی وزیر خارجه ایران از کار برکنار شده است .

با مکافات به ایشان تلفن کردم و پرسیدم چی شد آقا، شما چرا؟ ایشان با همان خنده مصنوعی همیشگی اش پاسخ داد برای اینکه من برعکس اسمی که دارم، به جائی متکی نبودم!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.