نامه خوانندگان

محمدعلی اختری

مجله وزین شهروند

با سلام

در شماره ۱۳۱۰ مورخ پنجشنبه یازدهم آذر ۱۳۸۹ آن مجله صفحه ۷۹ مقاله ای از آقای سروش حقایق به چاپ رسیده که در آن مقاله به نامه ی عده ای از سالمندان ایرانی مقیم تورنتو چاپ شده در شماره ۱۳۰۲ اشاره شده و خواسته است به بهانه ی آن نامه به تبلیغ مذهبی خود بپردازد. برای بررسی نامه ی ایشان و جواب به اشکالات آن مقاله ناچارم مقدمه ای عرض کنم.

من نویسنده ی این سطور یک نفر ایرانی مقیم کانادا هستم و بهائی و بابی هم نیستم، فقط مطالعاتی در تاریخ ایران و ادیان ایرانی دارم. عده ی زیادی هموطن ایرانی از مذاهب و زبان ها و قومیت های مختلف ایرانی در تورنتو و کانادا زندگی می کنند. از میان دارندگان عقاید مختلف مذهبی فقط حضرات بهائیان هستند که در مجلات و مطبوعات فارسی زبان چاپ تورنتو از جمله مجله ی ایران استار و مجله شهروند عقاید خود را به وسیله ی مقالات یا آگهی تبلیغاتی، تبلیغ و منتشر می کنند و اینها هم جای بحث و گفت وگو نیست ولی اگر کسی بخواهد برای جا انداختن عقیده ی مذهبی خود دست به تحریف تاریخ یک مملکت بزند دیگر جای چشم پوشی نیست.

نخست اینکه نویسنده ی مقاله آقای سروش حقایق که بهائی به نظر می رسد و از این لحاظ بر او حرجی نیست خود را بیطرف نشان دهد چرا که از متن مقاله پیداست که مذهب ایشان چیست، ولی آن مقاله کودکانه پر از اغلاط به نام نامه ی “۹ نفر سالمندان ایرانی” را بهانه ای برای تبلیغ عقاید خود قرار داده که به آن هم حرجی نیست و حق هر کسی است که عقیده ی خود را بدون ترس و واهمه ابراز کند، ولی این حق به او اجازه نمی دهد که برای اثبات عقیده ی خود متوسل به تحریف و جعل تاریخ شود.

دوم اینکه در نامه ی “۹ نفر سالمندان ایرانی” که بنده هم آن را خواندم و بر بی اطلاعی آنان خندیدم چنان اشتباهات خنده آوری به کار رفته که من شک کردم که این نامه را عده ای سالمند ایرانی نوشته باشند، شاید خود آن نامه هم جعلی بوده و توسط کسی از باورمندان هم مذهب آقای سروش حقایق نوشته شده و به مجله داده شده که پس از چاپ آن دستاویزی باشد برای تبلیغ عقاید خودشان، باز هم به تبلیغ عقاید بهائی هیچگونه اعتراضی نیست ولی آنچه مورد ایراد من است تحریف عمدی تاریخ ایران برای اثبات عقیده ی دینی است.

سوم، اصل مطلب اینجانب این است که ایشان می فرمایند سیدعلی محمد شیرازی معروف به باب مبشر دین بهائی است و حال آنکه چنین مطلبی به کلی دور از حقیقت است، زیرا کلیه نویسندگان و مورخان ایرانی و غیرایرانی (به جز مورخان بهائی) مانند نویسندگان ناسخ التواریخ، روضهالصفا، حقایق الاخبار ناصری و دکتر فریدون آدمیت، اعتضادالسلطنه، احمد کسروی، ادوارد براون، کنت گوبینو و مسیو نیکلا هیچکدام اشاره ای به این مطلب ندارند که سیدباب مبشر بهاءالله باشد، زیرا باب در کتاب اصلی دین خود یعنی کتاب “بیان” احکامی نوشته و بابیان را توصیه کرده که آن احکام را جانشین احکام دین اسلام نمایند مانند روزه ۱۹ روزه، و اسامی ۱۹ گانه ی روزها، تغییر سالشماری از ۱۲ ماه به ۱۹ ماه ۱۹ روزه و تغییر سلام اسلامی به چیز دیگر و بسیاری از احکام دیگر که نشاندهنده ی این است که او دین جدیدی آورده و این موضوع مورد قبول بابیان آن روز قرار گرفته در “کنفرانس بدشت” در نزدیکی شاهرود و به خاطر این احکام و دین جدید ده ها هزار نفر از طرفین ـ بابیان و ایرانیان غیر بابی ـ در مازندران، قلعه طبرسی و زنجان و نیریز فارس کشته شده اند و اگر باب را مبشر دین بهاء قرار دهیم که ۱۹ سال یا ۹ سال بعد از باب آشکار شده و دین باب را نسخ کرده باید به عقل باب که آقای سروش حقایق مبشر بهاء دیده اند شک کرد که فقط برای ۹ سال یا ۱۹ سال این همه مردم را به کشتن داده است و حال آنکه بهاء خود از باب سالمندتر بوده، باب متولد ۱۲۳۵-۱۸۱۹ است ولی بهاء متولد ۱۲۳۳-۱۸۱۷ است، و دو سالی از باب بزرگتر بوده و موقع ظهور باب هم حضور داشته است و دلیل دیگر اینکه برادر کوچکتر بهاء به نام میرزا یحیی معروف به ازل که بزرگ کرده ی خود بهاء بوده و پس از باب جانشین و وصی سید باب شده به این دعوی بهاءالله گردن ننهاده است و دانشمندان دور اول بابیه هیچکدام دعوی اینکه سید باب مبشر بهاء بوده را ذکر نکرده اند مانند سیدمحمد اصفهانی، ملامحمد جعفر کرمانی، ملا رجبعلی قهیر، ملامحمدجعفر نراقی، ملامحمد رفیع طاری و بسیاری دیگر، البته ناگفته نماند حضرات مورخین بهائی در بسیاری موارد دیگر هم تحریف هائی در تاریخ ایران قائلند مانند نسبت قتل حاجی ملاتقی برقانی به غیر بابی ها یا بی جفائی و توهین نسبت به مرحوم امیرکبیر (میرزا تقی خان فراهانی) صدراعظم ناصرالدین شاه و یا تعریف و تمجید از خائنانی مانند صدراعظم نوری که در توطئه قتل امیرکبیر دخیل بود، و در عین حال تبعه دولت انگلیس بوده است و بلافاصله بعد از امیرکبیر جانشین او و صدراعظم ایران شده است که جای بحث آن در اینجا نیست.

در خاتمه یک جمله از مقاله های سروش حقایق نقل کنم و جواب بدهم و داوری را به خوانندگان واگذارم. ایشان فرموده اند، بهاء الله گفته است که “ای اهل عالم مذهب الهی از برای محبت و اتحاد است، او را سبب عداوت و اختلاف ننمائید” مگر تاریخ های خود بهائیه مانند تاریخ نبیل، کواکب الدُریه، تاریخ جدید و مقاله سیاح نمی گویند که بهاءالله برادر خودش میرزا یحیی را به شدت تکذیب و تفسیق کرده، که میرزا عباس نوری(عبدالبهاء عباس افندی) جانشین و پسر بزرگ بهاالله سایر خانواده بهاءالله را تکذیب و تکفیر کرده، که شوقی ربانی (شوقی افندی) جانشین و نوه ی دختری عبدالبهاء تمام خانواده ی خود و عموها و عمه های خود را تکذیب و از خود رانده است. این حقایق تاریخی را که مورد قبول خود بهائیه است چگونه با گفته ی بهاء که نویسنده مقاله ی سروش حقایق نقل کرده است، تطبیق بدهیم. اصولاً در مدت زمانی مشابه در شرق و غرب عالم، مذاهبی و مکاتبی مانند باب و بهاء ظهور کرده اند چون ظهور مذهب وهابی در عربستان قرن ۱۲ هجری، شیخیه در ایران و قادیانی یا احمدیه در هند ۱۸۵۶ و بابیه ۱۸۴۴-۱۲۶۰در ایران و بهائیه ۱۲۶۹-۱۸۵۳یا۱۲۷۱-۱۸۶۳در عثمانی و شاهدان یهوه Jehovah Witness و Mormons در آمریکا در سالهای ۱۸۷۰-۱۸۳۵، همانطور که  مورمون ها و شاهدان یهوه از طرف اکثریت جوامع مسیحی مورد رد و انکار واقع شده اند، مذاهب قادیانی، وهابیه، شیخیه، بابیه و بهائیه هم از طرف اکثریت مردم مسلمان و شیعه مورد رد و انکار واقع شده اند.

به هر حال در عین حال که برای پیروان این عقاید و مکاتب حق بیان و تبلیغ قائلیم، نباید آنها هم از این حق خود برای انکار واقعیت ها و تحریف تاریخ سوءاستفاده نمایند.

امیدوارم شهروند طبق وظیفه مطبوعاتی و انسانی خود نوشته ی مرا چاپ و منتشر نماید.