هوشنگ کشاورز صدر*

سحرگاه ٢٩ آذر ١٣٨٩ برابر با ٢٠ دسامبر ٢٠١٠ دادگستری سیستان و بلوچستان با صدور اطلاعیه خبرحلق آویز کردن ١١ بلوچ زندانی در محوطه زندان زاهدان را اعلام کرد.  به نقل از رسانه ها

 “اگر داد اینست بیداد چیست”

                          فردوسی طوسی

 من یک پناهنده سیاسی ایرانیم، گریخته از بیداد نظام حکومت مذهبی استوار بر هزارها هزار حدیث و روایت. احادیث و روایاتی که بر اساس آن، دستور چگونه زیستن ما از خشت تا خشت در این دنیا و آن دنیا، معین شده است. امروز بیش از سی سال آزگار است که منشور حیات اجتماعی ما ایرانیان که “انقلاب مشروطه”را پُشتِ سر داریم، همین حدیث ها و روایت هاست که بسیار و بسیارهای آن مورد شک و تردید اعاظم مذهبی همین حکومت دینی است.

ضبّاط و مجری این”احکام جاودانه”، به قول تاجیک ها “ملابچه” هائی هستند، دشنه در دست و کوچه به کوچه در جستجوی “قرمطی”  و “رافضی” و آنهم در سرزمینی که آئین “سنت” دارد، در سرزمین محروم “شن و آفتاب” بلوچستان و سیستان، که مردم بردبار و تهی‌دست آن، در سایه پشت و هم پشتی و خویشی و خویشاوندی، با دست خالی و محروم از هر نوع “خدمت اجتماعی”، برای سامان دادن به زندگی، نه زندگانی، پنجه در پنجه طبیعت کجمدار دارند.

ایران میهن بلوچ ها سرزمین ثروتمندی است. اما “بوم” آنها و به تبع آن، بلوچ های نشسته بر این بوم از تمامی مواهب سرزمینشان ایران محروم اند. کدام آب و نان، کدام طبیب و دارو که به قول کتاب “حکایت بلوچ” ، “سرخک که سهل است، در بلوچستان بادی هم بوزد، به سهولت می تواند آدمها را بریزد به روی زمین به همان آسانی که برگهای خشکیده درختان را، باد پائیزی”. و صد البته چه به دوران شاهان و بدتر و بدتر به دوران فقیهان.

حال بنگرید، تنی چند نابخرد و ناآشنا به حال و هوای این مردم، به نام بی مسمی “داد” “دادگستری” با دشنه انتقام و به”تقاص” بمب گذاری و کشته شدن جمعی در “مسجد شیعیان زاهدان”، به جان زندانیان بی پناه گروگان گرفته ای افتاده اند که هیچ نشانی از رابطه آن ها با کار سخیف بمب گذاری در مسجد مذکور در دست نیست.

در جرم و اتهام رسمی ادعا شده در مورد یازدهمین بلوچ اعدام شده می خوانیم: “احمد ناروئی فرزند عبدالکریم به اتهام محاربه از طریق ایجاد آشوب در زاهدان پس از حادثه “مسجد علی ابن ابیطالب” و سرقت مسلحانه و … ایجاد خوف و رعب و وحشت در مردم… ” خوب، آقایان! دادگستران امین! اگر “احمد ناروئی” بعد از واقعه سخیف و غیر قابل توجیه بمب گذاری در مسجد، به خوف و رجاء مردم برخاسته و در آن روز به سرقت مسلحانه دست زده است، آن اعدام شدگان دیگر که در حین واقعه در ید قدرت شما بوده اند، صاحب چه اتهام و جرمی بوده اند، و اگر اتهاماتی در حد اعدام داشته اند چرا شمایانی که بزرگترین هنرتان دست به خون مردم بردن است تا واقعه “مسجد” به جرم آنها نرسیده اید و درست بعد از واقعه مذکور به فکر اجرای عدالت! و کشتن آنها افتاده اید؟

آقایان، شما دانسته یا ندانسته، تفاوت های مذهبی را به اختلافات مذهبی و نقار و تکدرهای خویشاوندی و ایلی را به ستیز و خون و خونخواهی بدل کرده اید و این همه فقط  و فقط برای استمرار اعمال قدرتی است در قالب حکومتی”نابهنگام”، آنهم در دهه دوم قرن بیست و یکم. حکومتی از صدر تا ذیل در تناقض. حکومتی در تضاد بنیادی با رشد و توسعه و بیگانه با تحولات جهانی. حکومت قصاص و اتم.

آقایان! اگر نمی‌دانید، بدانید که در جوامع استوار بر خویشاوندی ایلی، باز تولید کشتن، کشتن است، از تکریت عراق بگیرید تا قبرستان‌های لرستان ایران.

اما خوب می‌دانید که”قصاص” سرانجام محتوم داوری مذهبی است. به تعبیری “انتقام”، و بدینسان شکنجه پاسخ شکنجه است و مرگ پاسخ مرگ. و شما با اعدام انتقامجویانه جوان‌های زندانی بلوچ، این دو خصوصیت نامطلوب را به هم گره زدید و به جامعه بلوچ تحمیل کردید. افزون بر آن، تهدید و تخفیف بلوچ هاست که چاشنی این تدبیر مدبرانه کرده اید!  اکنون گمان نمی‌دارید که پایان این دور تسلسل چندان نزدیک نیست، و همچنین دور از انتظار نیست که از این میان آتشی برخیزد که خُرد و کلان نشناسد.

آقایان! سی سال تجربه حکومت شما نشان داده است که هرکجا پای می‌نهید، هدیه و سوقات شما برای مردم آن دیار فتنه و نقاق، دشمنی و کینه است. پس شمایان به عنوان منادیان نظام دینی نه قاتق نان که قاتل جان اید.

آقایان! یقین دارم که گردبادهای سرزمین بلوچ ها را تجربه کرده اید، مخرب اند و خانه برانداز، اما نیک اقبالی آن که عمری سخت کوتاه دارند. من، شما و نظامتان را هم‌چون این گردبادها می‌بینم. پس از این گردباد زندگی  از سرگرفته می‌شود. می مانند بلوچ ها و سرزمین سراسر زیبایشان، سرزمین آمیختگی شن و آفتاب، به قول مردم حاشیه سلسله جبال کوه‌های زاگرس به:

آفتو زنون‌ها و آفتو درون‌ها (سپیده و شام).

کلام آخر این که در سراسر این سوگواره، با پائیز سال ۶٧ و یاد قتل عام زندانیانِ زندان‌های ایران زندگی کرده ام، چرا که آمیختگی شگفتی میان کشتار این یازده بلوچ در زندان و آن قتل عام بزرگ می بینم.

شما بچه های نازنین اعدام شده بلوچ بدانید در ضمیر همه وجدان‌های بیدار حک شده اید، آنچنانکه بچه های در بند تابستان و پائیز ۶٧. 

یادتان گرامی باد که هست!

 

 *پناهنده سیاسی در فرانسه