خبرگزاری ها گزارش کرده اند که جناب زین العابدین ابن علی، دیکتاتور فراری تونس که به عربستان پناهنده شده، حج عمره به جای آورده است.

حاج علی آقا که تلفنی با خبرنگار ما صحبت می کرد گفت آقا عجب مراسمی است این مراسم حج. اولین دور را که زدی و دورحجرالاسود گشتی، احساس سبکی می کنی. دور دوم احساس می کنی که اگر زبانم لال گناهی هم کرده باشی بخشوده شده. دور سوم هنوز تمام نشده، مثل یک بچه خندان، بی خیال و بی گناه می شوی. دور چهارم….

خبرنگار ما پرسید ببخشید شما تا به حال چند دور زده اید و حالا چه احساسی دارید؟ حاج آقا جواب داد من الان دور هفتم را تمام کرده ام، اما دیگر نفس ندارم که ادامه بدهم. خوشبختانه نه تنها احساس بی گناهی می کنم، بلکه احساس می کنم مثل رئیس جمهور شما یک چیزی هم از خدا و از مردم طلبکارم!

خبرنگار ما پرسید مگر آقای احمدی نژاد چند دور چرخیده اند؟ ایشان پاسخ دادند راستش هیچ کس نتوانست بشمارد چون ایشان ماشاالله مثل فرفره دورحجرالاسود می چرخیده اند وگویا رکورد شکسته اند!

خبرنگار ما پرسید به گزارش خبرگزاری ها، جنابعالی هنگام فرار۱۵۰۰ کیلو طلا را هم که در حقیقت متعلق به مردم تونس است، همراه خود برده اید. طلاها را چه کرده اید؟

حاج زین العابدین جواب داد روایتی هست که هر نوع طلائی را حتی اگر دزدی باشد دور خانه خدا بگردانی حلال و متعلق به گرداننده آن می شود! به همین دلیل من اول طلاها را حلال کردم که دستم به مال حرام آلوده نشود و بعد خودم شروع کردم به دویدن دور خانه خدا و می بینید که الان مثل یک فرشته بی گناه شده ام.

همه چی آرومه، از هوا معلومه…

چقدر بدم می آید از کشورهائی که مصداق ضرب المثل یک بام و دو هوا هستند. یکی از شهرهایش گرم است  و دیگری سرد. اصلا چه معنی دارد که در کشوری مثل ایران که در آن آزادی، عدالت و حقوق بشر به طور مساوی تقسیم شده، هوای سنندجش به عنوان مثال سرد باشد و هوای شیرازش گرم؟

و شاید باورتان نشود که ایران، تنها کشوری است در جهان که حتی درجه حرارت هوا در شمال و جنوب و بین فقیر و غنی و شاه و گدا، به طور یکنواخت تقسیم شده است. اصلا عدالت، آنهم با تلفظ آقای احمدی نژاد، یعنی با فتح عین، یعنی همین که هوای سنندج سردسیر، با شیراز گرمسیر یکنواخت باشد!

کسی چه می داند؟ شاید دولت همانطورکه چندی پیش دستور داد آمار نگران کننده منتشر نشود، دستور داده باشد درجه حرارت هوا نیز همانطور که در نمودار فوق می بینید، در همه جا یکنواخت اعلام شود تا مردم عدالت را به چشم های بابا قوری شده شان ببینند و به به و چهچه کنند!

امان از مردهای ایرانی…

خبرگزاری برنا نظر تعدادی از مراجع را در مورد کلاه گیسی که  هنرپیشه های ایرانی در فیلم ها و سریال ها سرشان می گذارند پرسیده است. اکثراً جواب داده اند که جایز نیست و موی مصنوعی هم باید پوشیده باشد.

به نظر بنده اگر خبرنگار برنا مرد ایرانی را می شناخت، هرگز چنین سئوالی را نمی کرد.

مرد ایرانی پدیده ای است حیرت انگیز و غیر از همه مردهای جهان. مرد ایرانی از سنگ و چوب هم نمی گذرد، چه رسد به کلاه گیس و موی مصنوعی! این دیگر سئوال کردن دارد؟

به نظر بنده دانشمندان باید درباره هیز بودن مردان ایرانی دست به مطالعه ای عمیق بزنند. مطالعه ای راستی راستی، نه از این مطالعه هائی که آدم می شینه روی مبل و یک کتاب هم می گیره دستش. آقا انسان در خلقت این مخلوق چارچنگولی می ماند….

من مردی را می شناسم که از دیدن پارچه سیاه توی دکان بزازی تحریک شده بود! نانجیب مجسم کرده بود که اگر از این پارچه یک شلوار تنگ بدوزند و پای یک دختر بیست ساله خوش اندام بکنند، چه لعبتی خواهد شد. به همین علت دو متر از آن پارچه خریده بود و شب که از سرکار برمی گشت، پارچه هه را می نشاند! روی مبل کنار خودش و با دختری که مثلا  توی آن پارچه هه عشوه گری می کرد، گل می گفت و گل می شنید و گاهی هم ناخنکی می زد و دستی به پارچه هه می کشید.

روزی که ماجرا را برام تعریف کرد و گفت که چقدر از زندگی زناشوئی اش راضی است، به من هم توصیه کرد که بروم و چند متری از همان پارچه بخرم. می گفت تو عقلت نمی رسه که اگر جنیفر لوپز این پارچه را شلوار کنه و بپوشه و کنارت بشینه، چه کیفی داره!

من مردی را می شناسم که به یک پیرزن ۹۸ ساله اظهار عشق کرده بود چون توانسته بود پیرزنک را در ۱۸ سالگی مجسم کند. از او پرسیدم آخر چطور توانستی یک پیرزن ۹۸ ساله را به شکل یک دختر۱۸ ساله مجسم کنی؟ جواب داد خیلی ساده است. جای عدد ۹ را با عدد یک عوض کردم، نمی دونی چه تیکه ای شد!

و مردی را می شناسم که با یکی از این مانکن های توی ویترین مغازه ها ازدواج کرده، ده پانزده تا کلاه گیس و ده بیست دست لباس برایش خریده و مرتباً مو و لباس مانکنه را تغییر می دهد که یکنواخت وکسل کننده نباشد و در حقیقت مانکنه را مثل کامپیوترش آپدیت می کند!

او که بسیار از زندگی زناشوئی اش با این مانکن مصنوعی راضی است می گوید همسرم! با وجود اینکه پایش را از خانه بیرون نگذاشته زنی است اجتماعی، تحصیلکرده و سانتی مانتال.

به او می گویم اولا که همسرت آدم نیست و فایبرگلاس است. دوماً به فرض اینکه یک آدم معمولی باشد با پوست وگوشت و استخوان، وقتی پایش را از خانه بیرون نگذاشته، چه جوری اجتماعی شده؟

می گوید معلوم میشه فرمایشات خانم لاله افتخاری را نشنیده ای؟ می پرسم لاله افتخاری دیگه کیه؟ میگه بابا نماینده مجلسه. خیلی هم شخصیت مهمیه. ایشان اخیراً فرموده اند: لازم نیست زنان برای اجتماعی شدن و فعالیت در جامعه، از خانه هایشان بیرون بروند!

و ادامه می دهد: به نظر ایشان کنار حوض نشستن و رخت چرک ها را چنگ زدن، وکنار اجاق آش رشته پختن خودش یک فعالیت اجتماعی است و زن را اجتماعی می کند چون  شب که شد یک مشت کور و کچل می ریزن توی خونه و از ننه شون غذا و لباس می خوان. آنها صبح تا شب توی اجتماع بوده اند و بدیهی است وقتی به خانه رسیدند، مشاهداتشان را تعریف و مادرشان را نیز اجتماعی می کنند!

ازدواج دوم ثواب دارد!

آگهی های اینترنتی را دست کم نگیرید. حداقل خاصیتش این است که اطلاعات انسان را افزایش می دهد.

خود من تا امروز نمی دانستم که اگر همسر آدم سید باشد، هوو آوردن سر او اجر معنوی هم دارد!

اگر می دانستم یا از همان اول با یک سیده ازدواج می کردم یا در طول این سالها، یک مدرک سیدی برای زنم دست و پا می کردم.

فکر نکنید این کار عملی نیست، وقتی می شود بدون داشتن مدرک دیپلم و لیسانس از دانشگاه آکسفورد دکترا گرفت، سید شدن که کاری ندارد.

شاید هنوز هم دیر نشده باشد و تا سرماخوردگی اش برطرف نشده و فن فن می کند، بشود یک کاری کرد!

سایت شهروند مطالب خواندنی زیاد دارد، تا شما چند تا از این مطالب را می خوانید منهم بروم ببینیم چه جوری می شود یک کار ثواب بکنم و یک اجر معنوی برای خودم دست و پا کنم؟!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.