نامه خوانندگان

حسن آقامیرزا

 زنده باد شهروند، مجله ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که جایی شده است برای ابراز افکار و نظرهای گوناگون و گاه متضاد ایرانیان. به دست گرفتن شهروند شماره ۱۳۱۴، ۳۰ دسامبر ۲۰۱۰ در بامداد نخستین روز ۲۰۱۱، و خواندن نقد موجز طلوع آزاد از سخنرانی دکتر پارسا بناب و سپس خواندن نوشته اسماعیل نوری علا، “جستجوی واقع بینانه ی حداقل” به من حال دادند. هر دو نوشته نشان می دهند مصالح بنای برپایی یک نظام دموکراتیک در کشورمان در حال شکل گرفتن است. گرچه راه درازی به شکوفایی دموکراسی در ایران مانده است.

طلوع ازاد در نوشته اش “سخنی با دکتر پارسابناب” حرفی را می زند که دیگران و من هم در نوشته ی “قوم چیست؟ ملیت کدام است؟” شهروند شماره ۱۲۹۴، ۲۱ مرداد ۸۹ عنوان کردم.

طلوع آزاد:”درد بزرگی که احزاب و گروه های بعضاً مخالف نظام سیاسی کشور چه قبل و چه بعد از انقلاب داشته و دارند این بوده که در اغلب زمان ها و دوره ها نظریات محدود و معدود خود را به نام مردم و به کل تعمیم داده اند. این البته در جریانات زبانی بیشتر مشهود است.”

“ملت و ملیت سازی نیز چندی است از سوی آنها به شدت دنبال می شود. هر چند در بیشتر موارد خود را متعلق به ایران می دانند، اما از معنا کردن بار حقوقی این اصطلاحات طفره رفته و نیک می دانند به درستی منظورشان چیست.”

کمونیست های عزیز، مارکسیست ـ لنینیست های عزیز حرف زدن بدون پایه و تعریف مشخص حرف مفت است. زمان آن رسیده که شماها نظرات خود را از ملت و ملیت برای مردم ایران بیان و تعریف بفرمایید. نیز منظور خود را به راستی از این دو اصطلاح و یا واژه ابراز دارید.

تا پیش از ورود تفکر مارکسیست ـ لنینیست به ایران، سخن از قوم های ایرانی بوده است. از بلوچ و کرد کسی ایرانی تر نیست. تاریخ چندهزار ساله ی مردم ایران اینها را دو قوم ایرانی می شناسد. حالا چطور شده است که یکی از نظر شما ملیت کرد است و دیگری ملیت بلوچ؟

آقای نوری علا با به یادآوردن اعلامیه چریک های فدایی خلق در سال ۱۳۵۸ و خواست های “حداقلی سازمان چریک های فدایی خلق” شامل انحلال ارتش و ملی شدن کارخانجات و و و به آشکار نشان می دهد که یک گروه کوچک سیاسی از روی خودشیفتگی به افکارش چگونه به خود اجازه می دهد و کوشش می کند خواست های خود را به مردم یک کشور تحمیل بکند.

با توجه به حمله ی لشگریان صدام حسین به ایران و بازداشتن پیشرفت نیروهای عراقی در آسمان با حمله ی جانانه ی نیروی هوایی ایران و راه اندازی جنگ چریکی علیه نیروهای عراقی در آبادان و خرمشهر از سوی تکاوران نیروی دریایی در نخستین روزهای جنگ عراق با ایران، هیچکس نداند بدون ارتش چه بر سر خوزستان و کشورمان می آمد. حادثه ی جنگ نشان داد خواست های این گروه مارکسیستی تا چه اندازه ساده لوحانه بوده است.

ایران سرزمین مناسبی برای کشت مارکسیسم نبوده است. در ۷۰ـ۶۰ سال گذشته توده ی مردم ایران علاقه به فلسفه ی مارکسیسم نشان نداده اند. مارکسیست ها همیشه یک اقلیت کوچک سیاسی بوده اند. بخشی از مارکسیست ها دانسته و بخشی هم ندانسته آلت دست کشورهای خارجی بوده اند. تنها شانس آن دسته از مارکسیست های مستقل که به کشورهای خارجی وابستگی ندارند، برای ابراز وجود و شاید هم تأثیر در سیاست کشور در آینده کنار گذاشتن شیفتگی بی حد و اندازه ی خود، اجتناب لنین و خمینی وار از دیکته کردن به مردم و پذیرفتن مجلس و قوانین برآمده از رأی شهروندان است. در واقع پذیرفتن نظام دموکراسی و پیش گرفتن روش دموکراتیک. حکومت پرولتاریا چون حکومت کردن به دست یک گروه و طبقه از اجتماع است، مانند حکومت ولایت فقیه که حکومت آخوندهای سیاست زده می باشد، به طبع یک حکومت دموکراتیک نمی تواند باشد. چرا درک و قبول این واقعیت آشکار تاکنون برای عده ای ـ اکثراً مدعی به دانش پژوهی و روشنفکری ـ مشکل آمده است، از مجهول های زمان است.