بهرام بهرامی

کشور کانادا، کشوری است که من با افتخار آن را خانه خود (یا میهن خود) می نامم، هرچند که زاده ایرانم، همسر ایرانی دارم که او هم چون من کانادایی شده است و از سه فرزند من دو فرزند بزرگتر در ایران زاده شده اند. فرزند سوم من هم که در شهر تورنتو زاده شده و هنوز پس از دو دهه زندگی ایران را ندیده است، با اینکه هرگز هیچ چماق و زوری بالای سرش نبوده، با عشق فارسی آموخته است و جایی که باید، تا آنجا که می تواند، به فارسی سخن می گوید. بر آن نیستم که زندگی شخصی خود را در این گزارش بنویسم. می خواهم بگویم که طی این سه دهه ای که از فرمانروایی «ولایت وقیح» بر سرزمین مادری ما می گذرد، چرا من و کسانی مانند من، آن خاک را با همه مهر به آن ترک کردند و این سرزمین یخ زده را میهن خود کردند.

کانادا در سایه دوراندیشی پدران استقلال خود پایه هایی را برای زیستن در این جهان پهناور شایسته دیده است که تا سال های سال و تا زمانی که زندگی در روی این کره خاکی هست، پایه های بنیادین برای زندگی مردمان در آرامش و صلح خواهد بود. این پایه ها همزیستی مردم فارغ از هر گونه نژاد، رنگ، دین، زبان و ملیت است. جامعه کانادا این بنیادها را برای زندگی کردن در این سرزمین بایسته می داند. این بنیادها تقریباً همان بنیادهایی هستند که همه کشورهای جهان با دولت هایی برخاسته از مردمسالاری به آن احترام می گذارند. در برخی بیشتر در برخی کمتر.

و من با همه سختی هایی که در طی این سه دهه همراه با خانواده کشیده ام، همانند بسیاری از ایرانی تباران، از زندگی در این کشور خوشنودم و در جای یک کانادایی به خود می بالم. حتی باید اعتراف کنم که زمانی که سرود ملی کانادا را می شنوم همان حس غروری را دارم که وقتی در گردهمایی های ایرانی سرود ای ایران را می شنوم و در هر دو، کوشش می کنم با خواننده سرود همآواز شوم. 

روشن است که در چنین کشوری شکستن این بنیادهای مدنی و خوارداشت (توهین) دیگر دین ها و اندیشه ها، دیگر نژادها، رنگها یا ملیت ها، خود گناهی است که در دادگاه ها باید پی آن را گرفت و دست کم در یک مورد که انگیزه نوشتن این یادداشت شد،  شماری از ما ایرانی تباران باشنده این شهر آن را پی خواهیم گرفت.  

دریغا در جامعه ایرانی اینجا هر از گاهی کسانی پیدا می شوند که مانند خفتگان هزارساله ای که از خواب برخاسته اند و یادشان نیست که چه زمانی از روز یا شب است، شیوه های زندگی بیابانی را به همراه شنبلیله خشک و خیارشور و زعفران تقلبی به  این سرزمین وارد می کنند.

سال پیش در یک چنین روزهایی  در رسانه های جهان در این سوی آب ها دیدیم که چگونه نیروهای تا بن دندان مسلح «ولایت وقیح» در تهران در روزی که حتی روی گاهشمار حکومتی نیز روز شهدای کربلا یعنی روز عاشورا نامیده می شد، به مردم یورش بردند و آنها را زیر چرخ های خودرو پلیس له کردند. باری همزمان با چنین روزهایی مزدبگیران جمهوری اسلامی و گماردگان حکومتی در آئین هایی که به مناسبت این روزها برگزار می شد در سراسر جهان در مسجدها و مرکزهایی که پول آن از درآمد ارزی و چپاول اندوخته مردم پرداخت شده بود، به کار نشر «مذهب حقه جعفری» سرگرم بودند و کاری به خواست های مردم نداشتند. باید می نوشتم سرگرم هستند و کاری ندارند.

 

ملای میان سالی که تیتر دکترا را هم یدک می کشد در مرکز ایرانی اسلامی امام علی تورنتو کانادا در آئین هایی که سال پیش به مناسبت بزرگداشت عاشورا در این مرکز برگزار شده بود ضمن موعظه فرمایش هایی کرده است که من از شرم و خشم بر خود لرزیدم. شرم و خشم از این که من هم میهن چنین کسی هستم.

ویدئو کلیپ این سخنان را در یوتیوب می توان دید.۱ ولی لازم است برای کسانی که آن را ندیده اند واکنش های این حضرت را توصیف کنم. ایشان که با حرارت تمام سخن می گوید و آن قدر آب خورده است که لیوان آبش خالی است و با اشاره می فهماند که آب بیشتر می خواهد، و مرتب عبای خود را که هی سُر می خورد بالا می کشد، در این بخش از سخنان خود می فرماید:

«بنابراین این که می گویند این که نیاکان خودمان زرتشتی بودند چرا از آئین زرتشتی خودمان حمایت نکنیم، متاسفم بگم، حالا می گم: یک خانم بسیار مسنی که در یکی از جاها خیلی فعال هم هست، در یکی از همین مجموعه هایی که دیگه حالا … (تته پته نامفهومی می کند و به نظر می آید که نمی خواهد وارد جزییات فعالیت این خانم مسن شود ولی ظاهراً این فعالیت ها مورد تایید حضرت ولی فقیه مسلمین تورنتو نیست، آن هم در زمانی که عده ای از خدا بی خبر شورشی رفته اند و خودشان را انداخته اند زیر چرخ های ماشین پلیس یا رفته اند و به خودشان در کهریزک تجاوز کرده اند و دولت مظلوم اسلامی را گناهکار جلوه داده اند)…

در سن پیری ایشان آمده می گوید من زرتشتی هستم. (با لحن احمدی نژادی می پرسد):  تو از زرتشتی گری چی می دونی؟ تو می دونی که در زرتشتی جدید، زرتشتی که ما آثارشو داریم، می گه شما اشکالی نداره با مادرت، با خواهرت، با دخترت (سرش را می اندازد پائین، انگار مجبورش کرده اند دگمه نمایش یک فیلم  پورنوگرافی را فشار دهد) عذر می خوام ازدواج کنی. تو دنبال این آئین هستی؟ چرا این مغز تو کله بعضی از همشهری های ما نیست؟ اونوقت به این خانم برخورد می کند…

(پس از مواجه شدن با اعتراض خانمی که ظاهراً از مشتریان همیشگی مسجد است چون آن خانم را به نام مورد خطاب قرار می دهد در پاسخ می گوید):

فرمایش شما درست است. قطعاً حضرت زرتشت پیامبر خدا بوده و موحد بوده و ما زرتشتیان را اهل کتاب می دونیم، اما زرتشت تحریف شده زرتشتی گری… من دارم راجع به همین کسانی که با همین زرتشتی تحریف گری راجع به اینها صحبت می کنم. بنابراین این مسئله هم به نظر من مسئله ساده ای است.»

 

آری. این مسئله به همین «سادگی» توسط ولی فقیه مسلمین تورنتو «ماستمالی» می شود. ولی از دید من این موضوع پایان نایافته ای است. در اینجا من بر آن نیستم که شواهد یا اسنادی ارائه دهم که نشان می دهد زرتشت و حتی زرتشتی گری متأخر دوره ساسانی اساساً در هیچ کجا تشویق به ازدواج با نزدیکان یا به تعبیر آخوندی آن زنای با محارم نکرده است. اساساً این دین و آموزگاران آن برخلاف «برخی»، کاری به زیرشلواری و مسائل پائین تر از ناف مردم نداشتند. حتی بسیار پس از آن یعنی زمانی که زرتشتیان به عنوان گبر و آتش پرست در شهر و روستای خود حق نداشتند جلوی یک مسلمان سوار الاغ خود شوند و روزهای بارانی باید در خانه های خود می ماندند، تا همین دوران ما یعنی آغاز دوران پهلوی اول که دادگستری دگر گشت و برخی حقوق مدنی برای پیروان دین های دیگر در نظر گرفته شد، و تا همین امروز یعنی فوریه ۲۰۱۱ هیچ زرتشتی در ایران یا جای دیگر جهان سراغ نداریم که با مادر، خواهر یا دخترش ازدواج کرده باشد. مواردی از زنای با محارم که در جامعه ایران که اکثر آن مسلمانان شیعه اند، روی داده است که به دلایل روشن، آمار درستی از آن در دست نیست، ولی اگر به صورت آماری بررسی شود به دلیل کم بودن نسبی جمعیت زرتشتی ایران، سهم زرتشتیان صفر و یا نزدیک به صفر خواهد بود.

آقای دکتر، امام مسلمین خارجه و توابع، ضمن تایید فرمایش خانم منتقد راضی می شود بپذیرد که «حضرت زرتشت پیامبر خدا بوده و موحد بوده» و ایشان زرتشتیان را «اهل کتاب» می دانند ولی اندکی بعد نگرانی خود را از تحریف زرتشتی گری ابراز می دارند. اما برای ما که مانند این امام به مسائل نگاه نمی کنیم، مسئله خیلی روشن است. تا سه دهه پیش در ایران شاید خیلی ها حتی نامی از زرتشت نشنیده بودند و هیچ کنجکاوی برای تغییر دین و زرتشتی گری هم نبود، اما امروز به گزارش آماری مراکز آموزشی معتبر جهان مانند دانشگاه آکسفورد شمار ایرانیانی که به دین زرتشت گرویده اند از مرز سه چهار میلیون گذشته است. دلیلش هم روشن است. کشوری که ما در آن زندگی می کردیم، با تمام بدی ها و نابسامانی ها، به دلیل این که از یک ساختار جامعه مدنی پیروی می کرد، مذهب تعیین کننده روابط اجتماعی نبود. گرچه ظاهراً قوانین باید با قوانین شرع مطابقت داده می شد.

اما سه دهه چادر و چاقچور اجباری، سه دهه اسلام چپان کردن همه چیز از سینما گرفته تا روزنامه، تلویزیون، موسیقی، ادبیات و فرهنگ، سه دهه فشار و زورگویی، مردم را کوچک کرده است و این مردم بزرگی خود را در پیوستن به آئین های گذشته خود، در پیوستن به گذشته خود و در پیوستن به بنیادهایی یافته اند که کاری به زیر شکم مردم ندارد، کاری به پوشش آنها ندارد، حتی کاری به رابطه آنها با چیزی به نام آفریدگار یا خدا ندارد. آنها با تمام فشارهای اعمال شده، پای پیاده (چون برای جلوگیری از گردهمایی مردم جاده ها را بسته اند) خود را می کشانند به پای آرامگاه کوروش هخامنشی و نوروز را، که امام محمد غزالی سده ها پیش گفته بود که باید مندرس شود۲، با پهن کردن سفره نوروز و خواندن نیایش هایی که هر کدام چیزی جز نیایش طبیعت و زیبایی نیست جشن می گیرند، زیرا همچنانکه در جای دیگر گفته ام:

«زرتشت در پی دخالت در جزییات زندگی مردم برنیامد و پیروان خود را آزاد گذاشت تا برپایه‌ دانش و آگاهی روز رفتار کنند؛ نه برپایه مجموعه ای از «بکن نکن»‌های خشک اندیشانه.» زیرا زرتشت «به شهرنشینی جهانی و فرامرزی چشم داشت تا چارچوب‌های جغرافیایی و تنگِ نژادی. از نخستین یاران و پیروان او که نامش را در گاتاها می‌بینیم، فریان تورانی است که زرتشت از او به نیکی یاد می‌کند.»۳

 

اما از این مسئله نمی شود به سادگی گذشت و نخواهیم گذشت. ولی تا آن زمان همین جا:

من در جای یک ایرانی کانادایی خواهان آنم که مرکزی مثل مرکز امام علی و مرکزهای دیگر اسلامی (اگر می خواهند به شایستگی در این جامعه مدنی، در میهن کانادایی ما از حقوق برابر با دیگر مردم بهره مند شوند) به قوانین این کشور احترام بگذارند. این کشور به آنها اجازه می دهد که به دلخواه خود حجاب بر سر داشته باشند، با هر پوششی به خیابان بروند، در مرکز دینی دلخواه خود نیایش کنند، هر نامی را که می خواهند بر فرزند خود بگذارند، (در حالی که همکیشان آنها در ایران اجازه نمی دهند مردم با پوشش دلخواه خود به خیابان بروند یا در مرکز دینی دلخواه خود نیایش کنند، یا نام دلخواه خود را بر فرزند خود بگذارند). این مرکزها نباید (به وام از همکیشان آنها در ایران) مرکز توطئه و «لانه جاسوسی» علیه کشور کانادا، آرمانهای مردم آن و امنیت مردم صلح دوست آن باشند. به شما چه ربطی دارد که کسی می خواهد زرتشتی شود یا مسیحی یا بهایی؟ مگر شما ولی مردم هستید؟ چه کسی به شما پروانه داده است که برای مردم تعیین تکلیف کنید و آنها را بی مغز و کوته فکر بنامید؟ چه کسی به شما اجازه می دهد اراجیفی چنین را که پایه و اساسی در فرهنگ خردورزی نوین جهان ما ندارد به خورد مردم بدهید؟

من در جای یک ایرانی کانادایی خواهان آنم که مسلمانان ایرانی تبار اگر به آرمانهای جامعه کانادا وفادارند، صف خود را از صف چنین کسانی جدا کنند و رسماً آنها را نکوهش کنند و آنها را وادار کنند که به طور رسمی از مردم توهین شده پوزشخواهی کنند. در غیر این صورت ناگفته پیدا است که آنها را هم باید از همان قماش نامید.

من در جای یک ایرانی کانادایی به هم میهنان ایرانی تبار خود هشدار می دهم که در صورتی که کوتاه بیایند دیری نمی گذرد که یک «شبه جمهوری اسلامی» در این کشور آرام صلح خواه به وجود می آید و امامان آنها فردا به بقالی های ایرانی دستور می دهند که به بهایی ها و مسیحی ها و زرتشتی ها و کلیمی ها جنس نفروشند.

من در جای یک ایرانی کانادایی از دیگر روزنامه نگاران و نویسندگان، از فعالان مدنی و سیاستمداران ایرانی تبار کانادایی می خواهم که این گونه برخوردها را برنتابند تا جامعه ما بتواند به زندگی آرام خود ادامه دهد و اجازه ندهند حکومت ستمگری که رای مردم را نادیده گرفت به اتکای پول نفت و اندوخته های ارزی این مردم راه و آئین دژخویانه خود را در این سوی جهان، در میهن کانادایی ما بخرد.

من در جای یک ایرانی کانادایی باورمند به ارزش های برابر برای همه مردمان از همه شما می خواهم خاموش ننشینید، زیرا خاموشی مصلحت آمیز به اندازه دروغ مصحلت آمیز برای ما زیانبار است.

 

پانویس ها:

۱-http://www.youtube.com/watch?v=rs5213V5cs4

۲ـ امام محمد غزالى در نیمه‌ی سده‌ پنجم هجرى در روایت خود در «کیمیای سعادت» از منکرات بازارها چنین نام می ‌برد: «…چنگ و چغانه و صورت حیوانات… و شمشیر و سپر چوبین فروشند براى نوروز، و بوق سفالین براى سـده … و از این چیزها بعضى حرام است و بعضى مکروه. اما صورت حیوانات حرام است و آنچه براى سده و نوروز فروشند، چون شمشیر و سپر چوبین و بوق سفالین ، این درنفس خود حرام نیست. ولیکن اظهار شعارگبران است، که مخالف شرع است و از این جهت نشاید. بلکه افراط کردن در آراستن بازار به سبب نوروز، و قطایف بسیار کردن و تکلف‌هاى نو ساختن براى نوروز نشاید. بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود و کسى نام آن نبرد، تا گروهى از سلف گفته ‌اند، که روزه باید داشت، تا از طعام‌ها خورده نیاید و شب سده چراغ فرانیاید، تا اصلاّ آتش نبیند. و محققان گفته ‌اند، روزه داشتن این روز هم ذکر این روز بود. و نشاید که نام این روز برند به هیچ‌ وجه. بلکه با روزهاى دیگر برابر باید داشت و شب سده، همچنین، چنانکه از او خود نام و نشان نماند..»   (کیمیاى سعادت)

۳ـ  وبسایت گذار