جوانا برنر*

در این نوشته برآنم که کتاب باارزش و خواندنی «فمنیسم گمراه شده» اثر هستر اینشتین، استاد علوم اجتماعی کالج کویینز را معرفی کنم؛ اثری که به نظر من همه‌ی طبقه‌های اجتماعی باید مطالعه کنند‌. هستر اینشتین در این کتاب فمنیسم لیبرالی را با استفاده از نشانه‌های تاریخی نقد می‌کند و نشان می‌دهد که پذیرش نظریه‌ی «فمنیسم رایج» یورش شرکت‌های سرمایه‌داری بزرگ را به طبقه‌ی کارگر آمریکا، به کشاورزان و کارگران شهری و روستایی در کشورهای آمریکای جنوبی و سراسر جهان موجه جلوه می‌دهد.  

از دیدگاه او فمنیسم باب روز چون کُلفَت ناآگاه به طبقه‌ی سرمایه‌دار خدمت می‌کند و تاکنون تعریف رایج فمنیسم در دنیای اقتصاد سرمایه‌داری جهانی سبب رشد نولیبرالیسم شده است.

به عقیده‌ی هستر اینشتین نظریه‌ی «فمنیسم رایج» یا فمنیسم لیبرالی در فرهنگ مردم آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان جا افتاده و بخشی از دانش همگانی شده؛ مثلا همه این را قبول دارند که وقتی زن وارد بازار کار شد و مزد گرفت، به استقلال و آزادی می‌رسد. البته موج دومی از فمنیسم نیز به وجود آمده که به فمنیسم سوسیالیستی گرایش دارد و هدف اصلی‌اش بر رشد کامل انسان و زن متمرکز است، اما بیشترینه‌ی زنان فمنیست جهان سوم و زنان فمنیست رنگین‌پوست و هم‌چنین فمنیست‌های رادیکال همه‌ی هدف‌شان را بر پیشرفت فردی و بالا بردن زمینه‌های شکوفایی ذاتی بازار آزاد رقابتی و نظام سیاسی متمرکز کرده‌اند. به عبارت دیگر، با ترویج این نوع فمنیسم بازار آزاد نولیبرالیسم از ورود زن به بازار کار سود برده و می‌برد.

درست است که فمنیسم لیبرالی در مورد زن به مسائل گوناگونی توجه می‌کند، اما هنوز در بازار کار زن را به رقابت با مرد وامی‌دارد. از یک‌سو به مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی، آزار جنسی و جبران بی‌عدالتی‌های گذشته نسبت به زن و غیره اهمیت حیاتی می‌دهد و از سوی دیگر، خود این ایدئولوژی که فرهنگ و قانون‌مان را تغییر داده تا زمینه را برای مدیر و حرفه‌ای شدن زن‌ها آماده کند، سبب موجه جلوه دادن استثمار طبقه‌ی کارگر زن، بدبخت و منزوی کردن این طبقه در آمریکا و دیگر کشورهای جهان شده است. البته همین استقبال از مبارزه با تبعیض آموزشی و کاریابی و غیره که منجر به رسیدن آن‌ها به درجه‌های بالاتر شد، به این دلیل بود که ورود زن به بازار کار چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی را تغییر داد. به این دلیل که این طبقه در هر سمتی نیروی کار ارزان‌تری نسبت به جنس مرد بود.

آن‌ها ادعا می‌کنند که هر زنی باید کسی باشد و فمنیسم عامه‌پسند علاقه‌ی زن‌ها را برای رسیدن به دانش بیش‌تر بالا برده، امروز پس از چهل سال از کوشش و مبارزات فمنیستی می‌بینیم که میان زنانی که کار می‌کنند، فاصله‌ی بزرگی ایجاد شده است. هستر اینشتین برای نشان دادن علت و چگونگی رخداد این اتفاق، تاریخچه‌ی اندیشه‌ها و سیاست‌های فمنیستی را در متن بازسازی اساسی اقتصاد جهان و سیاست‌های نولیبرالیسم بررسی می‌کند.    

به گفته‌ی او صنعت‌زدایی، انتقال شرکت‌های تولیدی ـ صنعتی به کشورهای فقیر موسوم به جنوب، رشد بخش خدماتی، انفجار بخش مالی، مقابله‌ی کارفرمایان با اتحادیه‌ها، همه از نمادهای کلیدی تغییر رابطه‌ی زن با کارِ مزدی‌ست و تمام این‌ها در چارچوب به اصطلاح جهانی‌سازی رخ می‌دهد. در کشورهای ثروتمند معروف به شمال، جهانی‌سازی سبب کاهش شدید دست‌مزد مردها شده و خانواده‌هایی را که بنا به سنت همیشه با درآمد مرد خانواده زندگی می‌کردند، به عبارت دیگر، مرد نان‌آور خانه بوده، با مشکل مالی روبرو کرده است. هم‌زمان، اقتصاد خدماتی (کار در فروشگاه‌های زنجیره‌ای و خدمات اداری) افزایش یافته و از این روی نیاز به کار ارزان زن بالا رفته است.

در جنوب قاره‌ی آمریکا، جنبش فراگیر «فمنیسم رایج» زن‌ها را به بازار کارگری گسترده‌ای وارد کرد. چون فمنیسم زن‌ها را به انجام دادن کارهای مزدی تشویق می‌کرد تا آن‌ها را از سرکوب نظام مردسالاری در خانه نجات دهد، جمعیت بزرگی از کارگران ارزان‌قیمت (زنان) وارد بازار کار شدند و کارفرمایان سرمایه‌داری با استفاده از این کارگران ارزان‌قیمت سطح هزینه‌های شرکت‌های‌شان را کاهش دادند. از سوی دیگر میل زنان بی‌شمار به ورود به بازار کار سبب شد که شرکت‌های بزرگ در برابر هر گونه فشار برای افزایش حقوق کارگران مقاومت کنند. و وقتی فمنیسم ورود زنان به بازار کار مزدی را «آزادی» معنی کرد، بهره‌کشی شرکت‌های چندملیتی از کارگر زن در نواحی تجارت آزاد زیر این شعار مخفی ماند. به سخنی کوتاه، فمنیسم زبان سرمایه‌داری نوین شد.

نوسازی اقتصاد آمریکا به یاری و هم‌دستی جنبش نوباب محافظه‌کار و روی کار آمدن ریگان در دهه‌ی ۱٩٨٠ یورش به کارگر سازمان‌دهی شده را بی‌پرده‌تر کرد و با گذر دهه‌ها به قدرت این یورش افزود. از سوی دیگر، حذف کمک‌های رفاهی دولتی یکی از برنامه‌های اصلی حزب محافظه‌‌کار بود و اصلاح برنامه‌ی رفاه از مسائل اساسی این دولت. از آن‌جا که فمنیسم همواره و فقط به این نکته پیله کرد که کارِ مزدی اساس استقلال و آزادی زن است، حقوق مادران تنها و بی‌همسر فراموش شد و چون کمک‌های رفاهی قطع شده بود، فشار بزرگی بر این گروه وارد آمد، به‌ویژه وقتی دموکرات‌های میانه‌رو، چون بیل کلینتون به کاروان اصلاح برنامه‌ی کمک‌های رفاهی پیوستند و سرانجام همه‌ی کمک‌های رفاهی را حذف کردند.

همین ناتوانیِ فمنیسم در برانگیختن و دفاع از حقوق رفاهی زنان تا اندازه‌ای از پیامدهای تاریخی مسیرهای اشتباه فمنیسم آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه‌داری‌ست که جنبش فمنیستی را سخت ناتوان کرده. از همان آغاز صداهای غالب در جنبش زنان رنج طبقه‌ی کارگر زن و مشکلات زنان رنگین‌پوست را منعکس نمی‌کرد. حتا مسائل بسیار مهم طبقه‌ی کارگر زن و زنان رنگین پوست وارد برنامه‌های فمنیسم رایج نشد. از نظر هستر اینشتین، جنبش زنان در سازمان‌هایی هم که برای آزادی سقط جنین تشکیل دادند، این موضوع را بیش‌تر انتخاب فردی تصویر کردند به‌جای این‌که آن را بخشی از برنامه‌ی گسترده‌ترِ «حق کامل تولید مثل» مطرح کنند. جنبش زنان هم‌چنین در ایجاد جنبش‌های ضد طبقاتی یا ضد نژادپرستی که می‌توانست در برابر حمله‌های دست راستی‌ها کم‌تر آسیب‌پذیر باشد، ناتوان بوده است.

 

اما به‌راستی چه‌طور فمنیسم دزدیده شد و اکنون چه باید کرد؟

به قول هستر اینشتین آن شاخه از فمنیسم که به افکار سنتی لیبرال معتقد است، و آزادی را فقط داشتن حق رقابت زن با مرد در بازی‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تعریف می‌کند، سخت در اشتباه است. این فمنیسم لیبرالی نه‌تنها با سرمایه‌داری نولیبرالیسم جور و هماهنگ است، که فقط به منافع طبقه‌ی زنان سفید‌پوست صاحب حرفه و مدیرانی که از هواداران قدرتمند سرمایه‌داری نولیبرالیسم هستند، می‌اندیشد. 

به این ترتیب نباید تعجب کنیم که این نوع فمنیسم رواج پیدا می‌کند، نه فمنیسم با دیدگاه‌های ریشه‌ای‌تر. ناگفته نماند که همه‌ی کوشنده‌های فمنیستی به این سیاست‌ها گرایش ندارند و علاوه بر این گروه، موج دومی از فمنیسم با سیاست‌های دموکراتیک به راه افتاده، که من آن را فمنیسم رفاه اجتماعی می‌نامم. این گروه برنامه‌های اصلاحی گسترده‌ای دارند. فمنیسم رفاه اجتماعی از دولت می‌خواهد که به تبعیض‌ها پایان دهد و مثلا از زنانی که نقش دوگانه دارند، هم کارِ مزدی می‌کنند و هم در خانه مراقب فرزندان‌شان هستند، حمایت کند و پرستارهای کودک خوب با بهای مناسب در اختیارشان بگذارد. اما می‌دانیم که تاکنون در این هدف کاملا ناموفق بوده‌اند و به‌خاطر مخالفت‌های کارفرمایان سرمایه‌دارِ قدرتمند، اتحادیه‌های کارگری بی‌عرضه و بی‌علاقه به مبارزه برای حقوق زنان، و هم‌چنین حزب دموکراتی که شتابان به سمت راست می‌رود، جایی برای اجرای برنامه‌های فمنیسم رفاه اجتماعی نمی‌ماند. تنها با جنبش اجتماعی گسترده و مختل کننده‌ی برنامه‌های نظامی، مبارزه‌های فمنیستی و مبارزه‌ی اتحادیه‌های تجاری علیه سرمایه‌داری و نژادپرستی و با دفاع از حقوق دگرباشان و حقوق مهاجران خواهد توانست چنین امتیازهایی را به‌دست آورد. راه حل مناسب ما نقش بر آب کردن و شکست دادن است، نه گمراه شدن و فریب خوردن.   

به نظر من هستر اینشتین درست می‌گوید که فمنیسم دچار دوگانگی شده، دست‌کم در مورد مادر بودن تمام وقت، اما به‌جای شماتت فمنیسم برای این دوگانگی، من معتقدم که باید ریشه‌های آن را در واقعیات مربوط به اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری جست و به بحث‌های بی‌ثمری مثل این‌که آیا زن باید در خانه بماند و به وظیفه‌ی مادری‌اش عمل کند یا سر کار برود و مزد بگیرد، پایان داد. بی‌گمان زنان، از جمله مادرانِ تنها باید راه‌هایی برای ترکیب وظایف مادری و کار مزدی داشته باشند. البته همه‌ی راه‌حل‌ها نمی‌توانند موثر باشند، مثلا حتا مادرانی که کارشان را دوست دارند، اغلب بیش از توان‌شان کار می‌کنند و تحت فشارند و آن‌هایی که تن به فشار کار نمی‌دهند، از نظر درآمد، حقوق بازنشستگی و غیره جریمه‌های سنگینی می‌پردازند. هستر اینشتین فمنیست‌های دانشگاهی را به‌خاطر پافشاری‌شان بر «حذف تفاوت‌های جنسی» مورد نقد قرار می‌دهد و می‌گوید، این انکار هر گونه ادعا در مورد «برتری زن‌ها» را از بنیاد خراب می‌کند. به‌رغم فمنیسم مادرانه که به ایده‌آل‌های سنتی معتقد است و می‌گوید تغذیه و مراقبت از کودکان دلیلی‌ست برای دادخواهی زن از جامعه و دولت، فمنیسم مدرن سرسخت در برابر استفاده از تفاوت‌های جنسی برای دادخواهی می‌ایستد، چون نگران است که چنین بحث‌هایی سبب شود زن‌ها را متفاوت و پایین‌تر از مردها تصور کرده و با همین باور با آن‌ها برخورد شود. به نظر من این نگرانی بسیار به‌جاست.

ما نباید برای نشان دادن ارزش زن کارهایی چون تغذیه و مراقبت از کودکان را از جمله کارهایی بدانیم که برتری زن را نشان می‌دهد. نیازی نیست که برای نگه داشتن مادران در خانه دلیل‌های روانشناسانه بیاوریم تا بتوانیم برای اداره‌ی زندگی آن‌ها، به‌ویژه مادرانِ تنها، خرجی بخواهیم. مثلا در سال‌های ۱٩٨٩ تا ۱٩٩٨ زمانی که کمک‌های اجتماعی زیر ضربه‌های پیاپی بود، گروه حقوق کمک‌های اجتماعی خواسته‌های مادران تنها را در برنامه‌ی حمایت همگانی و گسترده از والدین قرار داد (مثلا مرخصی زایمان برای پدر یا مادر، یارانه برای خانواده‌های کم‌درآمد، حق داشتن پرستار کودک مناسب) که سبب می‌شد مادران بتوانند هم نان‌آور خانه باشند و هم مراقبت از کودکان‌شان به شیوه‌ای مناسب با نیاز بچه‌ها میسر گردد. گذشته از بحث درباره‌ی مرخصی با حقوق برای مادران با بچه‌های کوچک، بحث بر سر این بود که وقتی کار مادر زندگی بچه‌هایش را به خطر می‌اندازد یا کیفیت مراقبت از آن‌ها را پایین می‌آورد، مادرِ تنها باید این حق را داشته باشد که از کار کردن سر باز زند و حقوق دریافت کند.

هستر اینشتین در پایان این کتاب از فمنیست‌ها می‌خواهد جنبشی برپا کنند که به رفع نیازها و منافع زنان طبقه‌ی کارگر و رنگین‌پوست و زنان جوامع فقیر بیاندیشد و برای رسیدن به این اهداف تلاش کند.

 ۱ـ جووانا برنر، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه پورتلند و عضو سازمان فمنیستی سوسیالیستی همبستگی و کوشنده‌ی سیاسی اجتماعی آمریکایی

نوشته‌ی بالا برداشتی آزاد از مقاله‌ی او در مجله‌ی مانتلی ریویو است.

 

* اکرم پدرام نیا، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و پزشک ایرانی ساکن تورنتو ـ کانادا  و از همکاران تحریریه ی شهروند است. وبسایت مترجم: www.pedramnia.com