یکی از اثرات سفر بهجت اثر رئیس جمهور ایران به کرمانشاه،  رونق یافتن کارگل فروش ها بود!

این به آن تلفن می کرد که: حسن گلایل داری؟ و آن از دیگری می خواست که هرچه لی لی ین و فارن و آنتوریوم دارد بفرستد.

عباس می گفت من آنتوریوم زرد گران خرید دارم و اولی جواب می داد بفرست بیاد، هرچی می خوای حساب کن.

سفر رئیس جمهور به شهرستان ها کار و کاسبی گل فروش ها را رونق می بخشد

مردم کرمانشاه علاوه بر اینکه مثل مردم سایر نقاط ایران به میهمان نوازی مشهورند، به رک گوئی نیز شهره اند.

خود من در اولین سفر هوائی که به این شهر داشتم، از دیدن جمعیتی که به فرودگاه آمده بودند، حیرت کردم و شرمنده شدم. آنهم در شرایطی که من یک معلم معمولی بودم. نه دستور داده بودم به خاطر ورودم به این شهر مدارس را تعطیل کنند و دانش آموزان را به استقبالم بیاورند، و نه گفته بودم کارگران و کارمندان را تهدید کنید که اگر در مراسم استقبال از فلانی شرکت نکنید، حقوق و مزایایتان قطع می شود!

رک گوئی کرمانشاهی ها را هم پس از بازگشت از همان سفر به تهران دریافتم. وقتی به منزل رسیدم، به میهماندارم تلفن کردم تا تشکر کنم وگفتم به خدا راضی نبودم زحمت بکشید و اینهمه جمعیت را برای استقبال از من، به فرودگاه بکشانید.

صاحبخانه یا میهماندار من  با خنده ای بلند، اما لحنی صمیمی که صداقت در آن موج می زد پاسخ داد: کدام جمعیت؟ من خودم تنها آمده بودم. آدم هایی را که آنجا دیدید، مسافران و مستقبلان معمولی  فرودگاه  بودند!

اگرآدم رکی نبود، می توانست الکی تعارف کند و بگوید: آنها با کمال میل برای استقبال از جنابعالی به فرودگاه آمده بودند. یا چاخان کند و بگوید: جمع وجورکردن اون آدم ها که کاری نداشت، شما بازهم تشریف بیاورید، انشااله دفعه دیگر دو برابر این جمعیت را به فرودگاه می آورم!

بگذریم، صحبت از کرمانشاهی ها بود که آدم های رک گو و مهربانی اند. در سفر اخیر رئیس جمهورمان به این شهر، این رک گوئی و میهمان نوازی به شکلی دیگر نیز تکرار شد.

البته این بار مدارس را تعطیل کرده بودند و کارمندان به خاطر علاقه شدیدی که به حقوق ماهیانه خود داشتند، در مراسم استقبال از رئیس جمهور شرکت کردند، اما همانطوری که در عکس فوق می بینید، معلوم نبود چرا بین مردم و آقای احمدی نژاد نرده های محکم وکت وکلفتی کشیده بودند که توپ هم داغانش نکند.

با رسیدن به محل، مردم از خودشان می پرسیدند این نرده ها را برای چه کشیده اند، مگر رئیس جمهورمی خواهد به ما حمله کند؟!

در پایان مراسم استقبال و سخنرانی، وقتی آقای احمدی نژاد با لحن خاص و خودمونی خودش با فریاد از آنها پرسید:

خواسته ماسته ای ندارین؟

عده ای از کرمانشاهی ها رک گوئی شان را که من مزه اش را چشیده ام، نشان دادند و فریاد زدند قربان می دونید گل شاخه ای چنده؟

اگر دستور داده بودید پول همین گل ها را که دور و بر شما ردیف کرده اند به ما بدهند، زندگی مان سروصورتی به خودش می گرفت!

 

جنگ تن به تن بین زلزله و حجاب در ژاپن!

در حالی که زلزله ای بالای هفت ریشتر برای سومین بار ژاپن را لرزاند، زنان ژاپنی همچنان از سرکردن چادر مشکی خودداری می کنند!

کسی نمی داند که خانم های ژاپنی ارتباط  زلزله با حجاب را نمی دانند یا می دانند و به روی مبارک شان نمی آورند؟

خبر فارس را ببینید و بعد در گوگل سرچ کنید ببینید منبعی برای این خبر پیدا می کنید؟

تازه معلوم نیست اگر جناب صدیقی امام جمعه موقت تهران، چندی پیش رابطه حجاب و زلزله را روشن نکرده بود و نگفته بود که زلزله در اثر بی حجابی و بدحجابی ایجاد می شود، چه فاجعه ای پیش می آمد!

در میانه این کارزار، یعنی جنگ تن به تن زلزله و حجاب! خبرگزاری فارس گزارش کرد که زلزله ژاپن کار آمریکا بوده است. حالا بیا و درستش کن.

آدم می ماند چهارچنگولی که کدام حرف را باورکند؟ حرف دانشمندان و زمین شناسان را که می گویند زلزله در اثر حرکت لایه ها و گسل های زیرزمینی به وجود می آید را یا فرمایشات امام جمعه تهران را که زلزله و حجاب باهم در ارتباط مستقیم هستند،  یا خبر خبرگزاری فارس را که زلزله  کار آمریکاست؟

خبرنگار ما با اطلاع از این سرنخ جدید، بلافاصله به سراغ اوباما رفت و با لحنی سرزنش آمیز از او پرسید مرد حسابی این کارها چیه که می کنی؟ کشور پیشرفته ای مثل ژاپن را ویران کردی و ده ها هزار نفر را کشته و مجروح و صدها هزار نفر را بی خانمان که چه بشود؟

 

اوباما که از دیدن خبرنگار عصبانی ما با آن ریش و سبیل، به تته پته افتاده بود، خودش را زد به کوچه علی چپ وگفت به کی به کی قسم تقصیر خود ژاپنی هاست که حجابشان را رعایت نمی کنند. من که نمی توانم بروم ژاپن و خانم های ژاپنی را مجبورکنم چادر سرکنند.

اما وقتی دید سنبه پرزور است و خبرنگار ما خبر خبرگزاری فارس را خوانده و از سلاح هارپ چیزهائی می داند، به گناهش اعتراف کرد وگفت به جان بچه هام من نمی خواستم کار به اینجا بکشد ولی از دستم در رفت.

منبع پیدا شد، سی ان ان که نه بلکه پرس تی وی شبکه برون مرزی صداو سیمای جمهوری اسلامی

 

وی سپس اعتراف کرد و گفت راستش را بخواهی، این تویوتائی که من برای عیالم خریده ام کفر مرا درآورده است. صبح به صبح در حالی که همه سران دولت و ژنرال های ارتش آمریکا جمع شده اند که تصمیم بگیریم امروز در کدام کشور فتنه برپا کنیم، باید بروم تویوتای خانم را هل بدهم که روشن بشود. این است که از زور عصبانیت و برای تنبیه مدیران کارخانه اتوموبیل سازی تویوتا، سلاح هارپی را که توی کمد داشتم درآوردم، رو به کارخانه تویوتا میزان کردم و دکمه اش را فشار دادم. نگو که نوک سلاح پس از زلزله و سونامی که چند سال پیش در شرق آسیا ایجاد کرده بودیم کمی سائیده شده و باید سوهان کاری شود. در نتیجه به جای کارخانه تویوتا، تمام ژاپن را نشانه گرفته ام و یک کشور را ویران کرده ام!

 

 

 

 

 برعکس نهند نام زنگی کافور

این آقای داریوش قنبری هم دلش خوش است ها! چون نماینده مجلس است، خیال می کند هرچه را آقای خامنه ای گفت دولت باید انجام بدهد.

انتقاد کرده وگفته است که “دولت در سال گذشته نه کار مضاعف داشت و نه همت مضاعف. درواقع شاهد نوعی تنبلی و کم کاری در دولت بودیم”.

طفلک خبر ندارد این نام گذاری ها برای این است که مردم سال ها را باهم عوضی نگیرند.

نام گذاری یک سال چه ربطی به عملکرد دولت در آن سال دارد؟ مگر کسی که اسم بچه اش را می گذارد لطف اله، طرف واقعن لطف خداست؟! کم کچل داشته ایم که نامش زلفعلی بوده؟ من خودم یک مش رمضانی را می شناختم که ماه رمضان، هم سحری می خورد، هم صبحانه و هم ناهار. تازه غروب که می شد زودتر از روزه گیرها سر سفره افطار می نشست!

آقا اسم را می گذارند روی سال که آن سال قاطی سال های دیگر گم وگور نشود. مثلن ده سال دیگر یکی ازکسانی که میلیاردر شده بتواند برای بچه اش توضیح بدهد که: بابا جون یادت میاد اون سالی را که اسمش همت مضاعف بود؟ زمین های قزوین را که امسال هفتصد میلیون دلار فروختیم، سال همت مضاعف تونستم از چنگ فلانی دربیارم. انصافن هم خیلی تلاش کردم. هم کار مضاعف کردم و هم همت مضاعف تا موفق شدم!

 

 * میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.