بخش سوم و پایانی

معرفی و بررسی کتاب: نوشتن با دوربین  رودر رو با ابراهیم گلستان

ناشر: اختران/۱۳۸۴

گفت وگو کننده: پرویز جاهد

گلستان و ادبیات

ابراهیم گلستان که به تبع سیاست حزب توده، مخالفتی آشتی ناپذیر با حکومت محمد رضا شاه پهلوی داشت، پس از کناره گیری از مقام تشکیلاتی ، طی روندی چند ساله، به شخصیتی منتقد، اما  کم و بیش نزدیک به دستگاه حاکمیت تبدیل شد. نزدیکی او به حکومت گذشته در جهت پذیرش مسئولیت سیاسی و یا فرهنگی نبود،او هیچ گاه مقامی حقوقی در حکومت گذشته را نپذیرفت. از این نظر می توان جایگاه او را در ردیف نخبگان علمی یا فرهنگی ای  دانست که با اعتقاد به مشارکت در معماری و مهندسی اجتماع و فرهنگ عموما مدرن، خاصه در ابتدای پادشاهی پهلوی، “با حکومت، یا در کنار آن”  بوده اند. مشارکت گلستان در اجتماع ایران سال هایی که او فیلم می ساخت و داستان می نوشت ، از نوع دیگری بود، او اگر موثر بود – و به یقین نیز تاثیرگذار بود -، از راه خودش، از طریق هنر و ادبیاتی بود که از ساخت و ساز هنرمندانه، محکم و استواری  بهرمند بودند. او اگر هم برای سازمان های دولتی: وزارت نفت، بانک ملی و  دیگر موسسه های قدرتمند مالی و دولتی فیلم ساخت، فیلم دولتی نساخت؛ اثری فرمایشی خلق نکرد. حتا در نزدیک ترین کار خود به ” قدرت”، فیلمی در باره جواهرات سلطنتی ساخت؛ غیر از خلاقیت هنری ، نگاه پرسشگر زیرکانه ای را در فیلمش مطرح ساخت:” هرگز جلال و جلوه یاقوت، با فخر و حشمت تاریخ، بستگی نداشت. هرگز درخشش الماس ، تضمین زنده ماندن ملت نشد” ( از گفتار متن فیلم ” گنجینه های گوهر” )  و یا به قول  مصاحبه گر کتاب، پرویز جاهد: ” فیلم آگاهانه این سوآل را پیش می کشد که آیا هرگز پیوندی بین جواهرات و زندگی  مردم عادی و زحمت کش وجود داشته است …)

گلستان، در زمان حضور خود در حزب توده به جز ترجمه دو کتاب به زعم خود اساسی مارکسیستی: ” یکی اش دیالکتیک استالین بود و دیگری ” اصول  مارکسیسم لنین “؛ در عرصه ادبیات تنها چند داستان کوتاه  ترجمه کرد که به نام یکی از دوستانش چاپ شد، و  دیگر آن که  چند سیاه مشق داستانی نوشت که به اعتقاد او ” همان بهتر که گم شدند”.  در سال ۱۳۲۶ گلستان پس از کناره گیری از فعالیت حزبی، نخستین کتاب خود را که مجموعه داستانی است به نام ” آذر، ماه آخر پاییز” منتشر کرد. با انتشار همین کتاب بود که گلستان راهش را پس از جدایی از روزنامه نگاری حزبی، یافت؛ و دریافت که برای تقویت دانسته های خود باید گستره ی مطالعات خود را وسعت ببخشد:” دوره کتاب خوانی این جوری من از تابستان ۲۶ تا اوایل سال ۳۰ بود. در این چهار سال من عجیب کتاب می خواندم؛ به فرانسه و انگلیسی، هر چه گیرم می آمد.” مجموعه داستان بعدی گلستان ده سال بعد به نام” شکار سایه” و مجموعه ی بعدتر او  نیز ده سال پس از آن با عنوان” جوی و دیوار و تشنه”و سپس مجموعه داستان ” مد و مه ” را در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. گلستان در  گستره ی آموزه های داستان نویسی، ضمن تاکید بر تعدادی از چهره ای بزرگ جهانی هم چون فاکنر به عتوان استاد این رشته ، تاثیر پذیری خود را بیش تر از سعدی شاعر می داند تا  نویسندگان داستان کوتاه یا رمان. گلستان در اغلب داستان های خود از زبانی سود می جوید که این زبان، بر پایه ایجازی هوشمندانه ساختمان آثارش را با فرمی مدرن استحکام می بخشد. به جز تاثیر ارزش های تکنیکی و زبانی مجموعه های منتشر شده او در فضای ادبیات داستانی ایران دهه های سی و چهل خورشیدی، گلستان چند اثر ادبی از ادبیات جهان را نیز به فارسی برگرداند، که چندان از ویژگی وسواس آمیز زبانی او بهره نبرده  و در محدوده ترجمه ادبیات جهان به زبان فارسی، نامی کسب نکرده اند. شاید ترجمه ” مکبث ” او از شکسپیر، می توانست کاری ماندگار در میان چند اثر ترجمه شده اش باشد که  این ترجمه نیز هیچ گاه فرصت انتشار نیافت . گلستان پس از  نشر اولین  مجموعه داستان  خود در سال ۱۳۲۶،  جذب سینما و فیلم سازی مستند شد. عموم فیلم مستند و داستانی  ساخته شده  توسط ابراهیم گلستان اکنون دارای جایگاه ارزنده ای در تاریخ فیلم سازی ایران هستند. از آن میان، چند اثر او  که عنوان نخستین فیلم های ایرانی در فستیوال های معتبر جهانی را به همراه  دارند، به دلیل دریافت جوایزی ارزشمند در دهه پنجاه میلادی، از اهمیت تاریخی ویژه ای در سینمای ایران برخوردارند. 

نقش و تاثیر هدایت بر گلستان

دوری گلستان از حزب توده، پیش از هر چیز  در مخالفت با گفتمان ادبی حزب ، با ادبیات ” رئالیسم سوسیالیستی” آغاز و آشکار شد. چنان که از گفته های گلستان پیداست، او پیش از آن که با سیاست های حزب و باند بازی های درون حزبی به مخالفت برخیزد، با نگرش زیبایی شناختی متفاوت خود از هنر و ادبیات حزبی، در برابر ارزش های یونیفورمه آن حزب قرار گرفت.  گلستان به رهیافت های مدرن ادبی که در فهم حزبی، منحط  شمرده می شد گرایش داشت. در این میان، صادق هدایت تنها چهره ادبی برجسته معاصر بود که گلستان به او و آثارش توجه ی ویژه ای داشت. ” … او آدمی بود که در دوره خودش بی نظیر بود. بی نظیری حسن او نبود، گناه زمانه بود. حسن او در نگه داشتن خودش بود که به رنگ زمانه در نیامد” . بی گمان، هدایت و دوستی و راهنمایی های او بیش ترین تاثیر را در سمت و سوی ادبی و هنری گلستان باقی گذاشت و همان دریافت ها، ابراهیم گلستان را پیش از جدایی از حزب  به شخصیتی نامتعارف، و پس از آن به  چهره ای پایدار در هنر و ادبیات تبدیل کرد. تاثیر هدایت بر گلستان نه در جهان بینی و نگاه فلسفی او ( که او در حزب شخصیت دیگری یافته بود) ، بلکه بیش تر، در گشودن دریچه های ادبیات و هنر مدرن ، که جملگی با فرم های نامتعارف و ارزش های محتوایی غیر سوسیالیستی پدید آمده بودند، بوده است: ” دوستی داشتم  که رفته بود به اروپا، برایش کاغذ نوشتم و ازش مقداری کتاب خواستم که برایم بفرستد که فرستاد، کافکا بود، هرمان هسه و راموز و فاکنر … و خلاصه در هم بود و بیشتر هم سفارش و راهنمایی هدایت بود و خودش مشتاق خواندن آنها بود.”  ابراهیم گلستان در سال ۱۳۲۱ هنگامی که ۲۰ ساله بود با صادق هدایت آشنا شد.  آشنایی فیزیکی او با هدایت هرچند اتفاقی بود، اما گلستان پیش از شناخت حضوری گلستان،  کنجکاو آثار و شخصیت او بود:” هدایت کارمند دفتر دانشکده هنرهای زیبا  دانشگاه تهران بود. وقتی من با اتوبوس به دانشگاه می رفتم، سرچشمه سوار می شدم و او سر شاهپور سوار می شد. یک روز از رفیقم اورنگ دانا که هنرهای زیبا درس می خواند، فهمیدم که او هدایت است و من پول بلیط او را حساب کردم. هدایت زودتر پیاده شد اما صبر کرد تا من پیاده شوم و وقتی پیاده شدم، تشکر کردو پرسید، چرا این کار را کردی. گفتم من به کارهای شما علاقه دارم و می خواهم شما را بیشتر ببینم. گفت من غروب ها کافه فردوسی ام، بیا اونجا همدیگر را ببینیم. و بعد از آن اشنایی ما خیلی نزدیک شد.” (ص۱۹۴)

 هنر فیلم سازی گلستان

 پیش از هر چیز لازم است یادآور دریغ و افسوسی باشیم که بیش از چهار دهه  است در دل و فکر دوستدران سینما و خاصه علاقمندان سینمای گلستان، ادبیات داستانی صادق چوبک و عاشقان شعر و چهره جوانمرگ فروغ فرخزاد، رخنه کرده و هم چنان باقیست. ابراهیم گلستان اگر ساخت فیلم ” دریا ” را از روی داستان کوتاه معروف ” چرا دریا توفانی شد” اثر صادق چوبک به پایان می برد، اکنون سینمای ایران افزون بر صاحب آن همه چیزی که گفته شد، به احتمال فراوان دارای فیلم ارزنده ای  نیز می بود، که جای خالی آن هنوز هم احساس می شود. فیلمی که از روی داستانی برجسته با نقش اصلی فروغ فرخزاد می باید در سال ۱۳۴۱ ساخته می شد. اما، چرا این فیلم ساخته نشد؟ پاسخ گلستان چنین است: :” یکی از بازیکنان فیلم نیمه کاره دریا، اکبر مشکین که بازیکن خیلی خوبی بود، هروئنی بود و این همه را می خواست هروئنی بکنه و یکی را هم کرد. بعد دیدم خیلی بد جوری هست. نزدیک بود فروغ را هم هروئینی بکنه که من قطع کردم…”
 گلستان پس از تهیه  فیلم های خبری برای شبکه های تلویزیونی امریکایی و اروپایی در دهه پنجاه میلادی، و مهم تر از همه فیلم برداری خبری از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، نخستین فیلم مستند خود به نام ” از قطره تا دریا” را ساخت و پس از آن، استودیو گلستان را  برای استمرار کار فیلم ساری خود تاسیس  کرد ” در همین دوران است که مجموعه ای از درخشان ترین آثار مستند سینمای ایران توسط ابراهیم گلستان و همکاران او در استودیو گلستان ساخته  شد.” مستند “آتش” مهمترین بخش از این مجموعه، در سال ۱۳۴۰ به بخش مسابقه فیلم های مستند جشنواره ونیز  راه یافت و برنده مجسمه مرکور طلایی و مدال شیر سن مارکو  گردید پس از آن فیلم ” خواستگاری” به سفارش انجمن فیلم کانادا در سال ۱۳۴۰ پدید آمد و آن گاه شاعرانه ترین و برجسته ترین فیلم مستند گلستان با نام ” موج ، مرجان، خارا” برای شرکت ملی نفت ایران ساخته  شد . در سال ۱۳۴۳ ،گلستان با تهیه کنندگی استودیو خودش فیلم مستند ” تپه های مارلیک” را  تولید کرد، این فیلم نیز  توانست از جشنواره بین المللی فیلم  های مستند ونیز، جایزه مهمی را کسب نماید. در این فاصله، استودیو گلستان فیلم دیگری را به فستیوال های جهانی عرضه کرد که کارگردانش فروغ فرخزاد بود. خانه سیاه است با حمایت هنری  ابراهیم گلستان، و کارگردانی و نگارش متن فروغ برای اولین بار زندگی جذامیان ایران را بر پرده فیلم ، به جشنواره ها برد و حوایز ارزنده ای را صاحب شد.
  پس از نیمه کار ماندن فیلم دریا، گلستان نخستین فیلم سینمایی خود را به  بلاخره به پایان برد؛ “خشت و آینه” در سال ۱۳۴۴ ساخته شد و دریچه ای تحت عنوان سینمای نو یا نوین  در تاریخ سینمای ایران گشود.  خشت و آینه از زمان تولید خود تا کنون  به عنوان یکی از بحث برانگیز ترین آثار سینمایی ایران  همواره مورد توجه سینما دوستان ایرانی بوده است. جایگاه این فیلم به عنوان اولین فیلم مهم هنری – پیش از این فیلم جنوب شهر فرخ غفاری نیز تا حدودی نگاه ها را به خود معطوف کرده بود – در تاریخ سینمای ایران هم چنان در خور توجه است.  ابراهیم گلستان پس از ساخت چندین فیلم مستند دیگر تا سال ۱۳۵۰، دومین فیلم سینمایی خود  ” اسرار گنج دره جنی” را در همین سال تولید به پایان برد. این فیلم  که به لحاظ هنری نتوانست در حد و میزان خشت و آینه بدرخشد، پس از یک روز نمایش در سینما های ایران،  به دلیل کنایه آمیز بودن  موضوع فیلم نسبت به حکومت و حاکمان آن دوره ایران، از طرف وزارت فرهنگ و هنر توقیف شد. پس از توقیف فیلم دره جنی، ابراهیم گلستان ایران  را ترک کرد و در لندن اقامت گزید . او که متولد سال ۱۳۰۱ شهر شیراز است، هم اکنون نیز در کشور انگلستان زندگی می کند. 

  نگاه گلستان به برخی از چهره ها

 اظهار نظر بی پرده و  تعارف ابراهیم گلستان نسبت به عملکرد هنری و فرهنگی  و گاه شخصیت دیگران باعث شده است خیلی ها او را انسانی تند خو، کم حوصله و مغرور بدانند. او در گفت و گو با پرویز جاهد در این کتاب بارها،  صریح و بی پرده نظرش را در باره شخصیت های شناخته شده ادبیات و هنر ایران بیان داشت و با صراحت کلام تند و تبزش بارها شاملو، آل احمد، پرویز دوایی، نجف دریابندری، ناصر تقوایی ، خانلری ، به آذین، و خیلی های دیگر را به زیر  رگبار کلمات خود گرفت. او اما نسبت به  همه ی کسانی که در گذشته با او کارکرده اند و چه از دوستانی که از آنان دوستی دیده است، بسیار قدر شتاس  و فروتن است .گلستان شاید در این گفت و گو در باره چیزی در حدود پنجاه شخصیت اظهار نظر قاطع و گاه جنجال برانگیز، کرده است، اما در این کتاب نیز او سخن چندانی از فروغ فرخزاد به میان نمی آورد. بسیاری از آگاهان به روند زندگی ادبی و هنری فروغ فرخزاد، هنگامی که به نام  ابراهیم گلستان بر می خورند درنگی فراتر از هر نام دیگری دارند. در این کتاب گلستان به جز چند اظهار نظر کوتاه ،کلی و در چار چوب همکاری اداری و هنری، سخنی در باره  شکل گیری  ” تولد دوباره” فروغ نمی گوید. چند نمونه از اظهار نظر  گلستان در کتاب ” نوشتن با دوربین ” چنین است:

 صادق هدایت:  هدایت عزیز ترین کسی برای من بود واقعا. حرمتی که من برای این آدم داشتم برای کم تر کسی داشتم و آدم واقعا درستی بود …

آل احمد: اثری که کتاب غرب زدگی در ایران گذاشت ، بسیار بسیار منفی بود. آل احمد  در این کتاب فحش میده به اون هایی که چاه عمیق می زنند، که آب را می دزدند… اون اپوزیسیون نبود. چیزی نمی گفت، کاری نمی کرد. حبس رفت؟ شکنجه شد؟ دعوتش می کردند به هر کجا، او می رفت. دعوت کسینجر را قبول می کرد، دعوت زیر دست های قزمیت روسی را هم قبول می کرد. او دوست نزدیک من بود، اون تعادل نداشت، مترجم بدی بود. چون زبان نمی دانست. در وصیت نامه اش مرا وصی خود کرده بود. با تمامی احترامی که برای سیمین دانشور قایل بودم، وقتی با چند نفر به خانه من آمد تا وصی آل احمد طبق وصیتش باشم، نپذیرفتم.

 اگاتا کریستی: یک باستان شناس انگلیسی با زنش آمده بود ایران. روزی در خانه دکتر نگهبان همراه آن ها دعوت نهار بودیم. خانم آن باستان شناس که خانم خیلی گنده ای هم بود پهلوی من نشسته بود و از فیلم ” مارلیک ” ساخته من خیلی تعریف کرد. و بعد از من پرسید: از روی چه علاقه ای این فیلم را ساختی. گفتم: این فیلم مثل فیلم های پلیسی و کارآگاهی است، همین طور ذره ذره کشف می شود. گفت: از داستان های پلیسی خوشت می آید. گفتم: خیلی. گفت: کدام داستان ها را خوانده ای؟ گفتم: خیلی پیش، قصه های شرلوک هملز و اخیرا ترجمه های جدی تری خوانده ام مال آگاتا کریستی بود. گفت: به انگلیسی خوانده ای. گفتم: نه به فارسی. گفت: ترجمه شده؟ گفتم: آره. گفت: هیچ خبر نداشتم. گفتم: خیلی چیز ها را خیلی ها خبر ندارند. گفت: آخه من خودم آگاتا کریستی هستم. من خیلی تعجب کردم و خیلی خوشحال شدم.

 فریدون رهنما: اون دو سال کارمند من بود. با من برادرهاش دوست بودم ،با خودش هم میانه خوبی داشتم. فریدون در بعضی از مسایل گنگ بود و اشکال اساسی اش این بود که حرفش را نمی توانست بزند، حرفش را که نمی توانست بزند برای خیلی ها که احمق بودند، این حرف ها دارای خیلی اهمیت جلوه می کرد. فریدون رهنما با هوش و با شعور بود. ولی مثل آدم با هوشی بود که طلسم می نویسد، بعضی ها از طلسم می ترسند و طلب علاج می کنند. 

 آیت الله کاشانی: فیلمی که من در باره ۲۸ مرداد گرفتم آیت الله کاشانی هم تویش هست. “رفتم خانه اش تا فیلم بگیرم.  رفت سر حوض وضو بگیرد، آب تو دهانش کرد، مزه مزه کرد، تف کرد، وضو گرفت و آمد نماز خواند و من فیلم گرفتم. بعد گفت خوب شد آقا. گفتم خوب شد اما ای کاش این غروب آفتاب و این برگ ها که خیلی قشنگند توی عکس می افتاد. گفت چه کار باید بکنی توی عکس بیفتد؟ گفتم آخه نمی شه برای این که شما  دارید رو به قبله نماز می خوانید. گفت پدر جان تو به من بگو که کدام سمت نماز بخوانم، من می خوانم. تو چه کار به قبله من داری. بعد ایستاد و پشت به قبله نماز خواند.”

 آربی آونسیان: آوانسیان خیلی خوبه.  اگه به من بگن سه تا فیلم انتخاب بکن در تاریخ سینمای ایران، یکی اش فیلم “چشمه” اوست. 

 پرویز صیاد: کاری که صیاد برای هنر این مملکت کرده، فوق العاده است. قلق اصل کار صیاد اینه. تمام اون شخصیت روشنفکری اش را خواباند در شخصیت “پوولار” اش.

  و نظر گلستان نسبت به خودش: من قبول ندارم که آثارم هیچ تاثیری داشته اند.” من هرگز چاخان بازی، دار و دسته راه انداختن و هو زدن به صورت “آگاهانه” ” آگاه بازی” را قبول نداشتم که اثری داشته باشه.” پرسش: شما تا چه حد از کارهایتان راضی هستید؟  گ: من کاری نکرده ام. ( مکث طولانی) من کاری نکرده ام.

  …  و اگر بتوان در چند جمله کوتاه ” رودر رویی” او را پس از سالیان با یک پرسشگر خلاصه کرد، به این موارد در قلمرو سینما و ادبیات می توان اشاره  داشت: موج نو در سینمای ایران بی معناست. روشنفکر در ایران نداشته ایم. عرصه نقد فیلم در ایران، هیچ گاه صاحب منقد با سواد و منصفی نبوده است، اگر کاوسی تلاش هایی داشته، اون هم بی ثمر بوده است.  کارهای بسیار مهمی در رزیم گذشته صورت گرفته، همه ی آدم ها در رزیم گذشته فاسد نبوده اند، آدم ها و شخصیت های کاردان و درجه اولی هم در دستگاه بوده اند که تاثیرات خوب خود را داشته اند. نیما در شعر و هدایت در داستان نویسی معاصر چهره های استثنایی ما هستند. هنر و ادبیات را به صرف جانبداری محتوایی از یک رزیم یا ایدئولوژی نمی توان ضعبف و یا فاسد دانست، ارزش های هنری و فنی جدای این چیزهاست. در سینمای امروز ایران ” کلوزآپ ” کیا رستمی و ” زمانی برای مستی اسب ها”  اثر قبادی فوق العاده اند. در داستان  کوتاه  کتاب هیچکاک و آغاباجی فوقالعاده است و کارهای بیژن نجدی خوب است.
با این همه، گلستان  به خاطر اهمیتش در هنر و ادبیات معاصر، هم چنان  فصلی نا گشوده است. شاید نشستی و دیداری بیش از این لازم است تا دانسته هایش، خواننده و دوستدارش را سیراب کند. این کاری است شاید که او خود در کتابی کرده باشد؛ چنان کتابی اگر در راه باشد بیش از هر چیز، بی گمان پاسخ به یک ضرورت است.

  

عکس گلستان از پرویز جاهد