رئیس جمهور بشار اسد، در مقابله با دموکراسی خواهان کشورش هیچ گونه رحم و مروتی از خود نشان نمی دهد. فقط در دو روز ۲۵ و ۲۶ اپریل بیش از صدو پنجاه نفر در حمله نیروهای مسلح ارتش به مردم غیرنظامی جان باخته اند. با این وجود اما، تظاهرات هم چنان ادامه دارد. اکنون نیروهای دولتی و هوادار بشار اسد با توپ و تانک به مردمی که مگر فریاد آزادی و دموکراسی چیزی ندارند، هجوم می آورند و در چندین شهر با سرکوب شدید تظاهرات آرام مردم، پشته ای از کشته ساخته اند. درواقع، برنامه ی بشار اسد چهل و یک ساله، برای زندگی اش، آنچه امروز انجام می دهد نبود. در دهه ی ۱۹۹۰ به انگلیس رفت تا در آنجا در رشته ی جراحی چشم تحصیل کند چرا که پدر بشار که خود نیز از سال ۱۹۷۱ اداره ی امور سوریه را با نظام دیکتاتوری برعهده داشت، مایل بود که برادرش “باسیل” جانشین او شود و حکومت دیکتاتوری را ادامه دهد که وی پیش از رسیدن به اریکه قدرت در یک حادثه ی رانندگی کشته شد.

تظاهرات ضد دولتی در سوریه شدت می گیرد

بعد از مرگ برادر، حافظ اسد، پسرش “بشار” را از لندن فراخواند و از او خواست که خود را برای اداره ی حکومت دیکتاتوری آماده کند. برای همین منظور هم به آکادمی نظامی فرستاده شد. بشار اسد نیز شاهد کشتار و قتل عام بیست هزار نفر توسط پدرش در سال ۱۹۸۲ بود. مردم برای آزادی و دموکراسی دست به اعتراض و تظاهرات زدند که با بی رحمی تمام روبرو شدند و پایه های دیکتاتوری بر خون آزادی خواهان بنا نهاده شد. بشار اسد نیز بعد از به دست گرفتن اداره ی امور کشور به خوبی پا جای پای پدر گذاشت و میراث ظلم را به خوبی ادامه داد. یازده سال گذشته نشان داده است که دستگاه نظامی و اطلاعاتی سوریه از کسی که قرار بود چشم پزشک شود و جراح، دیکتاتوری تمام عیار  ـ خودخواه و تمامیت خواه ـ ساخته که اکنون برای بقای نظام خودکامه دست اش به خون هم میهنانش آلوده می شود.

در روزهای اولیه نشستن بر اریکه ی قدرت او در رسانه ها از رفرم و اصلاحات سخن می گفت در حالی که دستگاه امنیتی و نظامی، هم زمان مخالفان حکومت را سرکوب می کرد. چشم های بعضی از رسانه ها که نقش تبلیغی برای دیکتاتورها را بازی می کنند، چنان کور است که در هنگامه ی قتل و کشتار مردم توسط نیروهای موسوم به لباس شخصی و سرکوبگران نظامی و اطلاعاتی، یکی از مجله های مد (Vogue) در مقاله ای با عکس و تصویر از بشار و همسر جوانش آنها را خیرخواه مردم سوریه قلمداد می کند و ادامه می دهد که این زوج جوان و مدرن مگر عاقبت خیر برای مردم سوریه چیزی در سر ندارند و آرزوی شان بهترین ها برای مردم کشورشان می باشد.

مردم سوریه اما دل به این نوع رپورتاژهای تبلیغاتی نمی دهند که دیکتاتوری را با گوشت و پوست و استخوان شان می شناسند. آنها از حکومت تمامیت خواه بشار و پدرش مگر ظلم و تجاوز به حقوق شان چیزی ندیده اند که دل به این نوع تبلیغات بدهند. اکنون بعد از چهار دهه ظلم و ستم، سرانجام کاسه ی صبر مردم سر آمده و دیگر تحمل سایه ی دیکتاتور و حکومت استبدادی را ندارند. شورش و قیام امروز مردم سوریه نه تنها علیه خودکامه که نیز برای فروریزی خودکامگی هم می باشد.

البته نباید فراموش کرد که شورش مردم سوریه هم تحت تأثیر حرکت انقلابی مردم تونس و مصر بوده است، اما در چند هفته اخیر خیلی چیزها در خاورمیانه دگرگون شده است. به همین خاطر هم مبارزه امروز بشار اسد نه فقط برای بقای رژیم که به نوعی برای هستی و حیات خویش است.

رئیس جمهور بشار اسد، در ابتدای جنبش مردمی اخیر قول اصلاحات داد و حتا قانون شرایط ویژه که بر اساس آن می شد هر کسی را بدون آن که در دادگاهی محاکمه شده باشد، دستگیر و زندانی کرد، را پس از چهل سال از میان برداشت.گویا بشار خیلی دیر به این فکر افتاد که مردم دیگر به این کار راضی نیستند و اصلا خود بشار اسد را نشانه رفته اند که باید دست از حکومت بکشد و احتمالا در دادگاهی هم محاکمه شود. در چنین شرایطی است که بشار اسد برای بقای خود و رژیم دیکتاتوری راهی مگر کشتار مردم و خشونت روزافزون پیش روی خود نمی بیند.

در این معنا، اسد تنها نیست و تسویه حساب با مردم می رود تا روزهای خونین تری را هم شاهد باشد.

خانواده ی اسد متعلق است به اقلیت علوی مسلک که شاخه ای است از شیعه. اقلیت کمتر از سیزده درصدی که همه ی امور کلیدی کشور را در دست دارند و بیشترین آنها را افراد دور و نزدیک خانواده ی اسد تشکیل می دهند. یعنی اقلیت اندکی که رهبری و اداره ی امور کشور را در دست دارند، همه با رفتن بشار اسد به خطر می افتند و به همین خاطر است که می گویم؛ بشار تنها نیست و برای حفظ قدرت باید تا پای جان بایستد. مقاومتی که روزهای دشوار و خونینی را در تاریخ سوریه رقم خواهد زد و سرنوشت خودکامه نیز روشن خواهد شد. علوی مسلک ها در کنار بشار برای حفظ قدرت از هیچ اقدامی دریغ نمی کنند که فروپاشی دولت دیکتاتوری بشار و دستگیری و محاکمه ی احتمالی خودکامه نیز تیری است در چله ی کمان مردم برای محاکمه ی همه ی آنانی که در این چهار دهه مگر ظلم و تعدی کاری نکرده اند.

در هر حال سوریه یکی از قدرت های منطقه به حساب می آید. این قدرت اما نتوانسته است ضعف اقتصادی کشور را بکاهد و حتا نیروی نظامی اش هم چندان که می نماید نتوانسته است از قدرت لازم برخوردار شود. بنابراین اگر از قدرت سوریه صحبت می شود، منظور توانایی رهبران این کشور در اشاعه ی ناآرامی در صورت لزوم در کشورهای همسایه است. در کنار این توانایی، باید برخورد شدید این کشور با اسرائیل را هم اضافه کرد. با این ویژگی هاست که سوریه هماره نزد همسایگان اش از احترامی که ناشی از ترس است نیز برخوردار بوده. احترامی که اگر نبود، پیامدش می توانست ناآرامی ساخته دست نیروهای اطلاعاتی و امنیتی سوریه در آن کشورها باشد. اکنون، شواهد نشان می دهد که اسد نیروهای ویژه ای را برای جلوگیری از هر نوع پیشرفت و توسعه به عراق گسیل کرده است. در لبنان هم در کنار ایران، از پشتیبانان بی چون و چرای حزب الله لبنان است و مقر اصلی “خالد مشعل” رهبر حماس نه در غزه که در دمشق است.

از طرفی هم هنوز معلوم نیست که اگر رژیم بشار اسد فرو ریزد، چه آینده ای در انتظار سوریه است. از نظر اجتماعی، سوریه از مصر سکولارتر است و با این وجود بنیادگرایان اسلامی نیز از رشد چشم گیری برخوردار بوده اند. اسلام گرایان تندرو نه تنها هر روز جایگاه خود را مستحکم تر می کنند که بر نفوذ خود نیز می افزایند. گمانه زنی می شود که با فروپاشی دیکتاتوری بشار اسد، اختلافات مذهبی و قومی کشور را به هرج و مرج بکشاند. این در حالی است که مردم خواهان برقراری امنیت، رفاه، دموکراسی و آزادی می باشند. اما با کمال تأسف باید اقرار کرد که نیروهای هوادار دموکراسی و آزادی در سوریه نوپای اند و توان آن چنانی برای مقابله با همه ی دشواری های پیش رو ندارند.

فراموش نشود که مسایل منطقه ای هم در سرنوشت اسد و حکومت خودکامه اش نقش بزرگی بازی می کند. مثلا در حالی که از “حسنی مبارک” به خاطر نزدیکی اش با سیاست های اسرائیل شکایت شده، بشار اسد، هماره نیروهای خود را برای جلوگیری از نفوذ اسرائیل بسیج کرده است. به همین خاطر هم وضعیت فوق العاده ظرف چهار دهه توجیهی استراتژیک داشته است. بنابراین می شود گمانه زد که با فروپاشی رژیم فعلی سوریه، دولت های بعدی هم سیاستی از این تندتر در مواجهه با اسرائیل پیش رو نخواهند داشت. در حالی که در مصر وضعیت کاملا برعکس به نظر می رسد. شاید به همین دلیل هم هست که خیلی ها بر این باورند که سقوط اسد، وضعیت منطقه را دراماتیک تر از سقوط مبارک خواهد کرد. توجیه این وضعیت هم این است که احتمالا درگیری های داخلی منتهی می شود به جنگ تمام عیار خارجی که اسرائیل را نشانه خواهد گرفت. تا امروز، جبهه ی سوریه و اسرائیل که بلندی های جولان می باشد، یکی از آرام ترین منطقه های خاورمیانه بوده است که سیاست چماق و هویج بشار اسد و پدرش آن را موجب شده است. اسد برای جنگیدن با اسرائیل راه دیگری پیدا کرده و آن هم حمایت بی دریغ از حزب الله لبنان و حماس بوده است. در همین مورد بعد از کشته شدن اسامه بن لادن، مفسر خبری شبکه دولتی تلویزیون نروژ اعلام کرد که بدون اسد، مقابله و جنگ با اسرائیل اجتناب ناپذیر می نماید.

در پایان، آنچه قابل توجه است، سکوت فعلی حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان است که در خیزش های اولیه کشورهای عربی مردم را به مقابله با حکومت دیکتاتوری تشویق می کرد، اما اکنون که دامنه ی آتش به پشتیبانان مادی و معنوی خود؛ ایران و سوریه رسیده، مُهر سکوت بر لب زده و در خاموشی پُر معنایی کمین کرده است.

با سقوط دولت دیکتاتوری سوریه و خودکامه آن، بشار اسد، نه تنها یکی از بال های حزب الله و حماس شکسته خواهد شد که ایران هم هم پیمان استراتژیک خود را از دست خواهد داد و باشد که طلیعه ی پیروزی مردم ایران هم در تیررس باشد.

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.