انقلاب ها و تحولات چند ماهه اخیر در کشورهای عرب شمال آفریقا و خاورمیانه جهت گیری جدیدی را در آینده سیاسی این کشورها نشان می دهد.

این خیزش های انقلابی ابتدا با وقایع تونس و فرار بن علی رئیس جمهور آن کشور آغاز شد و پس از چند هفته به تغییر رژیم در مصر و استعفای حسنی مبارک منجر شد و سپس به لیبی سرایت کرد و پس از یکی دو هفته بحرین و یمن و سوریه را در بر گرفت. این خیزش در حال حاضر نیز در سوریه و یمن و لیبی با شدت ادامه دارد.

در این جنبش که تقریباً تمام کشورهای عرب را فرا گرفت جوانان و زنان نقش اساسی داشتند و از روش ها و تکنولوژی مدرن مانند فیس بوک و توئیتر و تلفن ها و دوربین های دستی برای تماس با یکدیگر و انتقال اخبار بهره فراوان بردند.

نکته شایان توجه در وقایع اخیر آن است که گرچه اکثریت بزرگ مردم این کشورها مسلمانند لیکن در تظاهرات و شورش های چند ماهه اخیر هیچگونه اشاره ای به برقراری حکومت اسلامی یا راه حل های اسلامی نشده و خواسته اصلی تظاهرکنندگان و کوشندگان سیاسی و سخنران ها استعفای رهبران، برقراری حکومت قانون و نظام دمکراتیک و بهبود وضع اقتصادی بوده است.

در تونس که آغازگر انقلابات اخیر بود، غنوچی روحانی متنفذ تونسی هنگام بازگشت از تبعید اعلام کرد که برنامه خاصی برای تشکیل حکومت اسلامی ندارد و اضافه کرد که او خمینی نیست.

در مصر نیز رهبران اخوان المسلمین ـ که با سابقه ترین و متشکل ترین حزب آن کشور به شمار می رود ـ بارها اعلام کردند که برای رئیس جمهور آینده مصر نامزدی ندارند و خواستار بیش از یک سوم کرسی های پارلمان نمی باشند.

در لیبی که بخش بزرگی از مردم آن علیه استبداد طولانی قذافی شوریده اند و حدود سه ماه است که در آن جنگ داخلی جریان دارد، قذافی سازمان القاعده را  ـ که پرچمدار اسلام رادیکال است ـ محرک اصلی شورشیان و دشمن اصلی خود می داند، ولی در بنغازی که پایگاه شورشیان ضد قذافی است، هیچگونه اثری از شعارهای اسلامی یا فعالیت گروه های اسلامی یا سازمان القاعده دیده نمی شود.

در یمن، مردم تظاهرکننده که خواستار استعفای عبدالله صالح رئیس جمهور و برقراری نظام دمکراتیک و انتخابات جدید می باشند ادعای وی را که القاعده محرک تظاهرات است، رد کرده اند.

در بحرین، گرچه بخش بزرگی از تظاهرکنندگان شیعه هستند (زیرا حدود هفتاد درصد جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل می دهند) ولی در تظاهرات و اعتراضات هیچ نوع شعار مذهبی شنیده نشد و خواست های مردم کاملاً سیاسی و پیرامون برکناری دولت، رفع تبعیض و برقراری حکومت قانونی دور می زد.

در سوریه، که بحران در آن از همه کشورهای عربی عمیق تر بوده است و تا کنون بیش از ۶۳۰ نفر از تظاهرکنندگان و نیروهای انتظامی جان خود را از دست داده اند، مردم خواستار تغییر رژیم، کنار رفتن بشار اسد، الغای وضع فوق العاده، تشکیل احزاب سیاسی و انتخابات واقعی می باشند و از دین و مذهب سخنی در میان نیست. حتی حزب بعث که در پنجاه سال گذشته حزب حاکم در سوریه بوده است خود نیز هرگز پلاتفرم مذهبی نداشته است.

نتیجه آن که انقلاب ها و تحولات جاری جهان عرب هیچ ربطی به اسلام و رنگی از دین و مذهب ندارد و صرفاً یک جریان مدنی و سیاسی است و سازمان القاعده و سایر گروه های اسلامی نقشی در وقایع اخیر و سازمان دهی شورش ها و تظاهرات در کشورهای عربی نداشته اند و جالب آن است که خودشان هم در این مورد ادعائی نکرده اند.

بنابراین، تا آنجا که “بهار اعراب” نشان می دهد، این فرض که فقر و اختلافات طبقاتی و اوضاع نابسامان اقتصادی کشورهای مسلمان را لزوماً به حکومت دینی و ایدئولوژی مذهبی سوق می دهد، پایه و اساسی ندارد.

این طور که از تحولات اخیر پیداست، جوانان و بخش فعال مردم در کشورهای عربی به دنبال حکومتی سکولار و دمکراتیک هستند که بتواند نیازهای طبیعی و فوری از جمله آزادی های اجتماعی و رفاه اقتصادی آنها را تامین کند.

این تحولات نوید می دهد که در آینده جوامع فوق به سوی برقراری حکومت های سکولار و غیردینی حرکت کنند، و در راه دراز و ناهمواری که برای ایجاد جوامع سالم و مرفه در پیش دارند، دست کم از مشکل دین و مذهب رها شوند.

ضمناً برخلاف آنچه زمامداران ایران اخیراً گفته اند که انقلاب اسلامی ایران سرمشقی برای جنبش کنونی اعراب می باشد، وقایع اخیر در کشورهای عربی به روشنی نشان می دهد که انقلاب ۱۳۵۷ ایران پند بزرگی بوده است برای مسلمانان جهان که حساب دین را از سیاست جدا کنند تا به سرنوشت کنونی ملت ایران دچار نشوند.