شنبه ای که گذشت دنیا یک پارچه چشم بود و نگران ایران. نگران قصاصی که برای اجرایش همه چیز آماده شده بود، اما به دلایلی اعلام نشده، به تأخیر افتاد.

روزنامه های آلمان هم به موضوع آمنه پرداخته اند

بی تردید ده ها میلیون نفر در سراسر جهان، با دلهره و وحشت منتظر شنیدن خبر توحشی بودند که قرار بود در قرن بیست و یکم و به نام قانون درکشور عزیز ما ایران، صورت پذیرد.

قرار بود چشم های یک جوان جنایتکار، به دست قربانی جنایت، و با چکاندن اسید کور شود. قصاص یا انتقامی قانونی که در این عصر و زمان کمتر سابقه داشته یا اگر در جائی صورت گرفته، اینگونه جهانی نشده بود. 

بی گمان هیچ کس در دنیا نیست که دلش به خاطر ستمی که بر خانم آمنه بهرامی رفته است نسوزد. کسی پیدا نمی شود که با او احساس همدردی نکند و جوانی که چنین جنایتی را روا دانسته و اجرا کرده محکوم نکند، اما آیا کور کردن جنایتکار اجرای عدالت است و دردی را دوا می کند؟

آمنه قبل از حمله وحشیانه این جوان، دختری بوده است زیبا و دیدگانی داشته است بینا. اکنون پس از بارها عمل جراحی هنوز صورتش بیننده را متاثر می کند و چشمان نابینایش دل هر انسانی را به درد می آورد.

او ایرانی است و تابع قوانین امروز ایران ولی ساکن اسپانیا. از او به عنوان یک هموطن می پرسم که اگر فرض کنیم در اسپانیا و به دست یک جوان روان پریش اسپانیایی نابینا شده بود، چه می کرد و چه درخواستی می توانست بکند؟

ناهنجاری های اجتماعی همه جا هست و افراد روانی نیز در هر جامعه ای یافت می شوند. اگر یک جوان اسپانیایی از ایشان تقاضای ازدواج کرده بود و با شنیدن پاسخ نه دست به چنین جنایتی می زد، ایشان جز اینکه اجرای عدالت و قانون را طالب شوند، کار دیگری هم از دستشان ساخته بود؟ آیا می توانستند به قصاص فکر کنند؟

در واقع به خانم آمنه که خواستار قصاص است ایرادی وارد نیست، ایراد به رژیم و دولتی وارد است که هنوز قوانین هزار و چهارصد سال قبل را قابل اجرا می داند.

چشم در برابر چشم ، متعلق به دورانی بود که توحش بر جوامع حاکم بود و مجازات های وحشیانه ای نظیر آن رواج داشت. زمانی که اگر چنین قصاصی صورت می گرفت شاید یک سال طول می کشید تا شخص دیگری در گوشه دیگری از جهان، از آن با خبر شود، یا شاید اصلا خبردار نشود.

اما ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم. در قرن سرعت و ارتباطات. در دورانی که با یک اشاره انگشت می توانیم دنیائی را با خبر کنیم. بشر با توحش فاصله گرفته است و قوانین مان نیز باید بر اساس نیازهای زمان و آنسان که در کشورهای متمدن جهان  قابل پذیرش است، اصلاح شود.

از سوئی دیگر، آمنه، خانمی که این ستم بر او وارد شده در تلویزیون اعلام کرد آماده است دو میلیون یورو بگیرد و از درخواست قصاص صرف نظر کند.

این مبلغ کم است یا زیاد، بحثی است دیگر. اما مردم ایران و افراد خیر می توانند آستین همت بالا بزنند، فرض کنند به قربانیان یک زلزله کمک می کنند و این پول را فراهم سازند. ما ایرانیان توان آن را داریم که دست به دست هم بدهیم و با کمکی اندک، پولی را که این خانم درخواست می کند جمع کنیم و از انجام جنایتی که نام ایران را ننگین می کند، جلوگیری کنیم.

به نظر من جوان جنایتکار نیز باید تا پایان عمر در زندان بماند تا عبرت کسانی باشد که آمادگی روانی برای انجام این گونه اعمال وحشیانه را دارند.

علاوه بر مردم، دولت ایران نیز می تواند برای حفظ آبروی خود، این دیه را بپردازد و تصور کند که این پول را همچون موارد متعدد، به حامیان ریز و درشتش در گوشه و کنار جهان بخشیده است و غائله را ختم کند. در جائی خواندم:

هنگامیکه سردمداران یک تمدن به سئوالات نو، پاسخ های کهنه می‌دهند، دوران افول آن تمدن آغاز شده است.

دولت ایران نباید اجازه دهد چنین جنایتی عملی شود. کورکردن یک جوان عدالت نیست. این خود جنایتی است دیگر که به نام عدالت انجام می شود. چنین قصاصی لکه ننگی خواهد بود بر دامان بشریت.