در تاریخ ادبیات ایران، چاپلوسی و مدیحه سرایی رشته ای است که سر دراز دارد. درازی این رشته چنان است که حتی سرآمدانی چون سعدی و حافظ نیز از آن در امان نمانده اند. داستان عامیانه ای که درباره وعده سلطان محمود غزنوی به فردوسی برای یک سکه طلا به ازای هر بیت از شاهنامه و در پی آن خلف وعده او و فرستادن یک سکه نقره برای هر بیت شعر و پس فرستادن پول توسط فردوسی نقل می شود، حتی اگر سراسر افسانه و عاری از حقیقت باشد، از سویی حکایت از وجود رابطه بده-بستان بین شاهان و شاعران دارد و از سوی دیگر از مناعت طبع و عزّت نفس استاد توس حکایت می کند که در عین نیاز مالی، خود را به سرخم کردن در برابر قدرت حاکم آلوده نکرده است.

با نصب پروژکتور در داخل اتوموبیل رهبر را نورانی می کنند

 در دوران حکومت شاهان قاجار، چاپلوسی و مدیحه سرایی گسترشی فزاینده یافت و از شعر و نظم عبور کرد و به نثر و حتی تاریخ نویسی نیز تسری پیدا کرد. در آغاز دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، یکی از شاعران دربار به نام میرزا حبیب شیرازی که “قاآنی” تخلّص می کرد، مهارتی بسزا در مدح و هجو داشت و از این راه برای خود حقوق و مقرّری مکفی و جایگاهی در دربار به دست آورده بود.

در دومین نوروز از صدارت ۳۲ ماهه میرزاتقی خان امیرکبیر، قاآنی قصیده بهاریه ی شیوا و غرّایی سرود و به دربار رفت تا آنرا در حضور امیرکبیر بخواند و به زعم خود با این کار هم صله ای تازه بگیرد و هم بر حقوق و مقرّری خود بیفزاید.  قصیده قاآنی با این بیت ها شروع می شد:

نسیم خلد می وزد مگر ز جویبارها

که بوی مشک می دهد هوای مرغزارها

فراز خاک و خشت ها، دمیده سبزکشت ها

چه کشت ها، بهشت ها، نه ده نه صد هزارها

 قاآنی در این قصیده با مهارت و استادی داد بلاغت می داد تا به اینجا می رسید که:

خوش است کامشب ای صنم، خوریم می به یاد جم

که گشته دولت عجم، قوی چو کوهسارها

 

و پس از این مقدّمات به مدح امیرکبیر می پرداخت:

ز سعی صدر نامور، مهین امیر دادگر

کزو گشوده باب و در، ز حصن و از حصارها

 و به اینجا رسید که:

به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی

که مومنان متقی، کنند افتخارها

 منظور قاآنی از “ظالمی شقی” صدراعظم پیش از امیرکبیر یعنی حاج میرزا آقاسی بود که خود او پیشتر او را با برشمردن صفاتی چون “قلب گیتی”، ” روح عالم”، “انسان کامل”، “خواجه ی دوجهان”، “رساننده فیض خالق به مخلوق” و… مدح گفته بود!

به اینجا که رسید، امیرکبیر شعرخوانی او را قطع کرد و پرسید که شغل او چیست. قاآنی پاسخ داد که شاعر دربار است. میرزاتقی خان دوباره پرسید که معاش و گذران زندگی اش از چه راهی تأمین می شود. قاآنی پاسخ داد که با دریافت مقرّری از دربار زندگی می کند. امیرکبیر دستور داد که مقرّری قاآنی قطع شود و بی آن که بقیه قصیده را بشنود مجلس را ترک کرد. پس از خشم گرفتن امیرکبیر بر قاآنی و قطع مقرّری او، اعتضادالسلطنه برای برقراری مجدد مقرری نزد امیرکبیر وساطت کرد و امیر که شنیده بود او زبان فرانسه می داند، کتابی درباره کشاورزی به زبان فرانسه به قاآنی داد تا هرهفته یک بخش از آنرا به فارسی ترجمه و در ازای این کار پنج تومان مزد دریافت کند. صدارت میرزاتقی خان امیرکبیر چندان دوام نیاورد و او پس از عزل و قتل جنایتکارانه اش در فین کاشان، جای خود را به میرزا آقاخان نوری داد که فزون بر چاپلوسی، به انواع رذالت های دیگر چون رشوه خواری، نوکری بیگانه و… نیز آلوده بود.

 در دوران پهلوی ها، اگرچه این صفت ناپسند کاملا از بین نرفت و بودند قلم به مزدانی که می کوشیدند از نمد چاپلوسی برای خود کلاهی درست کنند، امّا در عوض کسانی چون میرزاده عشقی، فرّخی یزدی، محمد مسعود و کریمپور شیرازی جان بر سر ابراز مخالفت خود با قدرت حاکم گذاشتند و خود را به ننگ قلم به مزدی و مدح و چاپلوسی نیالودند.

 از سال ۱۳۵۷ به این سو، چاپلوسی و مدح و ثنای قدرت حاکم افزایشی تازه یافت و نمونه های شرم آوری از آن دیده شد.  یکی از این نمونه ها، سخنان فخرالدین حجازی، خطیب و نماینده مجلس شورای اسلامی، در حضور آیت الله خمینی بود که با چاپلوسی ای چندش آور از خمینی خواست: «ای امام، بگو که تو خود امام زمانی»!  و کار را به جایی رساند که خمینی که ساعت ها در روز در یک بالکن می نشست و دستش را روی نرده می گذاشت تا مردم در صف بیایند و آنرا ببوسند، برآشفت و به او تشر زد که از این حرف ها نزند!

این روند در دوران رهبری سیدعلی خامنه ای نه تنها تداوم بلکه گسترش نیز یافته و کار به جایی رسیده که چاپلوسی نکردن و تملّق نگفتن جرم تلقّی و مجازات می شود. در جریان نمایش دادرسی و محاکمه احمد زیدآبادی، روزنامه نگار اصلاح طلبی که به ۱۱ سال زندان و تبعید محکوم شد، یکی از جرم هایی که برای او برشمرده شد، این بود که در نوشته هایش به جای “مقام معظم رهبری” از عنوان خشک و خالی “رهبری” استفاده کرده است!

 هفته گذشته تارنمای “فرارو” مقاله ای از حسن شاهرخی، مدیر ارتباطات گروه خودروسازی سایپا منتشر کرد که در روزنامه “جوان” وابسته به سپاه پاسداران نیز بازپخش شد. در این مقاله نویسنده به چنان درجه ای از تملّق گویی و چاپلوسی سقوط می کند که کار را از ایجاد چندش و تهوع نیز می گذراند.  او در این مقاله ضمن این که نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را ارزشی ترین، ارزشمندترین و کارآمدترین نظام ها در تاریخ می خواند، می نویسد: «در نظام های حکومتی امروز و دیروز جهان، شکاف ها و ایرادهای مختلفی در ساختار حکومت و شیوه عملکرد حاکمان وجود دارد که موجب شده دیکتاتوری، خودکامگی، سلطه گری و بی توجهی به رأی مردم و نخبگان جامعه و حتی مردم جهان به شکل های مختلفی ظهور کند».

نویسنده سپس با برشمردن تفاوت های نظام ولایت فقیه با سایر حکومت های فعلی و پیشین در ایران و جهان می نویسد: «این تفاوت ها باعث شده که جایگاه ایران به عنوان یک کشور اثرگذار در جهان هرروز بهتر از قبل شود و بسیاری از رهبران و مردم جهان  ایران را باور کرده اند و مورد احترام آنهاست و به رهبری خردمندانه ولی فقیه ایمان آورده اند تا جایی که بسیاری از رهبران کشورهای اسلامی از جمله در لبنان و فلسطین، رهبران مذهبی و سیاسی افتخار می کنند که طرفدار جمهوری اسلامی هستند و رهبر و ولایتی چون مقام معظم رهبری دارند و با افتخار از رهبری و ولایت آیت الله خامنه ای سخن می گویند و ایشان را الگوی خود در مدیریت، سیاست و جهان بینی می دانند»!

نویسنده، که هر نویسنده واقعی شرم می کند خود را همتای او بداند، سپس مرزهای دیگری از پاچه خواری و چاپلوسی را نیز درمی نوردد و با دروغگویی هایی بی شرمانه می نویسد:«به راستی جز نظام ولایت فقیه، کدام نظام سیاسی می توانست علاوه بر حل مشکلات داخلی و انسجام و افزایش مشارکت مردم ایران و رشد و توسعه کشور، در مقابل انواع تهدیدها و ماجراجویی ها و تحریم ها مقاوم باشد و نه تنها مشکلات داخلی را حل کند، بلکه در جهان الگویی نو و کارآمد برای نظام های سیاسی جهان باشد؟»!

 وقتی وقاحت را حد و مرز نبوده و قلم از حداقل شرافت و اخلاق بهره نبرده باشد، همه این یاوه گویی های بی شرمانه مقدمه ای می شوند برای این نتیجه گیری که: «این راه ارزشمند است و با عنایت به این که ولی فقیه در زمان غیبت، جانشین خداوند و به همین دلیل حاکم بر کل کائنات است، در مکتب شیعه حتی این نکته را تداعی می کند که تنفّس و زندگی بدون رضایت ولایت فقیه کاری بیهوده است»!

 از آنجا که به دشواری می توان پذیرفت که اینهمه دنائت، وقاحت و فرومایگی در وارونه نشان دادن واقعیت های چون روز روشن، در یک مغز علیل جمع شده و از راه قلم به رشته تحریر درآمده باشد، می توان این احتمال را نیز از نظر دور نداشت که طرف دارد رندانه با افراط در وارونه نمایی چاپلوسانه نعل وارونه می زند تا مخاطب را بیشتر از آنچه که هست از “ولایت فقیه”، “مقام معظم رهبری” و “حکومت اسلامی” بیزار و منزجر کند!

حتی در این صورت نیز، نویسنده با غفلت از این که از قلم نمی بایست برای خنجر از پشت زدن استفاده کرد، حرمت قلم را پاس نداشته و نیت زیرآب زدن را با فرومایگی درآمیخته است!

 

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.

snakh@live.com