راه حلی که جناب خاتمی رئیس جمهور پیشین وخندان کشورمان برای حل مشکلات مملکت پیشنهاد کرده بودند ظاهراً به جائی نرسیده است.

یک نگاه به سایت های خبری نشان می دهد که مملکت چون سیروسرکه می جوشد، مردم نارضایتی های خودشان را دارند. رئیس جمهور و طرفدارانش همینطور و رهبر و طرفدارانش نیز به همین شکل. 

آقای خاتمی تجربه هشت سال ریاست جمهوری را درکارنامه اش دارد. تجربه ای موفق که کم مانده بود  خنده خنده و شوخی شوخی ایران را به ژاپن دوم تبدیل کند، اما این کار را نکرد برای اینکه می دانست ژاپن یک کشور زلزله خیز است!

ایشان حالا که دیده اند همه به جان هم افتاده اند و اختلافات در میان حاکمیت چنان بالا گرفته که ممکن است گوشه عبای ایشان را هم بگیرد، آستین ها را بالا زده اند و در نقش یک مصلح اجتماعی پیشنهاد کرده اند: “هم ملت ظلمی را که بر او شده است  ببخشد و هم نظام و رهبر”.

ملت در اظهارنظرهای گوناگون در فیس بوک و توئیتر و سایت های خبری گفته اند چی چی رو ببخشیم؟ بر ما ظلمی نرفته است که ببخشیم.

کهریزکی بود که خوشبختانه بسته شد و مختصر قتل و غارت و تجاوزی صورت گرفته بود که به خیرگذشت! اما آیا رهبر حاضر است نافرمانی های  ما را ببخشد؟

طی حوادث بعد از انتخابات مردم بارها روی حرف رهبر حرف زدند و اوامرشان را به درستی اطاعت نکردند.  روزی که فرمودند بیائید تظاهرات، یکی دو نفر نرفتند و روزی که فرمودند نروید تظاهرات، چند نفر از خدا بی خبر رفتند  و و و…

این نافرمانی ها گناهی نیست که به سادگی قابل بخشش باشد. یادمان نرفته که یکی دو هفته پیش آقای جنتی فرمودند  هرکس حرف رهبر را رد کند، حرف خدا را رد کرده است.

خبرنگار ما برای روشن تر شدن قضیه، چاره را در این دید که از تکنولوژی مدرن استفاده کند، یک کنفرانس تلفنی با آقایان خاتمی و جنتی برگزار کند و بپرسد چی شد قربان؟ کار به کجا کشید ؟ آیا رهبر حاضر است مردم را ببخشد؟

آقای خاتمی همچنان که لبخند ژوکوند خود را بر لب داشتند فرمودند والله من تلاش خودم را کرده ام و می کنم و امیدوارم رهبر خطاهای ملت را ندیده بگیرند و مردم را ببخشند.

آقای جنتی حرف ایشان را قطع کردند و گفتند مسئله بخشیدن تنها نیست. رهبر نه تنها باید مردم را ببخشد، بلکه باید مردم را ببخشد و بیامرزد. من در مورد آمرزیدنش شک دارم!

 

طرز تهیه آمار به زبان ساده! 

به گزارش سایت آفتاب، اسحاق جهانگیری، وزیر صنایع و معادن دولت اصلاحات گفته است اعلام رقم یک میلیون و۶۰۰ هزار شغل، جز تمسخرکردن مبانی علم اقتصاد چیز دیگری نیست.

به گزارش خبرآنلاین هم آقای سیدمحمدمهدی پورفاطمی، نماینده مجلس در اعتراض به آمارهای غلط دولت گفته است  باید از آقای احمدی نژاد بپرسیم این آمارهای غلط را از کجا می آورد؟ در استان بوشهر فقط ۹۵ هزار نفر در پارس جنوبی مشغول کار بودند که این تعداد در حال حاضر به هشت هزار نفر رسیده است آنوقت ایشان ادعا می کنند که بیکاری کم شده. آخر این آمار از کجا می آید؟

آدم حیرت می کند که چگونه رجال فعلی مملکت طرز تهیه آمار را نمی دانند؟

یکی به عنوان نماینده به مجلس می رود بدون اینکه بداند آمار غلط را چگونه می توان تولید کرد و دیگری رقم یک میلیون ششصد هزار شغل جدید به نظرش خیلی اغراق آمیز می آید.

این نماینده نمی داند در مملکتی مثل مملکت ما که همه چیزش حساب و کتاب دارد، تهیه و تولید آمار هم برای خودش اداره و سازمانی دارد و همینطور الکی نیست که هرکس هرچه دلش خواست بگوید.

کارشناسان تولید آمار صبح که آمدند سرکارشان، اول می نشینند و حساب می کنند که آنروز در چه زمینه ای باید آمار داد؟

مسلماً این سئوال را مطرح می کنند که بیائید ببینیم موضوع روز چیست و امروز در چه موردی باید آمار بدهیم؟

یکی از آنها می گوید فعلن همه جا بحث بر سر اختلافات رهبر و رئیس جمهور است. رهبرکه احتیاجی به آمار ما ندارد بنابر این ما باید آماری بدهیم که تعداد طرفداران آقای احمدی نژاد را قابل توجه نشان بدهد شاید رهبر کوتاه بیاید و اجازه بدهد آقای احمدی نژاد این دو سال باقی مانده را لک ولک کنان به کارش ادامه بدهد.

دیگری با خنده می گوید چطور است بگوئیم امروز صبح کله سحر شش میلیون و پانصد هزار نفر در دفتر آقای احمدی نژاد اجتماع کردند و از اقدامات ایشان تشکر کردند؟

چند نفری از اعضاء در حالی که پس گردن خود را می خاراندند، در مورد زیادی این آمار اظهار تردید می کنند، چانه می زنند و بالاخره صد هزار نفر تخفیف می دهند و به شش میلیون و چهارصد هزار نفر رضایت می دهند.

آمار را می برند خدمت آقای رئیس جمهور و می گویند بفرمائید قربان. آماری که می خواهیم امروز در اختیار خبرگزاری ها بگزاریم و محبوبیت جنابعالی را بالا ببریم.

آقای دکتر نگاهی به ارقام می اندازد و می گوید مرا مسخره کرده اید یا مردم را؟ دفتر کار من شش میلیون و چهارصد هزار نفر آدم جا می گیرد؟ بعد اندکی فکر می کند و می گوید چهار صد هزار نفرش را خط بزنید و همان شش میلیون را اعلام کنید که قابل باور باشد!

روز بعد یکی دیگر از کارشناسان می گوید خیلی وقت است که تعداد معتادان مملکت را اعلام نکرده ایم و این قشر زحمت کش جامعه را به امان خدا رها کرده ایم. به این ترتیب بهتر است بگوئیم بر اثر اقدامات دولت، اعتیاد به طورکلی ریشه کن شده و یک دانه معتاد برای نمونه هم پیدا نمی شود؟

این نظریه با شوق و ذوق به تصویب اکثریت اعضاء می رسد، اما آقای احمدی نژاد آمار را اغراق آمیز می داند و می گوید همیشه در آمار باید احتیاط کرد و جای چانه زدنی را باقی گذاشت. به این ترتیب آماری را که به او داده اند تعدیل می کند و در سخنرانی خود اعلام می کند که با مدارکی که در اختیار من قرارگرفته، خوشبختانه اعتیاد در مملکت ما یک کمی ریشه کن شده و قرار است بقیه اش هم فردا بعد از ظهر ریشه کن شود!

 

آشپزخانه اوپن هم حرام شد!

 

وای که چه حرف جالبی زده است آیت اله جوادی آملی: “آشپزخانه های اوپن اسلامی نیست”.

و لابد هرچه که اسلامی نیست حرام است! البته ایشان از جنبه های دینی و اینکه خانم خانه موقع درست کردن غذا مورد دید میهمان است و نمی تواند خود را مستور نگه دارد به این قضیه ایراد گرفته اند، اما مخالفت من با آشپزخانه اوپن جنبه انسانی دارد: به نظر من این آشپزخانه ها غذا را کوفت آدم می کند!

رفته بودم منزل یکی از بستگانی که تازه از ایران به کانادا کوچ کرده اند. خانم خانه اصرار کرد که برای ناهار بمانم و گفت که می خواهد برای ظهر باقالی پلو با گوشت درست کند. خوردن چنین غذایی درکانادا برای آدم مجردی مثل من که خوراکش کالباس است و سوسیس تخم مرغ، نعمتی است وصف ناشدنی.

از بدشانسی بنده خانم خانه یک کمی خوش سخن و مقداری پرحرف تشریف داشتند. من و همسر ایشان شطرنج بازی می کردیم و خانم مثلا مشغول درست کردن ناهار بود. بین اتاق نشیمن و آشپزخانه یک دیوار یک متری شیک قرار داشت که خانم بازی کردن ما را می دید. یک ذره به پیازی که پوستش به سادگی کنده نمی شد ور می رفت، بعد با پشت دست چشمش را که می سوخت مالش می داد و در همان حال به شوهرش می گفت منوچهر اگه فیلت را از اونجا برنداری که الان می زندش.

موقع پوست کندن باقالی ها که سوختن چشم در کار نبود، در حقیقت با کنترل از راه دور شوهرش را هدایت می کرد: با اسب رخش را بزن دیگه … یا : اون پیاده علاف را یک خانه ببر جلوترکه نتونه وزیرت را تهدیدکنه … و بعد در میان این راهنمائی کردن ها داستان هائی از تهران، فروش اثاثیه و خانه: 

میز زیر تلفن مان مال ایتالیا بود. نمی دونین چی بود. پارسال خودم از ایتالیا و با چه بدبختی آورده بودم. می دونین چند خریده بودم؟۱۶۰یورو. تقریباً دویست و پنجاه هزار تومن. بگین چند فروختمش؟ سی هزارتومن. جیگرم آتیش گرفت، ولی خب چیکارش می تونستم بکنم. بکشم به کولم بیارم کانادا؟ گفتم جهنم، به قول معروف مهرم حلال، جونم آزاد. دادم رفت.

ـ : منوچهر با فیل اسبشو بزن. 

یک کاناپه داشتیم آنقدر شیک آنقدر شیک که باورتون نمیشه.  فروختم به یک چهارم قیمت.

دو ساعتی گذشت تا خانم ضمن بلبل زبانی هایش آرام آرام  پوست باقالی های زبون بسته را بکند. من و منوچهر سه دست بازی کردیم. یک بار پیازها سوخت و جزغاله شد و خانم مجبور شد دوباره پیازپوست بکند و سرخ کند. کمی روزنامه و مجله ورق زدیم. نیمساعتی تلویزیون نگاه کردیم ولی خانم همچنان در آشپزخانه ور می رفت و از غذا خبری نبود. بالاخره داد منوچهر درآمد که بابا مردیم ازگرسنگی. چی شد؟ و خانم با دلخوری جواب داد که خوبه آشپزخانه اوپنه و می بینی که دارم یک ریز کار می کنم. و منوچهرجواب داد قربون همان آشپزخانه های قدیمی که تو نمی تونستی تو بازی من دخالت کنی و باعث باختم بشی. یک باقالی درست کردن هم پنج ساعت طول نمی کشید!

 

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.