ماجرای درگذشت عزت الله سحابی، و در مراسم خاکسپاری او دخترش هاله سحابی، از جلوه های تازه ی جنایت های رژیم است.

بیش از دو دهه پیش دکتر براهنی خطاب به حسین شریعتمداری یادداشتی نوشته بود که از آن یادداشت، این سخن در ذهنم مانده است. نقل به معنی براهنی با هوشمندی خطاب به شریعتمداری نوشته بود، از ما نویسندگان هر کدام، به هر دلیلی که بمیرد، حتی اگر در تصادف اتومبیل باشد، باز قاتل ما شما هستید.

ایران کشوری ست که اگر بخواهی برای آبادی اش بکوشی خانه ات ویران می شود. به عزت الله سحابی و فرزندش هاله سحابی بعد از عمری مبارزه حتی فرصت یک خاکسپاری را هم ندادند

در این حرف فراموش نشدنی دکتر براهنی نکته ای هست که در ذهن مردم ما برای همیشه خواهد ماند، و آن این که رژیم بلایی بر سر نویسندگان و روشنفکران ایران آورده است که هر گونه که بمیرند، قاتلشان حکومت است. حکومتی که از هر فشار و آزار و مزاحمتی برای نویسندگان و روشنفکران رویگردان نبوده و نیست. حالا هم مرگ هاله ی سحابی مصداق همان حرف درست دکتر براهنی ست. اگر هم هاله بر اثر ضرب و شتم مأموران بددهن، آدمکش و جنایتکار رژیم، مأموران لباس شخصی یا نیروی انتظامی، نمرده باشد، اما بی حرمتی به پیکر پدر عزیزش، کسی که حداقل از لحاظ باور مذهبی با حکومتیان همسو بوده و زمانی از مقامات همین حکومت اسلامی بوده، زخمی عمیق بر روح و روان او زده که زیر بار فشار آن کمر راست نکرد و رفت.

 

 

 

 

 

دومین سالروز جنبش آزادیخواهانه مردم ایران

 

***

در آستانه ی سالگرد ۲۲ خرداد و خیزش بزرگ مردم ایران قرار داریم. ایران امروز آتش زیر خاکستری است که اگر سر برآورد، دودمان رژیم را بر باد خواهد داد. مردم هم از منظر اقتصادی، هم اجتماعی و سیاسی و هم از بی حرمتی های همه روزه به زندگی شان چنان برآشفته اند که چه بسا بهانه ی کوچکی باعث شود ایران همچون تونس و مصر و لیبی و سوریه و بحرین و یمن و … علیه حاکمان ظالم و نادان برپا خیزد، روزی که دیگر برای به خود آمدن ستمکاران، دیر باشد.

در آستانه ی سالگرد ۲۲ خرداد هستیم و باز مأموران با لباس و بی لباس رژیم به جان زنان و مردان و جوانان ایران افتاده اند تا به بهانه ی بدحجابی و عدم رعایت استانداردهای پوشش جمهوری اسلامی، از آنان که این دو سال از مناسبت های گوناگون برای ابراز اعتراضشان استفاده کرده اند، زهرچشم بگیرند.

مسائل ایران چنان زیاد و مصیبت ها آنقدر فراوان است که در شرایط کنونی بخت پرداختن به تمامی آنها نیست، که در ادامه ی همین یادداشت می گویم چرا.

 

شهروند نقل مکان کرد

ما پس از ۲۱ سال سکونت در خیابان دافرین شمال فینچ در بزرگشهر تورنتو، با همت و همکاری یکی از ایرانیان موفق در امر ساختمان سازی این شهر به نشانی تازه در محله ی تازه ایرانیان یعنی مرز ریچموندهیل و تورن هیل نقل مکان کرده ایم. دفتر جدید ما در شماره ی ۵۰۵ بزرگراه هفت(نبش خیابان کامرس ولی، غرب خیابان لزلی) طبقه سوم، واحد ۳۰۴ است.

دل کندن از فضایی که شما بخش بزرگی از عمرتان را آنجا گذرانده اید، و از دوستان و همسایگان و خاطراتی که آدم ذره ذره ی جانش در گرو آنها است، آسان نیست. هر شئی کوچک و به ظاهر کم ارزشی را که می خواستیم دور بیندازیم انگار پاره ای از جانمان بود و می خواستیم به هر بهانه و ترفندی که می شود نگهش داریم. دل کندن از چیزها و آدم هایی که با جان و جهان آدم پیوسته اند از محالات است، اما هر چه بود می بایست به سوی جا و جهان تازه ی روزگار بیست و یکمین سالگرد شهروند می آمدیم. زحمت و مرارت بسیار برد و بزرگواری آن دوست هموطن در همواری این راه دشوار در حقیقت کلید حل معما بود. ازشان خواستم که نامشان را برای سپاس در این یادداشت بیاورم، با همان بزرگواری همیشگی گفتند نام نبرم و من هم به وعده وفا کردم.

حالا شهروند در کنار هموطنانش در ریچموندهیل قرار گرفته، البته با فاصله ی یک عرض خیابان، برای اینکه این سوی خیابان تورن هیل است و آن سو ریچموندهیل، ولی فضا، فضای ایرانی است. هموطنان کوشاگر در امر معاملات املاک در ساختمانی که دفتر شهروند در آن است، زبان اول ساختمان را فارسی کرده اند. ما هنوز فرصت دیدوبازدید با همسایگان جدید را پیدا نکرده ایم اما عطر دلنشین حضور هموطنان در کریدورها و آسانسورهای این مجتمع تجاری مشام آدمی را می نوازد.

از اول ماه جون شهروند در آستانه ی بیست و یکمین سالگردش ریچموندهیل نشین شده است. سلام به شما که در همه ی این سالها پشتیبان نشریه ی خودتان شهروند بوده اید.

با امید به اینکه در مکان مدرن و تازه ساز کنونی با انرژی بیشتر در خدمت هموطنانمان باشیم.