رضا هدی صابر در اعتراض به قتل هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زد. انسان آزاده و روزنامه نگار شریفی که در زندان هم دست از دغدغه ی انسانی خویش نشست و نتوانست ستمی را که بر بانوئی آزاده رفته بود نادیده انگارد. در نتیجه از تنها ابزاری که در دست داشت استفاده کرد تا نشان دهد که انسانیت حد و مرز و زندان و بیرون زندان نمی شناسد و برای آنان که آزادی و حرمت آدمی حرف اول زندگیشان است، در هر شرایطی که باشند واکنش همخوان با همان شرایط را نشان خواهند داد، کاری که هدی صابر به بهای جان خویش کرد.

راستی سقف جور و جنایت در حکومت آخوندی چه بلند و بی پرواست که طاقت اعتراض انسانی یک زندانی که دستش به هیچ جا بند نیست را هم ندارد.

رضا هدی صابر از دوم امرداد ماه سال ۱۳۸۹ بازداشت و از همان زمان تا هنگام مرگ در زندان اوین بازداشتگاه سپاه پاسداران زندانی بود. هدی صابر از گردانندگان مجله ی توقیف شده ی ایران فردا بود و در آن مجله مسئولیت بخش اقتصادی را عهده دار بود کاری که به درستی از پس آن بر می آمد و ویژه نامه هایی که به همت او منتشر شده اند، شاهد این مدعاست. ایران فردا به مدیریت زنده یاد عزت سحابی منتشر می شد.

جلد شهروند ۱۳۳۸

زنده یاد هدی صابر در پیوند با چگونگی بازداشت خویش نامه ای به رئیس قوه قضائیه وقت نوشته بود:

“صبح روز شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۲ در نزدیکی منزل مسکونی در برابر دیدگان متحیر عابران محل، توسط یک تیم عملیاتی پنج نفره محاصره و دستگیر شدم، اما دو روز پس از بازداشت با یک فرم به اصطلاح تفهیم اتهام برای امضاء روبرو شدم که تصریح می کرد که در صحنه اغتشاش دانشگاه حاضر و در همان صحنه دستگیر شده ام … تا حدود ۱۵۰ روز بعد از بازداشت نه بازپرسی شدم و نه کیفرخواست به من ارائه شد…”

صابر علاوه بر کوشش های اقتصادی و فعالیت های روزنامه نگارانه اش در زمینه های تاریخ و ورزش نیز تحقیق و تجربه کرده بود و از کلاس های تاریخ او جوانان و دانشجویان استقبال می کردند. از او کتابی به نام “سه هم پیمان” منتشر شده است که از علاقه و احترام وی به رهبران اولیه سازمان مجاهدین خلق حکایت دارد. پژوهش های هدی صابر درباره ی جهان پهلوان تختی و زنده یاد دکتر مصدق هم ظاهرن آماده ی انتشار بوده که داس دروگر رژیم اسلامی مهلت نداد تا حاصل سال ها زحمت خود را ببیند.

قتل رضا هدی صابر آدم را به یاد ماجرای مرگ بابی ساندز زندانی ایرلندی در زندان انگلیسی ها می اندازد. همانی که رژیم تهران برای آن که ژست عدالت خواهی و آزادگی بگیرد در همان اوایل انقلاب خیابانی را به نام او کرد. و طنز روزگار را ببین حدود سه دهه پس از آن شعارهای پوچ و بی محتوا، حالا حضرات خود نه بابی ساندز که بابی ساندزها در پرونده جنایت هایشان دارند و ککشان هم نمی گزد.

رضا هدی صابر که در جوانی به دام حاکمان جبار ایران افتاده بود همچنان بر پیمان انسانی و آزادیخواهانه خویش پای فشرد و از باختن جان هم در این راه دریغ نکرد. یاد این آرش های زمانه ی ما گرامی باد .