"امشب که خیابان‌ها مال ماست از دست‌شان ندهیم" این را جنی ارن‌واین، دختر ۲۴ ساله‌‌ای می‌گوید که به همراه هزاران نفر دیگر دست دوستانش را گرفته و  …


شهروند ۱۲۵۰  پنجشنبه ۸ اکتبر ۲۰۰۹


 

"امشب که خیابان‌ها مال ماست از دست‌شان ندهیم" این را جنی ارن‌واین، دختر ۲۴ ساله‌‌ای می‌گوید که به همراه هزاران نفر دیگر دست دوستانش را گرفته و برای جشن گرفتن نوئی بلانش، شبِ سفیدِ تورنتو، به خیابان‌ها آمده است و حالا از دوستانش می‌خواهد نه در پیاده‌رو که در وسط خیابان راه بروند.


 مشارکت هنری خبرنگار شهروند در شب سفید

چهارشنبه‌ی هفته‌ی قبل،‌ شبِ سفیدِ تورنتو که با حمایت مالی اسکوشیابانک برگزار می‌شود برای چهارمین سال پیاپی اتفاق افتاد و حضور هزاران نفره‌ی مردم که از ساعت ۷ و ۸ شب تا پاسی از صبح در خیابان بودند، نشان می‌داد این مفهوم حسابی گرفته است و به مذاق تورنتویی‌ها خوش آمده است. تورنتویی‌ها در کنار دوستان و اقوام و عزیزان خود به "بزرگداشت توده‌ای و مشارکتیِ هنر معاصر" (به قول اسکوشیابانک) پرداختند.

بر خلاف تصور بسیاری، نوئی بلانش (در فرانسوی: شب سفید) به هیچ وجه ابتکار تورنتو نیست. در حال حاضر حداقل سه شهر بر سر این‌که این ایده اول مال چه کسی بوده و کجا آغاز شده دعوا می‌کنند: پاریس، سنت پترزبورگ و برلین. اما ایده از هر کجا که آغاز شده باشد امروز بیش از ۱۲۰ شهر جهان، "شب‌های سفید" برگزار می‌کنند. در این شب‌، نه تنها درِ تمام موزه‌ها و گالری‌های هنری (اعم از خصوصی و عمومی) و سایر نهادهای فرهنگی به روی مردم باز می‌شود، که کارهای هنری و حتی نمایش‌هایی مثل موسیقی و رقص و فیلم و تئاتر در سراسر شهر پر می‌شوند. رسمِ نوئی بلانش امروز به جاهای بسیاری در دنیا رسیده است: از مونترال تا مادرید، از لیما تا لیدز و از سائو پائولو تا تل آویو.


 

هر گوشه‌ی تورنتو یک جلوه‌ی هنری را به خود اختصاص داده بود. یکی از عظیم‌الجثه‌ترین نمایش‌های هنری دستگاهِ تولید کلماتِ چهار حرفچاه نفت و چوب هاکی شاید کار مشترک ایران و کانادا باشدیِ اتفاقی بود که روی ساختمان شهرداری تورنتو در میدان ناتان فیلیپس نصب شده بود. خیلی از رهگذران سعی می‌کردند کنار این کار هنری عکس بگیرند و خیلی‌ها هم آرام از اطرافیانشان می‌پرسیدند که: "آخر مگر این هم شد هنر؟" البته همین احساس را خیلی‌ها به نور و رنگ‌هایی که مدام به برج سی.ان داده می‌شد هم داشتند.


 

جلوه‌ی دیگری که بسیار کوچکتر اما در عین حال بسیار چشمگیرتر بود در تقاطع خیابان‌های کینگ و بی درون یک مرکز خرید بر پا شده بود: گهواره‌ی ساحره‌‌ها (Witches Cradle). در این‌جا، اگر در صف یکی دو ساعته صبر می‌کردید، می‌توانستید در تجربه‌ای کم‌نظیر شرکت کنید: روی چشمانتان چشمبند می‌زدند، و باید دست و پایتان را جمع می‌کردید و وارد کیسه‌ای می‌شدید که میان زمین و هوا معلق بود. ظاهرا در عین حال در گوش‌تان هم موسیقی پخش می‌شد.


 

این اثر هنری، که با استقبال بسیار مردم مواجه شده بود و طولانی‌ بودن صف‌ها به این معنا بود که خبرنگار شهروند نتوانست توفیق رفتن به درون کیسه را پیدا کند، در واقع بازسازی نوعی شیوه‌ی شکنجه در قرون وسطا بود که روی ساحره‌ها اجرا می‌شده است. البته مردمی که با ذوق و شوق آن را دوره کرده بودند ظاهرا از این موضوع خبر نداشتند.


 

بنفشه‌ بیضایی، یکی از شرکت‌کنندگان، در گفت وگو با شهروند می‌گوید: "من اصلا تا قبل از این‌که از شما بشنوم نمی‌دانستم داستانش این است. برای من به نوعی مثل بودن در رحم مادر است، به خاطر جمع بودن دست و پا می‌گویم".


 

خلاصه از کارهای عظیم‌الجثه که روی ساختمان‌های شهر بودند تا نمایش‌های کوچکتر، گوشه گوشه‌ی خیابان‌ها را آثار هنری پر کرده بود اما اگر از شکنجه های قرون وسطایی انگار بهتر از شکنجه های کهریزک استمن بپرسید بهترین بخش شب نه این آخرین محصولات ذوق‌زده‌ی هنرمندان که بازدید از گالری‌های هنری همیشگی شهرمان بود که معمولا اصلا خبری از آن‌ها نداریم و سری به آن‌ها نمی‌زنیم.

نوئی بلانش باعث شد به ده‌ها گالری هنری زیبا و گاهی خیره‌کننده، که بیشتر در خیابان‌های کوئین و دانداس پراکنده بودند، سر بزنیم و ببینیم شهرمان چه‌ها داشت و خبر نداشتیم.


 

از گالری سه‌طبقه‌ای که در هر طبقه‌اش یک خبر بود: یکی جایی آواز می‌خواند و در گوشه‌ی دیگر تابلویی نصب شده بود و باز هم در گوشه‌ای دیگر کارهای هنر مفهومی می‌دیدیم؛

تا گالری دیگری که بیشتر کارهای اروتیک داشت و از جمله دختری که میان رنگ سبز غلت می‌زد؛


 

تا شماره‌ی ۳۵۴ خیابان دانداس که در واقع کافه‌ای بود که از دیوارهایش برای ارائه کارهای نقاشی استفاده کرده بود (و مردم از آن به عنوان شارژ مجدد خود با قهوه و کرپ و تیرامیسوی پرالکل استفاده می‌کردند)؛

تا موزه‌ی هنرهای کانادایی معاصر که در نوئیِ بلانش به نمایش کارهایی با تم هاکی پرداخته بود؛

و خلاصه گالری‌های متعدد دیگر که همین یک شب درشان به روی عموم باز بود. نمی‌دانستیم شهرمان اینقدر خوش ذوق و پرهنر است و ما خبر نداریم.


 

***


 دختر سبز شب سفید

امیدوارم به کلیشه‌ای بودن محکوم نشوم، اما به نظر من که زیباترین نکته‌ی شب چیزی نبود جز حضور هزاران نفره‌ی مردمی که به قول جنی خیابان‌ها را "مال خود" کرده بودند. جالب است که می‌بینیم با وجود گذشت تنها چهار سال از این ابتکار، مردم کاملا آن را در آغوش گرفته‌اند. تورنتویی‌ها طوری از نوئی بلانش دم می‌زنند که انگار تا دنیا، دنیا بوده، هر سال این شب برگزار می‌شده است.


 

ساعت ۳ نیمه‌شب بود که خبرنگار شهروند به پارک ترینیتی بل‌وودز در غرب شهر رسید و با مردمی که تا آن ساعت شب به زور مستی و قهوه و عشق هنر و هنرِ عشق خود را سر پا نگاه داشته بودند بیشتر گپ زد. یک جلوه‌ی این پارک، نمونه‌ای از هنر مشارکتی (Interactive art)، صدها بطری آب بود که زیر نورهای رنگی برپا شده بود و مردم آن‌ها را جابجا می‌کردند و گاه با بطری‌های دیگر عوض می‌کردند و خلاصه بساطی شده بود پر از مردمی که با عجله می‌خواستند در کارِ هنر "مشارکت" کنند.

در واقع تمام داستان شب سفید تورنتو همین است: مردمی که هنر را مثل آن بطری‌ها در آغوش می‌گیرند و لمس می‌کنند و با آن بازی می‌کنند. هنری در دل مردم و مردمی در دل هنر.