سید امیر حسین مهدوی سردبیر مجله اقتصاد به اتهام نوشتن یادداشتی در اهمیت مجله توقیف شده ی پیام امروز به سردبیری عمید نائینی شغل خود را از دست داد. مهدوی چه نوشته بود که باید چنین تاوانی بدهد.

او نوشته بود پس از تعطیلی پیام امروز کسانی کوشیدند مجوزی بگیرند تا مجله ای مانند پیام امروز منتشر کنند. مهدوی اما مشکل این کسان را که به قول او از مشترکان پیام امروز بودند بی اطلاعی آنان از “ساز وکار خط تولیدی که چنین فرآورده ای را بیرون می داد” دانسته و از جمله نوشته است” کسی نمی پرسید چه تعداد نیروی انسانی، به چه بهائی و تحت چه نوع مدیریتی گرد هم جمع شدند تا فصلی تحسین برانگیز از تاریخ کم جان مطبوعات فارسی رقم بزنند. همه، طرح های روی جلد و عکس ها و گزارش ها را خوب تماشا کرده بودند و رویای باز سازی آن را در سر داشتند منتها به روش مهندسی معکوس!”

حسین مهدوی ـ روی جلدهای پیام امروز و عمید نائینی (چپ) سردبیر پیام امروز

مهدوی در همان سرمقاله ای که به قیمت از کار بیکار شدنش تمام شد، نوشته است: “خیال می کردند می شود گزارش ها را خواند و از آن “سبک” گرته برداری کرد. عکس هائی در همان ژانر خرید و جلدهائی آن چنان را به صفحه آرا سفارش داد. بعید می دانم احدی از آن صاحبان امتیاز که طیفی از سفیر تا وزیر را در بر می گرفت، با سردبیر نشریه “الگو” تماس گرفت و پرسید:” چند نفر پرسنل داشتید؟ طرفین ترازنامه تان چه وضعی داشت؟ چرا هشتاد درصد صفحات توسط هیات تحریریه مستقر تولید می شد و جز به اضطرار تن به خرید مطلب از نویسندگان و خبرنگاران بیرون نمی دادید؟ سازمان آگهی ها چگونه کار می کرد؟ حقوق تحریریه به قیمت های آن روز چقدر بود؟ و خلاصه آن شاهکار از دل چه سازمان و بر مبنای چه مناسباتی تولید می شد؟”

مهدوی در ادامه مقاله اش به شیوه های امتیازدهی به مطبوعات در ایران ایرادهای درستی می گیرد و ناکامی مقلدان ناشی پیام امروز را هم از جمله متاثر از همین امر می داند. با این که مهدوی حرف های درستی زده است و اگر در سرزمینی که عقلانیت و وجدان حاکم بود می زیست، لابد تشویق می شد و ترفیع می گرفت، اما در حکومت جاهلان همه چیز واژگونه و معیوب است.  

و درد داستان اما بیشتر از آنجا ناشی می شود که حکومتی با آن همه ادعا و شعارهائی که گاه تا مرز تهدید بزرگترین ابر قدرت های جهان هم دامنه دارد، از مرده ی مجله پیام امروز در چنان هول و هراسی به سر می برد که از یاد و نام این مجله هم ارکان خود را در لرزه می بیند و هرکس را که به یاد او باشد مجازات می کند.

به گفته اسد مذنبی همشهری طنزنویس من در جمهوری اسلامی هم گوینده سخن را مجازات می کنند و هم شنونده ی آن را.

در حکومتی که دانائی جرم است، لابد یاد دانایان و آثار و افکار آنان نیز مجازات خواهد داشت. این ماجرا را اگر در بیرون از جمهوری اسلامی برای هرکس حکایت کنی در راست گوئی گوینده بی گمان شک خواهد کرد. اگر سردبیر پیام امروز در هر جای دیگر جهان امروز می زیست بی شک حکومت کاری می کرد که نسل های آینده از بخت بزرگ حضور چنان روزنامه نگار کم نظیری بهره مند شوند و با همه ی وجود می کوشید هیچ واقعه ای باعث نشود که خدای نکرده این وجود عزیز آزرده خاطر شود و روزنامه نگاران ایران فردا از موهبت حضور او محروم شوند. این ها اما چه می کنند، هرکس را که به حق از او نام می برد و یا از کار سترگ او یاد می کند از نان خوردن می اندازند تا رسم انسانی نخبه شدن و نخبه پروردن از جامعه برچیده شود.

یکی دو سال پیش در همین ستون نوشته بودم که عمید نائینی یکی از چند تن روزنامه نگاران ایران است که می شود آنان را استادان مسلم این حرفه مظلوم در میهن ما به حساب آورد. و اگر کسی به حقیقت بخواهد این حرفه را چنان که شایسته آن است بیاموزد بی گمان محتاج مطالعه آثار کسانی مانند نائینی است. حکومتی که خود از این درایت ملی برخوردار نیست تا منافع و مصالح ملی را تشخیص دهد هرگاه هم روزنامه نگار شریفی از سر وظیفه وجدانی و حرفه ای خواسته است دراین باره چند جمله بنویسد به جای آنکه تشویق و ترغیب شود از کار برکنار می شود. دردی به این بزرگی را در برهوت خرد و فراوانی خودخواهی به چه کسی می شود گفت که از دل آن فاجعه دیگری بدر نیاید؟