بخش چهارم

سراج انصاری نیز که در آغاز همکاری نزدیکی با دنیای اسلام داشت در همان شماره نخستین نوشت: «اوضاع امروزی ایران به اندازه ای نابسامان و پریشان گردیده که بیم تلاشی آن می رود. بیم آن می رود که هستی خود را از دست داده و نیست و نابود گردد. . . . آثار مرگ هویدا گردیده، جان ما، ناموس ما، استقلال ما، بالاخره هستی ما به خطر افتاده؛ آیا نباید بیدار شویم؟ نباید در اندیشه چاره باشیم؟! نباید خود را از خطر خلاص کنیم؟!»۶۶ برای پایان دادن به این نابسامانی ها، سراج انصاری اعتقاد داشت که «باید همه متحد شویم.» اما این فراخوان «اتحاد و اتفاق» غیر مسلمانان را از «ملت ایران» طرد و ایران را خانه ویژه مسلمانان قلمداد کرد: «چاره هم در وهله اول اتحاد و اتفاق است باید همه متحد شویم و در وهله دوم زیر پرچم اسلام پا برجا بوده و با ایمان ثابت به آئین اسلام گرائیم تا بتوانیم استقلال و هستی خود را نگه داشته و دنیای کفر و بیدینی و مادیگری و لامذهبی را به دنیای اسلام مبدل نموده و در خانه خود (ایران) برادرانه زییم.» در این نگرش ایرانیان غیر مسلمان همه بیگانه و غیرخودی فرض شدند. سراج انصاری که یکی از نخستین استراتژیست های جنبش آینده سازِ اسلامگرا بود باور داشت: « این است راه و جز این نیست علاج. دیگران هرچه می گویند بگویند. هر نسبتی می دهند بدهند، مرد مسلمان غیور نباید از گفته این و آن بترسد. نباید از واژه ارتجاع، کهنه پرست، و، و بهراسد.» برای ساختن آیندهای که ایران کشور ویژه «ملت مسلمان» باشد، سراج انصاری و سید محمد تقوی که متأثر از جنبش اسلامی هند بودند به تأسیس «اتحادیه مسلمین»پرداختند. همانند “اتحادیه مسلمین” (Muslim League) که دافع تنوع دینی و فرهنگی در هند بود و با هدف پاک سازی غیرمسلمانان کشور پاکستان را پی ریخت، «اتحادیه مسلمین» ایران تنها دینِ صحیحِ اسلام را «روحِ اجتماع» دانست و در پی آن بود که «با علل و اسبابی که مایه نابود ساختن روح اجتماع هستند با تمام قوا مبارزه کنند.» محمد موسوی بهبهانی، محمد باقر رسولی، محمدحسن طالقانی، صدرالدین موسوی، نجفی قمی، هبه الدین شهرستانی، از جمله علمائی بودند که اهداف دگرستیز اتحادیه مسلمین را تائید کردند.۶۷

پس از پایان محاکمه قاتلان احمد کسروی و سرکوبی جنبش آذربایجان، در سال ۱۳۲۵، آیت الله بروجردی طرحی برای گنجاندن تعلیمات دینی در درس های دبستان ها و دبیرستان ها ارائه کرد. برای پیشبرد این طرح، دنیای اسلام به نشر اخبار درباره فعالیت های تبلیغاتی آموزگاران بهائی پرداخت. به عنوان نمونه، در مرداد ۱۳۲۶ یوسف اطلس پرور در مقاله ای پس از ذکر خبری درباره آموزگار بهایی در لاهیجان که «دوشیزگان را به مسلک بهائی تبلیغ می کند» نوشت:

تخریب گنبد حظیره القدس

بنده می گویم باز جای شکرش باقی است که در شهری مثل لاهیجان یک چنین آموزگار بهائی مشغول به خرابی است، اما بیچاره شهرستان تاریخی و اسلامی اصفهان که وقتی کانون علماء و مجتهدینِ سترگ و اساتیدِ بزرگِ دین بوده و فعلاً شاید مدرسه دخترانه در آن نباشد که لااقل یکی دو آموزگار بهائی درآن مشغول به مقصود نباشند و اگر احیاناً دبستانی هم فاقد چنین آموزگارانی پیدا شود در حکم النادر کالمعدوم است. مثلاً بدون شک دبستان دخترانه ای هست که مدیره آن بهائی گیسو سفید در این مسلک و ناظمه آن از جوانان این مرام و بعضی دیگر از آموزگاران آن یا از سابقه داران یا تازه واردین در این راه ضلالت و بنگاه فساد و بی ناموسیاند که اگر دوشیزه ای هم که از خاندان شریف و متدین باشد و بخواهد با چادر سفید یا روسری قدری بلند به مدرسه رود خدا می داند. . . که همین مدیره و ناظمه مذکوره ممانعت نمودند و بعداً هم با آنها حضور دانش آموزان تنبیهات خطرناک جسمی خلاف قانون و توهینات و تحقیرات مغرضانه مینمودند.

اطلس پرور در ادامه این نامه که در اوج جنگ و جدل درباره حجاب در سال ۱۳۲۶ نوشته شده بود متذکر شد:

 اینک با این وصف چگونه انتظار عفت و دیانت و کسب دانش از دوشیزگان چنین آموزشگاه هائی می توان داشت؟ بالاخص اینکه چنین دوشیزه هائی پس از فارغالتحصیل شدن از چنین دبستانی برای ادامه تحصیل به دبیرستان بهشت آئین (قوی ترین و مؤثرترین آموزشگاه بی غیرتی و بی ناموسی و بی عفتی و نانجیبی و فاحشهگی و عنقریب اگر جامعه ساکت باشد دزدی و جاسوسه گی) که مدیر آن یک نفر خارجی به نام میس ایدن و دست پرورده سیاست استعماری به منظور بیچارگی ایرانیان می باشد، هم وارد شود.۶۸

یک هفته پس از چاپ این نوشته، در تلگرافی از شاهی امضاء کنندگان بار دیگر از معلم های بهائی شکایت کردند: «اینجانبان اهالی شاهی که بچه های خود را برای تعلیم و تربیت اسلامی به دبستان می فرستیم یک عده بهائی به نام آموزگار آنها را تبلیغ به دین خودشان می نمایند. لذا تقاضای فوری داریم آنها را از کار برکنار نمائید. چنانچه آنها باشند، ما مجبوریم برای حفظ دیانت اسلام بچه های خودمان را از فرستادن به مدرسه خودداری نمائیم.»۶۹ در پی این خبرها، در مهر۱۳۲۶ حسین شکوهی، پس از ذکر «مضرات تولید نفاق بین ملت ایران به نام ترویج مرام بهائی گری»، اعلام کرد وزارت فرهنگ می بایستی: «با شناسائی و تشخیص آموزگارانی که این طریق باطل می سپرند از استخدام آنها در مدارس خودداری نماید که نتوانند اذهان نوباوگان را ضمن تعلیمات کلاسی مغشوش نمایند.»۷۰ در همین شماره دنیای اسلام اخبار دیگری در مورد فعالیت تبلیغی بهائیان در بوستان آباد، شازند، و جهرم به چاپ رسید.

گزارش های دنیای اسلام درباره تبلیغات بهائی دردبستان ها و دبیرستان ها تبلیغات بدیلی برای نهادینه کردن آموزش اسلامی و اقامه نماز در مدارس بود. در دوران نخستوزیری عبدالحسین هژیر (خرداد -۱۳۲۷ آبان ۱۳۲۷) که به بهائی بودن معروف شده بود، سازمان های اسلامی به رهبری آیت الله کاشانی قول گرفتند «که به دست ایشان همانطوری که خودشان هم علناً اظهار داشتند تعالیم عالیه اسلامی در مدارس فرهنگ اعم از دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها رخنه کند. . .»۷۱پس از تشکیل دولت، هژیر به دکتر اقبال وزیر فرهنگ دستور داد: «بنا به مذاکراتی که درموقع طرح برنامه دولت در باب تعلیم مسائل شرعیه و احکام امور دینی و اصول اخلاق در مدارس مملکت در مجلس شورای ملی به عمل آمد، لازم است، به فوریت کمیسیونی مرکب از اشخاص بصیر و صالح دعوت شوند. . .»۷۲ محمدعلی تقوی، مدیر دنیای اسلام، از جمله کسانی بود که برای شرکت در «کمیسیون تعلیمات دینی» دعوت شد.۷۳ بدین سان دنیای اسلام، همچون پرچم اسلام، با هماهنگی فعالیت های خود با مراجع تقلید نقش مهمی در شکل دادن سیاست های دولتی داشت.

 

اشغال حظیره القدس

 در اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰ مبارزه با بهائیان شکل خشونت باری به خود گرفت. کشتن مهندس شهیدزاده در تیر ۱۳۲۶ در بابلسر و دکتر سلیمان برجیس در۱۴ بهمن ۱۳۲۷ در کاشان از پیامدهای این مبارزه بود. آیت الله رضا گلسرخی که اکنون از اساتید برجسته حوزه علمیه قم است، واقعه کشتن دکتر برجیس را که خود در آن شرکت داشت چنین بازگفت: «دکتر برجیس، یک یهودی بود، که بهائی شده بود. شاید به وسیله این شخص، بیشتر از صد نفر مسلمان کُشته شده بودند. این دکتر برجیس، به مسلمان هائی که ضد بهائی بودند، داروی اشتباهی می داد و آنان را می کشت.» این شایعه شباهت بی نظیری به شایعه فروش داروهای عوضی به بیماران مسلمان توسط داروسازهای یهودی داشت. شایعه فروش داروهای عوضی به مسلمانان که ایران باستان آن را در تیرماه ۱۳۱۳ برای سازماندهی یهودی ستیزی در ایران منتشر ساخت،۷۵ در دهه ۱۳۲۰ واقعیتی قلمداد شد و محرک قاتلان دکتر برجیس شد. آیت الله گلسرخی در شرح کشته شدن دکتر برجیس که به بهانه عیادت مریضی به خانه خالی یی کشانیده شده بود یادآور شد که « هشت نفر- از جمله آقای رسول زاده- رفتند و دکتر برجیس را کُشتند. بعد هم، لااله الاّالله گویان صحنه را ترک کردند. البته محرک اینها، بیشتر مرحوم تربتی واعظ بود. اینها بعد از کُشتن دکتر برجیس، به شهربانی رفتند و خودشان را معرفی کردند. مأمورین هم، آنان را گرفتند و به تهران بردند. بنده هم جزو متهمین بودم، که به عنوان رضا گلسرخی، اسمم در پرونده بود.»۷۶

کُشتن عبدالحسین هژیر۷۷به دست سیدحسین امامی۷۸در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ در مجلس عزاداری امام حسین در مسجد سپهسالار را نیز می توان نشانی دیگر از آغاز مرحله خشونت علیه بهائیان دانست. بنا بر شواهدی آنچه قتل هژیر را در صدر برنامه فدائیان اسلام قرار داد شایعه بهائی بودن او بود که گویا توسط ابوالحسن حائری زاده شایع شده بود. مأمور محرمانه شهربانی در گزارشی دراین باره در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۳۲۷ نوشت:

حائری زاده در تعقیب نطقی که پریشب در میان انبوه جمعیت در مسجد شاه ایراد کرد، روز گذشته نیز سید ابوالقاسم کاشانی و چند نفر از سران جمعیت فدائیان اسلام را ملاقات نموده و گفته است: «شما فدائیان اسلام هستید، راضی نشوید که زمام امور مملکت به دست کسی سپرده شود که مروج دین بهائی است. این اولین مبارزه ای است که از طرف مسلمین شروع میشود و در این مبارزه شما باید به قدری سرسختی و استقامت به خرج بدهید که مصالح شما همیشه رعایت شود.۸۱

بدین روایت، مخالفت با هژیر «بیش از پیش جنبه مذهبی پیدا کرده» بود و طرفداران سید ابوالقاسم کاشانی مبارزه با او را «حمایت دین و قرآن » دانستند.

 تبلیغات گسترده علیه بهائیان در دوره نخست وزیری رزم آرا (تیر -۱۳۲۹ اسفند ۱۳۲۹) به برکناری برخی از آنها از دوایر دولتی انجامید. شمسالدین جزایری، وزیر فرهنگ کابینه رزم آرا، در شرح این تصمیم یادآور شد که در ملاقاتی با آیت الله بروجردی ایشان از او خواستند که این پیام را برای شاه ببرد که به فرمان شوقی افندی بهائیان تظاهر می کنند و این «موجب شکوه مسلمانان است.» شکایت آیت الله بروجردی براین اساس بود که در آن سال ها بهائیان به تدریج تقیه را کنار گذاشته و در برگه های استخدامی خود را بهائی معرفی میکردند. پس از طرح این گفتگو در جلسه هیئت دولت، جزایری گفت «طی بخشنامه ای عدم رسمیت مذهب بهائی را به کلیه استانداران ابلاغ نموده ولی من تصمیم گرفتم که در فرهنگ بهائی ها را برکنار کنم.» در چگونگی اجرای این تصمیم او خاطرنشان ساخت: «اول همه آنها را خواستم و بدان ها گفتم در تعرفه کارگزینی خود بنویسید “مسلمان” ما دیگر کاری به کارتان نداریم زیرا اسلام حکم به ظاهر می کند، مگر اینکه خلافش ثابت شود.» اما این پیشنهاد تقیه مورد پذیرش بهائیان که چندی بود هویت دینی خود را آشکارا بیان میکردند قرار نگرفت: «اما معلمین بهائی قبول نکردند و در عوض دو نامه رسمی یکی به امضای فروتن منشی محفل بهائی ها و دیگری به امضای فتح اعظم رئیس محفل علیه من به نخست وزیری و بازرسی نخست وزیری نوشتند و در آنها اقدامات مرا مخالف آزادی مذهب و منشور ملل متفق قلمداد کردند.» در واکنش به این اعتراض دکتر جزایری خاطرنشان ساخت: «وقتی که این طور شد من تمام کارکنان بهائی که پیمانی بودند برکنار ساختم و آنهائی را که رسمی بودند از کادر آموزشی برکنار و به کارهای اداری مشغولشان ساختم.» درکنار تبعیض هایی از این گونه، سازمان ها و نیروهای اسلامی نیز که ابراز هویت بهاییان را اهانت و توهین به اسلام می پنداشتند به بهایی آزاری پرداختند. از جمله برخی در صدد برآمدند که حظیره القدس را که مرکز اداری و عبادی بهائیان در تهران بود خراب کنند. اگرچه شایعه تخریب حظیره القدس از اردیبهشت ۱۳۲۷ در جریان بود، اما این نقشه در۱۶ اردیبهشت۱۳۳۴ به کارگردانی حجه الاسلام محمدتقی فلسفی، واعظ مشهور تهران، عملی شد. وی که رابط آیتالله بروجردی و دربار بود، این ماجرا را به گونهای سازگار با شرایط پس از انقلاب در خاطرات خود بازپرداخته است.۸۴

در پی بسیج همگانی که از جانب وعّاظ و سخنران های مذهبی در جریان بود، در ماه رمضان ۱۳۳۴ محمدتقی فلسفی از رادیو تهران و آقای شکوهیده از رادیوی نیروی هوائی در سخنرانیهای خود خاطرنشان ساختندکه«خطر بهائیها از توده ای ها زیادتر است.»۸۵ فلسفی در خاطرات خود یادآور شده است که سخنرانی های او علیه بهائیان با توافق قبلی آیت الله بروجردی و محمد رضا شاه صورت گرفت. او در مصاحبه ای با خبرنگار اتحاد ملی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴، درباره ملاقات خود با آیت الله بروجردی گفت: «قبل از اینکه ماه مبارک رمضان پیش آید من به قم مشرف شدم و در آنجا آیت الله بروجردی را بسیار ملول دیدم و گفتند حالا که قضیه نفت حل شده و کار توده ای ها هم به اتمام رسیده باید برای بهائی ها فکری کرد و قد علم نمود.» پس از این جلسه بنا به پیشنهاد آیت الله بروجردی، فلسفی با محمد رضا شاه ملاقات و در این دیدار به ایشان گفت: «آیت الله بروجردی نظر موافق دارند مسئله بهائی ها که موجب نگرانی مسلمانان شده است، در سخنرانی های ماه رمضان که از رادیو پخش میشود مورد بحث قرار گیرد. آیا اعلیحضرت هم موافق هستند؟» به روایت فلسفی، «او لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت: “بروید بگوئید”.»۸۶

ادامه دارد

پانوشت ها:

 ۶۶. سراج انصاری، «از خواب غفلت بیدار شوید،» دنیای اسلام، ۱ (۲۰ مهر ۱۳۲۵)، صص ۳-۱.

 ۶۷. در این باره ن. ک. به نامه وزیر فرهنگ به محمدتقی فلسفی، دنیای اسلام، ۲۴-۲۳ (۱ فروردین ۱۳۲۶)، ص ۱. همچنین ن. ک. به: محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجهالاسلام فلسفی، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، صص ۱۸۳-۱۸۱.

 ۶۸. یوسف اطلس پرور، «مقاله وارده،» دنیای اسلام، ۳۹ (۱۷ مرداد ۱۳۲۶)، صص ۲-۱.

 ۶۹. «تلگرافات وارده،» دنیای اسلام، ۴۰ (۲۴ مرداد ۱۳۲۶)، ص ۲. در پی نشر این خبر دنیای اسلام گزارش داد که: «چندی است حضرت آقای بیان الحق مُبلغ شهیر اسلامی به شاهی تشریف آورده و وسائل تشکیل جامعه مسلمین را فراهم و اهالی هم با حسن استقبال اطاعت نموده و تاکنون سه نفر از بهائی ها را توبه داده و به دین شریف اسلام وارد نموده اند و تبلیغات ایشان رونق بازار منافقین را شکسته است. «خلاصه تلگراف های وارده،» دنیای اسلام، ۱۶ (۵ آبان ۱۳۲۶)، ص ۳.

 ۷۰. حسین شکوهی، «یک نفر وکیل مجلس نباید در ترویج مرام بهائی کمک کند،» دنیای اسلام، ۴۶ (۱۱ مهر۱۳۲۶)، ص ۲.

 ۷۱. «مخالفین دولت آقای هژیر متأسفند،» دنیای اسلام، ۷۹ (۱۳ تیر ۱۳۲۷)، صص ۱ و ۴؛ نقل از ص ۴. ۷۲. هژیر به دکتراقبال، سند شماره ۳۶، محمدتقی فلسفی، همان، ص ۴۸۰.

 ۷۳. براساس گزارش لا این کمیسیون در ۷ مرداد ۱۳۲۷ «در اطاق آقای وزیر فرهنگباحضورمعظمله وجنابآقای دکترمهران معاون وزارت فرهنگبه عضویتجنابآموزگار مستشار محترم دیوان کشور و جنابان آقایان شهابی و مشکوه از اساتید محترم دانشگاه و جناب آقایرضوی نماینده محترم مجلس شورای ملی و جناب یعقوب انوار و جناب آقای سعیدی از اعضای عالیرتبه وزارتفرهنگ و آقای تقویمدیراینروزنامه تشکیل» شد. «تشکیل کمیسیونتعلیمات دبستانها ودبیرستان ها،» دنیای اسلام، ۸۳ (۱۶ مرداد ۱۳۲۷)، صص ۲-۱.

 ۷۴. درمورد دکتر برجیس ن. ک. به: «این پزشک را به عبادت دعوت کردند و سرانجام به طرز فجیعی او را به قتل رسانیدند،» فردوسی، ۲۲ (۲۶ فوریه ۱۹۳۹)، ص ۸.. درمورد مهندس شهید زاده ن. ک. به: «آیا دزدان دست به ترور و کشتار زده اند؟،» مرد امروز، ۱۱۶ (۲۷ تیر ۱۳۲۶)، ص ۶.

 ۷۵. به مناسبت گشایش بیمارستان رازی، که داروخانه آنرا جماعت کلیمیان تهران به بیمارستان مجاناً هدیه کرده بودند، ایران باستان نوشت: «امروز قسمت اعظم تجارت دوا و داروخانه های تهران در دست یهودی ها است و از این راه یک عدم رضایت و نگرانی بین توده و مخصوصاً مردمان هوشمند و بصیر حکمفرما است زیرا عملیات آن ها را کاملاً و با درنظرگرفتن حقیقت هویت یهود نمی توانند بخیر و صلاح خود تشخیص دهند. . .» دراین نوشته ایران باستان ایرانیان یهودی را که از کهن ترین ساکنان ایران بوده اند بیگانه محسوب کرد: «بیمارستان رازی مؤسسه ای است صرف ایرانی و همانطور که تمام کارکنان آن از زن و مرد ایرانی هستند و باید هم ایرانی باشند قسمت حیاتی و مهم آن “دواخانه” نیز باید در زیر نظر رئیس بادانش آن و در دست ایرانیان اداره شود یعنی دوائی را که یهودی مجانی یا در مقابل پول بدهد نباید مورد اعتماد و قبول واقع شود زیرا به قول معروف در زیر کاسه نیم کاسه ای است.» ن. ک. به: «یادگاری از آئین گشایش بیمارستان رازی- یک انجمن با شکوه،» ایران باستان، ۲:۲۲ (۹ تیر۱۳۱۳)، ص ۲ و ۱۱.

 ۷۶. «فدائیان اسلام و حوزه علمیه قم،» تاریخ و فرهنگ معاصر، ۱:۲ (زمستان ۱۳۷۰)، صص ۱۸۹-۱۷۳، نقل از ص ۱۸۳.

 ۷۷ عبدالحسین هژیر پس از رسیدن به وزارت پیشه و هنر و سپس دارائی در ۲۳ خرداد ۱۳۲۷ به نخست وزیری رسید. او به زبان فرانسه و روسی آشنا بود. تألیفات او عبارتند از: ازپطرز بورغ تا قسطنطنیه (تهران ۱۳۲۲)، تاریخ قرون وسطی یا جنگ صد ساله، نوشته آلبرماله و ژول ایزاک (تهران، ۱۳۱۱)، تاریخ ملل مشرق یونان، نوشته البرماله و ژول ایزاک (تهران، ۱۳۰۹)، حافظ تشریح: تبویب و تقسیم آن از روی مضامین (تهران، ۱۳۰۸).

 ۷۸. سیدحسین امامی (۱۳۲۸-۱۳۰۳) در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ احمد کسروی را ترور کرد.

 ۷۹. «داستان کامل حادثه غم انگیز قتل هژیر وزیردربار شاهنشاهی. . .،» کاویان، ۱ (۱۹ آبان ۱۳۲۸)، صص ۵، ۱۵ و ۱۷.

 ۸۰. همزمان با نشر شایعه بهائی بودن هژیر، شایعات دیگری در باره مسیحی شدن او نیز در تهران انتشار یافت. ن. ک. به: «فوق العاده بهمن: هژیرمسیحیشده و مرتد می باشد،» در گزارش های محرمانه شهربانی (۱۳۲۷-۲۸ شمسی)، به کوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، ج ۲، ص ۱۴۹؛ همچنین صص ۱۲۸-۱۲۷.

 ۸۱. «۲۵ خرداد ۱۳۲۷» در گزارش های محرمانه شهربانی، ج ۲، صص ۱۴۸-۱۴۷.

 ۸۲. «۲۵ خرداد ۱۳۲۷» در گزارش های محرمانه شهربانی ج ۲، ص ۱۶۱ .

 ۸۳. «از کی و چگونه و با چه مقدماتی وارد مبارزه با بهائیان شدند؟،» اتحاد ملی، ۱۱:۳۶۶(۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۴)، صص ۱ و ۴.

 ۸۴. خاطرات و مبارزات حجه الاسلام محمد تقی فلسفی، مصاحبه ها حمید روحانی (زیارتی)؛ ویراستاران علی دوانی، محمد رجبی، محمدحسن رجبی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶.

 ۸۵. «کامل ترین جریان و فعالیت هائی که منجر به اشغال حظیره القدس گردید،» اتحاد ملی، ۱:۳۶۵ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۴)، ص ۱.

۸۶. فلسفی، همان، صص ۱۹۱-۱۹۰.

 

* محمد توکلی طرقی پرفسور تاریخ و تمدن های خاور نزدیک و خاورمیانه در دانشگاه تورنتو است.