برعکس بسیاری از مردم دنیا، بنده تصور می کنم دیکتاتوری بهترین نوع حکومت در جهان است! لطفاً عصبانی نشوید و چپ چپ نگاهم نکنید. اول دلائلم را بشنوید، یعنی بخوانید، اگر بی ربط گفته بودم هرچه خواستید بگوئید.
مسلماً قبول می فرمائید که ما هزاران سال دیکتاتوری داشته و به آن عادت کرده ایم؟ و قبول هم دارید که ترک عادت موجب مرض است؟ خب، دیگر چیزی برای گفتن باقی نمی ماند!
شما یک سیگار بی قابلیت را با وجود آنکه می دانید ضرر دارد، روزبه روز گرانتر می شود و خانمتان هم مرتباً چشم غره می رود و غر می زند، نمی توانید ترک کنید، چرا که مدتی است به آن عادت کرده اید، آن وقت چطور می توانید دیکتاتوری را که هزاران سال است به آن عادت کرده اید و هیچ ضرری هم ندارد! ترک کنید؟
دیکتاتور، به مردم رنج و زحمت فکرکردن را نمی دهد، جور همه را می کشد، به جای همه فکر می کند، و به جای همه تصمیم می گیرد. می دانید فکر کردن و تصمیم گرفتن چقدر مشکل است؟
دختر یکی از دوستان من چند تا خواستگار داشت و مانده بود سرگردان که کدامیک را انتخاب کند؟ پدرش، از میان آنها دو نفر را که از همه متنفذتر بودند انتخاب کرد و گفت دخترم، فرض کن این یکی بد است و آن یکی بدتر، هر کدام را که می خواهی انتخاب کن!
دختره سه ماه فکر کرد، سه ماه این دست و آن دست کرد، آخرش هم نفهمید بده بهتر است یا بدتره؟!
پدره که خیر دخترش را می خواست، سرانجام بدتره را که مقام مهمی داشت و پولش از پارو بالا می رفت، انتخاب کرد و راحتش کرد.
می بینم که لبخند می زنید و سر تکان می دهید و معلوم می شود که دلائل مرا پذیرفته اید؟! بنابر این اگر در جائی از دنیا زندگی می کنید که حکومت دیکتاتوری دارد، قدرش را بدانید و برای بقای او تلاش کنید. از کجا معلوم است که دیکتاتور بعدی بهتر از دیکتاتور فعلی باشد؟!

آشی که برای ما پخته اند!
براساس گزارش ایران نیوز، سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان در نشست هفتگی خود با خبرنگاران، اظهار داشت آقای لاوروف وزیر امورخارجه روسیه در سفر ناگهانی خود به ایران حامل هیچ پیشنهاد یا پیام خاصی نبود.
خبرنگاری از آن دوردورها پرسید: قربان آدم به شابدوالعظیم هم که می رود روی یک منظور و مقصود خاصی می رود چون کلی خرجش می شود، چطور ممکن است وزیر خارجه یک کشور مهم مثل روسیه با عده ای همراه و بادیگارد، یک هواپیمای اختصاصی را سوار شوند و بیایند ایران و هیچ کاری نداشته باشند؟
سخنگوی وزارت خارجه با همان آرامش و لبخند خفیف همیشگی اش پاسخ داد: شماها این روس ها را نشناخته اید. اینها از خواهر و برادر آدم هم بامحبت تر هستند. گاهی دلشان تنگ می شود و همینطور سرزده می آیند که حالی از ما بپرسند و از خبرنگار می پرسد شما تا به حال سرزده به منزل عمه و خاله تان نرفته اید؟!
خبرنگار مورد بحث به این توضیح جالب، قانع نمی شود و تحقیقاتی می کند و بالاخره کشف می کند که بعله، آقای لاوروف و رئیس جمهور روسیه نشسته بودند سر سفره و آش رشته می خوردند.
رئیس جمهور می گوید عجب آش خوشمزه ای شده، از روی دستور آشپزی ایرانی ها پخته اید؟ آشپز که با ملاقه وسط سفره ایستاده بود تا هرکس بشقابش خالی شد، دوباره پرکند، جواب می دهد راستش قربان این آش را برای ایرانی ها پخته ایم، نمی بینید یک وجب روغن رویش وایستاده؟!
رئیس جمهور دور دهانش را پاک می کند و به لاوروف می گوید بلند شو آقا، بلند شو تا سرد نشده یک قابلمه ببر برای دوستان ایرانی مان.
لاوروف می گوید همینطور برنامه ریزی نشده؟ رئیس جمهور می گوید غریبه که نیستند، برنامه ریزی نمی خواد، بلند شو، و به آشپز می گوید: یک کمی نعنا داغش را هم زیادترکن.
نیمساعت بعد خبری روی سایت های خبرگزاری ها می آید که:
وزیر خارجه شوروی بدون برنامه ریزی قبلی به تهران رفت!
جالب است که خبرگزاری نووستی شوروی که در آن مجلس آش پزان شرکت نداشته و از همه جا بی خبر است! در تفسیری نوشته است آقای لاوروف به تهران رفته است که بگوید به ابوالفضل خطر جدی است، تعطیل کنید این بند و بساط را.


جمهوری بی نظیر

تا دو هفته پیش دلمان خوش بود که در دنیا یک جمهوری بی نظیر بیشتر وجود ندارد. متاسفانه خانم بی نظیر بوتو این را هم نتوانست به ما ببیند و می خواهد جمهوری ای درست کند که از مال ما هم بی نظیرتر باشد. یعنی می خواهد اسم خودش را بگذارد روی حکومت آینده پاکستان و آن را (جمهوری بی نظیر) بنامد.
البته اگر اسم چیزی را که می خواهد درست کند، بگذارد (جمهوری بی نظیر بوتو) مسئله حل است و احتیاجی به توضیحات بنده هم نیست، ولی چه کنیم که می خواهد با زرنگی، حکومتی ترتیب بدهد که ضمن آنکه همنام خودش است، بفهمی نفهمی، بی نظیر هم باشد!
حتما توی دلتان می گوئید خوب شد نویسنده این مطلب مفسر سیاسی نشد وگرنه که بدبختمان می کرد، اینهمه توضیح؟
از شما چه پنهان، اتفاقا مدتهاست به این فکر افتاده ام که بروم مفسر (سی یا سی) بشوم! به قول معروف نان توی این کار است. آدم یک کراوات خوشگل می زند و می آید توی تلویزیون، کنار مفسرین دیگر می نشیند هر چه دیگران گفتند تائید و به نحو دیگری تکرار می کند، بعد پولی را که قرار گذاشته اند می گیرد و می رود دنبال کارش. نه خطری دارد و نه دردسری. فقط باید پرچانه باشی که خدا را شکر من هم هستم!
بگذریم. به نظر من خانم بوتو هر وقت توانست حجابش را درست کند، پاکستان را هم درست خواهد کرد! نصف موهایش از جلوی روسری اش پیداست و نصفش از پشت روسری اش و با این حجاب ناقصی که باعث آبروریزی است، می خواهد در انتخابات هم شرکت کند و به آقای مشرف بگوید: خوش آمدید، مشرف فرمودید، تشریف ببرید دنبال کارتان.
مشرف هر عیبی که داشته باشد لااقل به حجابش نمی شود ایراد گرفت!
تازه خانم بوتو شاکی هم هست که چرا یکروز حصر خانگی شده، چرا آقای مشرف حکومت نظامی درست کرده و چرا انتخابات را عقب انداخته وووو خانم جان، قدر مشرف را بدان و خدا را شکر کن جائی به دنیا آمده ای که می توانی کاندیدای ریاست جمهوری بشوی و با وجود این همه شل حجابی، هنوز داری راست راست می گردی!

برای تقویت زبان، ایرانی ها “پلی بوی” می خوانند!
من تا چند شب پیش نمی دانستم که جوانها در ایران، تا این حد به آموزش زبان انگلیسی علاقمند شده اند.
بدیهی است کسی که زبان انگلیسی بداند موقع استخدام در هر شرکت و کارخانه ای و حتی موقع خواستگاری یا گرفتن وام از صندوق قرض الحسنه، حق تقدم دارد. اگر کسی عازم خارج از کشور باشد، که زبان از نان شب واجب تر می شود و کسی که زبان نداند، مثل من بدبخت می شود.
یکی از فروشندگان زیبا و زبل فروشگاه هرودس، چند سال پیش بالاخره یک جفت جوراب را به جای کت و شلوار به من قالب کرد، تازه داشت با لبخندهایش وسوسه ام می کرد که یک لباس خواب را هم به عنوان بارانی بخرم که با علم و اشاره حالی اش کردم ایران کشوری است خشک و کویری و بالاخره دست از سرم برداشت!
اهمیت دانستن زبان خارجی احتیاجی به توضیحات من ندارد، اما اینکه زبان انگلیسی آنقدر اهمیت پیدا کرده باشد که مردم حاضر باشند ماهیانه نصف حقوقشان را صرف آموزش آن کنند، چیز نوظهوری است.
پریشب بیکار و بیعار نشسته بودم و تلویزیون نگاه می کردم که یکی از مجریان در یک بحث اجتماعی اعلام کرد مجله پلی بوی در تبریز دانه ای صد هزارتومان به فروش می رسد. اینجا بود که من به قول رئیس جمهورمان، دوزاری ام افتاد و فهمیدم آقایان در تبریز، چقدر به آموزش زبان انگلیسی علاقمند شده اند!
البته گوینده با سوء نیت این خرید و فروش را به اشاعه صور قبیحه و رواج فحشاء و چشم چرانی و از این جور خرده ریزها نسبت می داد، غافل از اینکه اگر هدف خریداران مجله پلی بوی، برطرف کردن کمبودهای جنسی باشد ـ آنطور که گوینده می گفت ـ سی دی های مستهجن به شهادت آقایانی که به ایران می روند و برمی گردند، به قیمت ده هزار تومان همه جا و به وفور در خدمت مردم است. و بدیهی است روش سمعی و بصری که از طریق سی دی میسر است، سودمندتر از استفاده از مجله است.
تازه معلوم نبود مجری محترم برنامه این نرخ را از کجا به دست آورده است؟ آیا به بستگانش سفارش کرده که پلی بوی را در تبریز بخرند و برایش به آمریکا بفرستند؟!
نتیجه می گیریم کسی که به جای پرداخت ده هزار تومان و خرید یک سی دی مستهجن، صد هزار تومان می دهد و مجله پلی بوی می خرد، هدفش آموزش زبان به طرز صحیح و قدم به قدم است.
حالا اگر پلی بوی این آموزش را از راهرو شروع و خواننده را قدم به قدم به طرف اتاق خواب راهنمائی می کند، مقصر پلی بوی است نه خریدار!