شاهرخ مشکین قلم در تئاتر زهره و منوچهر

 

کارگردان: شاهرخ مشکین قلم/ بازی: شاهرخ مشکین قلم، صدرالدین زاهد، جاوید(به جای عزیزالله بهادری) 

 بر اساس منظومه”زهره و منوچهر” از ایرج میرزا 

دو عامل اصلی موفقیت نمایش “زهره و منوچهر” را تضمین می کند: طنز و اروتیسم. این هر دو، عواملی هستند که در آثار معاصر ادبی یا هنری ایران، از شعر و داستان گرفته تا رقص و سینما، غایب هستند. مهمترین دلیل این غیبت – به نظر من- ناتوانی و ترس هنرمندان ایرانی در به کارگیری درست این دو عامل است. از چند استثنای کوچک که بگذریم اغلب هنرمندان ایرانی طنز را به لودگی و اروتیسم را به پورنوگرافی می کشانند. همین است که تراژدی چنان با فرهنگ و ادبیات ایران عجین شده که گویی هر چه خارج از این چارچوب خلق شود از جنس هنر نیست.

این که شاهرخ مشکین قلم در این نمایش جرأت می کند پا از محدود تراژدی بیرون بگذارد و هنوز مدعی هنر باشد شاید نتیجه پوست کلفتی باشد که به عنوان رقصنده به هم زده است. رقص هم مثل طنز  و مثل اروتیسم از دیدگاه فرهنگ سنتی ایرانی جایی در چارچوب هنر ندارد و چیزی در ردیف لودگی و بی عفتی ست. همین است که در این سالهای اخیر که هنرمندان ایرانی بسیاری تلاش کرده اند رقص را به قلمرو هنر وارد کنند مجبور شده اند فرهنگ جدیدی را همراه با این تلاش ارائه دهند و مثلا به جای “رقاص” از “رقصنده” استفاده کنند. رقاص و رقصنده اگر چه هر دو یک معنی را می دهند اما یکی مفهومی بی اعتبار و دیگری هنری را می رسانند. هنرمندی مثل مشکین قلم هم وقتی می خواهد ار هنرش یعنی رقص حرف بزند هزار توضیح جانبی را باید ارائه دهد تا شنونده را متوجه کند که منظورش از رقص چیزی جز آن است که در کافه های لاله زار در زمان شاه اجرا می شد و در فیلمفارسی های آن دوران به وفور به چشم می خورد (برای اطلاع بیشتر در این زمینه به مصاحبه شاهرخ مشکین قلم و نیلوفر بیضایی رجوع کنید: www.nbeyzaie.om/thema2/gap-bashahrokh.htm

“زهره و منوچهر” را ایرج میرزا در آخرین سال زندگی اش بر اساس شعر بلند “ونوس و آدونیس” از شکسپیر سروده است. با این که ایرج میرزا در این برگردان به متن اصلی وفادار مانده است اما رنگ و لعاب ایرانی ای که او به این داستان می دهد آن را نه به یک ترجمه بلکه یک اثر ادبی مستقل تبدیل کرده است. با این حال مرگ نابه هنگام ایرج میرزا در میانسالگی به او این فرصت را نداد تا اثرش را به پایان برساند.

“زهره و منوچهر” داستان الهه عشق (زهره) است که تصمیم می گیرد به زمین خاکی بیاید و عشق زمینی را تجربه کند. او با منوچهر آشنا می شود که برای شکار به کوهستان آمده است. منوچهر جوان شانزده ساله دلربایی است که به تازگی لباس نظام بر تن کرده و با بلندپروازی روزهای باشکوهی را جلو چشم می بیند که ترس و احترام مردم را به دست آورده است. اما برای رسیدن به آن روزها باید بسیاری عادات عوام را از سر به در کند، از جمله مغلوب “مکر زنان” نشدن. این است که به تلاش های پایان ناپذیر زهره جواب مساعد نمیدهد و حاضر به همبستر شدن با او نمی شود. اما زهره شوخ و شنگتر و تواناتر از آن است که از تلاش دست بردارد و بلاخره شکارچی را شکار می کند.

مرگ ناگهانی ایرج میرزا آخر و عاقبت زهره و منوچهر را در ابهام می گذارد، اما داستان اصلی ونوس و آدونیس تا آنجا پیش می رود که ادونیس به دست مارس (خدای جنگ) کشته می شود و به جهان خاموشی می رود. اما آنجا هم زیبایی اش کار دستش می دهد و الهه مرگ عاشق او می شود. دست آخر به وساطت زئوس (خدای خدایان) ادونیس نیمی از وقتش را در کنار ونوس و نیمی دیگر را در کنار الهه دیار خاموشان می گذراند.

ایرج میرزا احتمالا آخرین تن از خیل شاعران ایرانی است که بی پرده و بی پروا به سراغ سکس و اروتیسیسم می رود. اگر چه ادبیات کلاسیک ما مملو از صحنه های اروتیک و روابط عریان جنسی است اما جالب است که این به یک باور عمومی تبدیل شده که این صحنه ها نمادی از عشق آسمانی و  الهی هستند. من هیچ وقت نتوانسته ام بپذیرم آن همه بی پردگی و صراحت که در بیان و کلام مولوی و نظامی و سعدی و عبید زاکانی و بسیاری دیگر به چشم می خورد روابط ساده و این دنیایی جنسی نبوده اند.

همچنان که هیچ گاه باور نکرده ام که شرابی که حافظ می خورده الکل نداشته است! ریشه این گونه تعابیر را اگر دنبال کنیم از دوران صفویه آن طرف تر نمی روند. این دوران نقطه عطف بزرگی در تاریخ ایران است (به اعتقاد من مهم تر از حمله اعراب به ایران). بسیاری از زیباترین و زشت ترین ماندگارهای تاریخی در این دوران ریشه دارند. از یک سو هنر معماری و نقاشی و خط نگاری باشکوهی است که از صفویان بر جای مانده است و از سوی دیگر کینه و دشمنی ابلهانه ای است که با امپراطوری عثمانی آغاز کردند که جنگ شیعه و سنی و جشن عمر سوزان و سینه زنی عاشورا را تا به امروز به دنبال داشته است. یکی دیگر از پدیده هایی که از این دوران بر جا مانده است تعبیر الهی و آسمانی کردن از روابط جنسی در ادبیات کلاسیک ما است. شاید این تعابیر هم وجه دیگری از رودر رویی شیعه و سنی، صفوی و عثمانی باشد. هر چه هست، از آن زمان به بعد صحنه های اروتیک از ادبیات ما رخت برمی بندند و عشق های آسمانی حتی در آثار شاعران و هنرمندان معاصر غیر مذهبی و ضد مذهبی ما هم جای عشق های زمینی را می گیرند. تا جایی که مثلا به تعبیر شاملو لبان معشوق شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چندان بدل می کند که جاندار غارنشین را هم متمدن می کند. در بین آثار شاعران معاصر یکی را نمی توان یافت که حتی به گرد پای مولوی در بیان بی پرده روابط جنسی برسد. از سوی دیگر، گروه کوچک دیگری که قصد شکستن این تابو را دارند به سرعت به دامان پورنوگرافی می لغزند.

ایرج میرزا احتمالا آخرین تن از قافله ای است که نظامی و عبید و بسیاری دیگر از شاعران کلاسیک ما قافله سالار آن بودند. داستان دعواهای ادبی (یا بی ادبی!) او با عارف قزوینی را حتما شنیده اید و قضیه آن بعد از ظهر گرم و خلوت تابستان که دست زنی را می گیرد و به هشتی خانه می کشاند و آن چه با او می کند را با بی پرده ترین زبان به شعر می آورد.

و عجیب نیست که امروز، هشتاد و پنج سال بعد از مرگ ایرج میرزا، در دورانی که همچون ایام حافظ زاهدان دغل کار رندان یک لاقبا را به بند می کشند و خود چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، این منظومه بار دیگر زنده می شود و این همه توجه به خود جلب می کند.

همین چند سال پیش بود که میترا فراهانی فیلمساز جوان و خوش قریحه ایرانی همین منظومه را مبنای ساخت فیلم زیبایی درباره برخورد جوانان ایرانی با مسئله سکس کرد. و امروز شاهرخ مشکین قلم همان را دست مایه یکی از زیباترین نمایش های ایرانی چند سال اخیر کرده است.

ظرافت مشکین قلم در این است که طنز و اروتیسیسم را هر دو به کار گرفته اما نه به لودگی و نه به پورنوگرافی غلتیده است. طنز مشکین قلم طنزی مغرور و خود نگه دار است. خنده های طولانی تماشاچیان او را تحریک نمی کند که طنزش را کش بیاورد. همین طور واکنش مثبت مخاطبانش آن جا که حرفی یا حرکتی جنسی از خود بروز می دهد را به حساب چراغ سبز برای زیاده روی و پا گذاشتن در قلمرو پورنوگرافی نمی کند.

مشکین قلم خود نقش زهره را بازی می کند که برداشت زیبایی از “زن پوش” در نمایش سنتی ایرانی است. رقص زیبای او المان اصلی موفقیت ساختاری نمایش است. اگر چه همین رقص او را یکه تاز صحنه می کند و عرصه را بر دو بازیگر دیگر تنگ، اما این هم هست که اگر رقص او را از نمایش برداری چیز زیادی از آن نمی ماند.

چیزی را که نمی توانم بفهمم(یا نمی توانم بپذیرم) ایفای نقش یک جوان شانزده ساله به وسیله یک بازیگر میانسال است. صدرالدین زاهد بازیگر خوب و باتجربه ای است اما برای این نقش ساخته نشده است.

مشکین قلم در مصاحبه ای که با تلویزیون صدای امریکا داشت این انتخاب را به حساب به کارگیری تکنیک “فاصله گذاری” می گذارد.

فاصله گذاری را من در زن پوش بودن مشکین قلم تحسین می کنم اما در اجرای نقش یک جوان شانزده ساله به وسیله یک بازیگر بالای شصت سال را نمی توانم بپذیرم. فاصله گذاری، آن طور که برتولت برشت مطرح کرد و آن طور که در نمایش های سنتی ما از روحوضی گرفته تا تعزیه استفاده می شود به این منظور است که تماشاچی بین بازیگر و نقشی که بازی می کند تفاوت قائل شود و توجه داشته باشد که این فقط یک بازیگر است که دارد مثلا نقش هملت را بازی می کند و نه خود هملت. در تعزیه ما این را به خوبی می بینیم که در جایی که شمر، امام حسین را می کشد خود پابه پای همه مردم دیگر بر مظلومیت او گریه می کند. تماشاچیان هم همه این را می دانند که آن که نقش شمر را بازی می کند خود از شیفتگان حسین است. همین است که نمی بینیم مردم به خشم بیایند و انتقام خون امام حسین را از بازیگر نقش شمر بگیرند.

این فاصله گذاری در “زهره و منوچهر” به شکلی طبیعی در ارائه نقش زهره به وسیله مشکین قلم اجرا می شود. بیننده ها این را می دانند که این مرد است که نقش زن را بازی می کند. اما این آگاهی در مورد منوچهر صادق نیست. زاهد میان سال بازیگر هیچ گاه این اجازه را به بیننده نمی دهد که به طور طبیعی او را یک جوان سرمست و بلندپرواز شانزده ساله تصور کند. 

   * دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دکترای مهندسی شیمی و فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی دارد. پژوهشگر علمی وزارت محیط زیست و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca