تریستون بایر بینز

آلفرد نوبل در ۲۱ اکتبر سال ۱۸۳۳، در خانه ی کوچکی در استکهلم به دنیا آمد. پدرش ایمانوئل مهندس معمار و مادرش آندریت خانه دار بود. او دو برادر بزرگتر به نام های روبرت و لودویک و یک برادر کوچکتر به نام امیل داشت. آلفرد از دوران کودکی، و وقتی که به مدرسه می رفت، هر چند وقت یک بار، بیمار می شد، اغلب از درد پیشانی و گاهی هم از درد شکم رنج می برد. با این همه در مدرسه، شاگرد بسیار موفقی بود و رفتار متینی هم داشت. او در اکتبر سال ۱۸۴۲، به همراه خانواده به سن پیترزبورگ رفت و در آن جا معلم خصوصی هم داشت. او همچنان خوب درس می خواند به طوری که زبان های روسی، آلمانی، فرانسه و انگلیسی را به خوبی فرا گرفت. آلفرد حافظه ی بسیار قوی داشت.

یکی دیگر از ویژگی های او این بود که می توانست مدت ها ذهنش را روی یک موضوع متمرکز کند. تنها ناراحتی او ضعف جسمی بود. آلفرد در ۱۷ سالگی می خواست نویسنده شود ولی پدرش او را از این کار منصرف کرد و او را برای ادامه ی تحصیل در رشته ی شیمی به پاریس فرستاد. آلفرد در پاریس برای نخستین بار درباره ی نیتروگلیسرین مطالبی شنید. او در پاریس با یک دختر سوئدی آشنا شد و با او قرار ازدواج گذاشت، متاسفانه دختر به علت بیماری سل درگذشت. آلفرد از این حادثه به شدت ناراحت شد و تصمیم گرفت که هرگز ازدواج نکند، و همه ی وقت خود را صرف کارهای مفید برای مردم کند.

در سال ۱۸۵۳، جنگی به نام جنگ کریمه بین روسیه از یک طرف و فرانسه و انگلیس به طرفداری از دولت عثمانی از طرف دیگر درگرفت. پدر آلفرد برای روسیه کارهای مفیدی انجام داد، او برای آن ها تفنگ های سرپر و مین دریایی را اختراع کرد که این تجهیزات موجب شد جنگ به نفع روسیه خاتمه یابد. در سال ۱۸۴۵، یک سوئیسی به نام پرفسور سی اف سکون بین باروت پنبه ای را از پنبه و اسید نیتریک ساخت که کارآئی آن از باروت بیشتر ولی حمل و نقل آن خطرناک بود.

پرفسور اسکانیو سوبرو در سال ۱۸۴۶ نیترو گلیسرین را از ترکیب گلیسرین و اسید نیتریک و اسید سولفوریک ساخت که قابلیت انفجاری آن زیاد ولی حمل و نقل آن خیلی خطرناک بود. آلفرد نوبل نوشت “نخستین بار در اوائل جنگ کریمه پروفسور سنین، کمی از نیترو گلیسرین را به من و پدرم نشان داد و آن را به یک سندان زد و منفجر شد.” از این زمان آلفرد به نیتروگلیسرین علاقه مند شد و با کمک پدرش نیترو گلیسرین را با باروت مخلوط کردند ولی ماده ی به دست آمده برای حمل و نقل زیاد قابل اعتماد نبود. آلفرد به زودی به آن یک فتیله ی انفجاری اضافه کرد که تا حدودی ایمنی بیشتری پیدا کند. او این ترکیب جدید را روغن انفجاری نامید. به سفارش پدر، آلفرد نوبل این روغن انفجاری را به نام خودش در سوئد، فرانسه، انگلیس و بلژیک در سن کمتر از ۳۰ سالگی به ثبت رسانید. چون در آن زمان، کشورها برای ساختن جاده و مسیر قطار، نیاز به ساختن پل و تونل و کندن کوه داشتند به ماده ای که قابلیت انفجاری بالایی داشته باشد نیاز مبرم داشتند، بنا براین کار نوبل به سرعت رونق گرفت. آلفرد و پدرش، یک کارخانه ی کوچک تهیه نیتروگلیسرین در هلن بورگ سوئد تاسیس کردند. آلفرد در آزمایشگاه این کارخانه، دائم مشغول تحقیق بود و با این که از لحاظ جسمی زیاد سالم نبود ولی قادر بود روزی ۱۸ ساعت کار کند. او موفق شد که روغن انفجاری را به کمک یک فیوز، حتی در زیر آب منفجر کند. برای این منظور او یک محفظه ی چوبی را از باروت پر کرد و آن را به یک فیوز متصل کرد، سپس آن را در محفظه ی زیرماده ی روغن انفجاری جاسازی کرد. وقتی فیوز روشن می شد، باروت منفجر و در نتیجه ضربه ی مورد نیاز برای انفجار روغن انفجاری ایجاد می شد، او این مجموعه را کپسول انفجاری نامید. در روز ۳ سپتامبر سال ۱۸۶۴، ۱۱۳ کیلوگرم روغن انفجاری، که برای فروش به شرکت راه آهن سوئد در کارخانه ی هلن بورگ ذخیره شده بود، ناگهان منفجر شد و کارکنان کارخانه به همراه امیل برادر کوچکش در دم کشته شدند. پدر به حدی از درگذشت نوجوانش ناراحت شد که تقریباً فلج گردید. آلفرد هم خیلی غمزده بود و برای نجات خانواده از ورشکستگی، تمام توانش را صرف یافتن محل مناسبی برای تولید روغن انفجاری کرد. در این زمان دولت هم همه ی کارخانه های تولید مواد منفجره را در شهر تعطیل کرد. آلفرد، کارخانه ای را روی قایق بزرگی در ۱۶ کیلومتری استکهلم، در روی دریاچه ای مستقر کرد. پنج هفته بعد، دولت سفارش مقدار زیادی روغن انفجاری را برای ایجاد تونل راه آهن به او داد.

آلفرد با دو شریک دیگر، کارخانه ای در آمریکای جنوبی دایر کرد. او از همکلاسی سابقش به نام آلاریک لیدبک که مهندس قابلی بود، جهت همکاری دعوت کرد. دوستی و همکاری آن ها، تا آخر عمر ادامه داشت. آلفرد در هامبورگ هم یک کارخانه دایر کرد و ساخت نیترو گلیسرین را به شخصی واگذار کرد تا درآمد آن را جهت استراحت و تفریح به پدر و مادرش بدهد. در آن روزگار چون تلفن، تلکس، فکس، ایمیل و پست هوایی وجود نداشت، تقاضاهای خرید مواد منفجره خیلی دیر به دست آلفرد می رسید. به همین علت او ناچار بود به کشورهای مختلف سفر کند و سفارش ها را به طور مستقیم از خریداران بگیرد. 

او می دانست که ایالات متحده نیاز زیادی به مواد منفجره ی او دارد. نوبل در ماه مارچ سال ۱۸۶۶، به نیویورک رفت و سعی کرد اختراعش را به ثبت برساند. در این زمان حوادثی اتفاق افتاد که کار نوبل را سخت تر کرد. علاوه بر انفجار کارخانه ی نوبل در هلن بورگ سوئد، یک کشتی حامل روغن انفجاری منفجر شد و یک صندوق حاوی روغن انفجاری که در انبار هتلی در نیویورک قرار داشت منفجر شد و ۱۹ نفر را زخمی کرد. در ماه مارچ همان سال یک انفجار دیگر در سیدنی استرالیا رخ داد و در آپریل همان سال یک کشتی تجاری اروپایی منفجر شد و۴۷ نفر کشته شدند. در ضمن یک کشتی آلمانی حاوی روغن انفجاری پیش از ترک بندر منفجر شد و ۸۴ نفر را کشت. همچنین یک انبار پر از نیترو گلیسرین در سانفرانسیسکو منفجر شد و ۱۶ نفر را کشت.

آلفرد نوبل در نیویورک با اعتراضاتی روبرو شد. او به ملاقات شهردار نیویورک رفت و برای آن ها توضیح دادکه این ماده، خود به خود منفجر نمی شود. گاهی در اثر بارگیری غلط یا گرمای زیاد، منفجر می شود. او برای اطمینان مردم، چند شیشه حاوی روغن انفجاری را در چمدان قرار می داد و به همراه خودش می برد. آلفرد پس از این رخداد ها، برای ایمنی بیشتر، الکل چوب را به نیترو گلیسرین اضافه کرد، در نتیجه حمل و نقل آن کم خطرتر شد. نوبل به کمک چند آمریکایی، چندین شرکت در ایالات متحده تاسیس کرد و توانست اختراعش را هم به ثبت برساند. او در اثر تلاش بسیار و آزمایش های زیاد توانست دینامیت بسازد. دینامیت ترکیبی از نیتروگلیسیرین و پودر سنگ چخماخ بود که حالت خمیری داشت و می توانست به هر شکلی درآید.

نوبل اختراعاتش را در بسیاری از کشورها به ثبت رساند و کارخانه های مختلفی هم در آن کشورها دایر کرد. او در واقع رئیس یک امپراتوری بزرگ تولید و پخش فرآورده های انفجاری بود. او در سن ۳۰ سالگی مخترع بزرگ و تاجر موفقی بود و هرگز ازدواج نکرد و از پدر و مادر و برادرهایش و خانواده های آن ها به شدت مراقبت می کرد. دو برادر او یک شرکت نفتی در روسیه تاسیس کردند. اگرچه پدر او فلج شده بود ولی قوای ذهنی اش به درستی کار می کرد.

در سال ۱۸۶۸، پدر و پسر، به طور مشترک جایزه ی ارزشمند لترستدت را به خاطر ابداعات و اختراعات از فرهنگستان سلطنتی علوم سوئد دریافت داشتند. ایمانوئل با وجود گرفتاری های جسمانی، سه کتاب مصور درباره ی مین های زمینی و مین های دریایی و طرح دفاع از کشور نوشت. او هم چنین طرح تهیه تخته ی مصنوعی از خاک اره و خرده چوب را ارائه کرد. ایمانوئل در سال ۱۸۷۲، درگذشت.

آلفرد نوبل می خواست به مرکز تجاری اروپا نزدیک باشد، بنابراین خانه بزرگ و مجللی در پاریس خرید و در آن جا ساکن شد. این خانه دارای یک آزمایشگاه و گلخانه بزرگ بود که در تمام طول سال، گل ارکیده تولید می کرد. آلفرد در آن جا مانند یک اشراف زاده زندگی می کرد و با این حال هم، دائما در آزمایشگاه مشغول تحقیق و بهتر کردن اختراعاتش بود. تا این که در سال ۱۸۷۵، ماده ی منفجره ای از ترکیب سریشم پنبه ای و نیتروگلیسرین ساخت. نتیجه ی کار یک ماده ی ژلاتینی ضد آب بود که قدرت انفجاری آن از قدرت انفجاری نیتروگلیسرین خالص هم بیشتر بود. به این ترتیب یک بار دیگر ماده انفجاری جدیدی به دنیا عرضه کرد.

نوبل با این همه اختراع و موفقیت های مادی و معنوی، از تنهایی و کمبود نشاط در زندگی بسیار گله مند بود. نوبل در پاریس برای ثبت نامه ها به یک منشی نیاز داشت که از خانم باسواد موقری به نام کنتس برتا کینزکی استفاده می کرد. این خانم از خانواده های رده بالای جامعه بود و نوبل هم از هم صحبتی با او لذت می برد و حتی از او تقاضای ازدواج کرد، ولی خانم برتا در پاسخ او گفت دل او در گرو کس دیگر است. خانم برتا شخص صلح طلبی بود و با اختراعات نوبل خیلی موافق نبود. زیرا از آن ها در جنگ ها هم استفاده می شد.

نوبل با خانم جوان و زیبایی به نام سوفی هس در سال ۱۸۷۶، آشنا شد. در واقع نوبل از تنهایی به او پناه برده بود، ولی این خانم هزینه های زیادی برای او ایجاد می کرد. حتی در مجالس و محافل، خود را خانم نوبل معرفی می کرد. وقتی نوبل موضوع را فهمید، از او خواست که دیگر خود را با این عنوان معرفی نکند. بعدها خانم سوفی ازدواج کرد و صاحب فرزند هم شد ولی همچنان به بهانه های مختلف از نوبل تقاضای پول می کرد.

نوبل گلوله ی تفنگ را هم اختراع کرد که مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۸۹۰ نوبل تصمیم گرفت در ایتالیا ساکن شود. او در سن موره ی ایتالیا در ویلای زیبایی زندگی می کرد. در سال ۱۸۹۳، از دانشگاه آپسالا در سوئد دکتری افتخاری دریافت کرد.

نوبل در سال ۱۸۹۵ وصیت نامه ای تنظیم کرد، که پس از تعیین سهم هر یک از وراث، باید همه ی دارایی های او به پول نقد تبدیل می شد و آن را  در حساب سپرده ی ثابت قرار می دادند. از سود حاصله، هر سال به پنج نفر که بیشترین خدمت را به جامعه ی بشری کرده باشند، به عنوان جایزه پرداخت شود. این پنج نفر از هر کشوری می توانند باشند. بسیاری معتقد بودند که جایزه دادن به افراد برتر، خدمت بزرگی به بشریت است، ولی بعضی ها، از جمله وراث، از این موضوع ناراضی بودند، حتی کار به دادگاه کشید که در نهایت پس از مدتی، دادگاه اصالت وصیت نامه و متن آن را پذیرفت.

آلفرد نوبل در ساعت ۲ بامداد دهم دسامبر سال ۱۸۹۷ ، در سن موره ی ایتالیا درگذشت. جسد وی را با قطار به سوئد بردند و در ۲۹ دسامبر مراسم بزرگی در بزرگترین کلیسای سوئد برگزار شد و بنا به سفارش او در وصیت نامه جسدش سوزانده شد. در سال ۱۹۰۰ بنیاد نوبل تاسیس شد و جایزه های نوبل در رشته های فیزیک، شیمی، پزشکی و ادبیات در سوئد و جایزه ی صلح همزمان در اسلو پایتخت نروژ به برندگان اهداء می شود.

هر ساله برندگان نوبل، در ماه اکتبر به وسیله ی چندین کمیته انتخاب می شوند و در روز ۱۰ دسامبر همان سال طی مراسم باشکوهی، جوایز به برندگان اهداء می شود. هر جایزه شامل یک مدال طلای نوبل، یک دانشنامه و یک یادداشت است. در آن یادداشت نوشته شده است که چه مبلغی به برنده تقدیم خواهد شد.