آمادئوس”Amadeus” فیلم بی نظیری است.  سال ها از ساخت آن می گذرد ولی دیدنش هنوز لذت بخش است. 

داستان درباره زندگی موتزارت و سالیری است. دو آهنگساز که در نیمه دوم قرن هجدهم در وین زندگی می کردند. سالیری فردی است خداپرست و عاشق موسیقی، تا آن اندازه که با خدا عهد می بندد که اگر بتواند زندگی اش را وقف موسیقی کند، تا آخر عمر مجرد باقی بماند. پدرش اما اصرار داشت که سالیری به دنیای تجارت وارد شود. وقتی پدر سر میز غذا دچار خفگی می شود و می میرد، سالیری این را معجزه ای می داند از طرف خدا که به وی اجازه می دهد که موسیقی را دنبال کند. سرانجام به آرزویش می رسد و در نهایت می شود آهنگساز دربار امپراتور اتریش و باور دارد که موفقیت و استعدادش، نتیجه خداپرستی و تقوایش است.

 

در همین سال هاست که موتزارت وارد وین می شود.

سالیری مجذوب استعداد و هنر او می شود ولی به زودی درمی یابد که خارج از صحنه، موتزارت شخصی بی ادب و هرزه است و از این که خداوند چنان نبوغی را در وجود موجودی به دون مایگی موتزارت نهاده بود، دیوانه می شود، ایمانش را از دست می دهد و حس رقابت و حسادت چنان وجودش را فرا می گیرد که تمام زندگی اش تباه می شود.

فیلم از لحظه ای که شروع می شود تا دقایق پایانی اش می تواند شما را مجذوب، جلوی تلویزیون بنشاند. ولی برای من از همه قسمت ها جالب تر، همان شخصیت ” سالیری ” بود.  

شک ندارم که شما هم توی زندگی با چنین آدمهایی برخورد داشته اید.

آدم هایی که از بالا به همه نگاه می کنند. به راحتی سایرین را قضاوت می کنند. به موفقیت دیگران حسادت می کنند. همه چیز را به رقابت تبدیل می کنند و برای رسیدن به هدفشان حاضرند خیلی کارها بکنند و خیلی چیزها را زیر پا بگذارند.

بعضی عقیده دارند که “رقابت سالم” خوب و گاهی لازم است. ولی مرز سالم یا ناسالم بودنش را چه کسی و چگونه تعیین می کند؟

آیا شما اهل رقابت هستید؟

انسان حسودی هستید؟

حسادت را چطور تعریف می کنید؟ رقابت را چطور؟

فکر می کنید هر کدام از این ها تا حدی خوب هستند؟ اگر از کنترل خارج شوند چی؟ چه باید کرد؟  چطور می شود جلویش را گرفت؟

آیا فکر می کنید رقابت بین فرزندان یک خانواده خوب است و باعث پیشرفتشان می شود؟ یا نه، ممکن است با خود حسادت بیاورد و حس کینه توزی بین بچه ها؟

به نظرتان کار درستی است که مادر و پدرها دائم فرزندانشان را با بقیه مقایسه کنند؟ آیا این کار باعث می شود که بچه برای جلب خوشنودی والدین تلاش بیشتری کند و در کارش پیشرفت کند یا ممکن است زندگی اش تحت فشار غیر قابل تحملی قرار بگیرد؟  فکر می کنید درست است زن و مردی که در یک رابطه هستند،   نسبت به هم حس حسادت داشته باشند؟  فکر می کنید راهی هست که بشه یاد گرفت چطور این حس ها را مدیریت کنیم؟

همیشه توی فیلم ها و کتاب ها، شروع همه ناهنجاری ها را در کودکی آدم ها نشان می دهند.

اکثر روان شناسان هم  بر این باورند که بیشتر مشکلات، ریشه در دوران کودکی دارند. 

ولی این که چه باید کرد یا والدین چه آموزش هایی باید ببینند تا خیلی مسائل بعد ها تبدیل به مشکل نشوند را هنوز کسی نمی داند. 

من هم راستش نمی دونم غیر  از انواع کتاب ها را خوندن باید چیکار کنم.

فقط می دونم  وحشت می کنم از اینکه توی شهری زندگی می کنم که هنوز شوهری زنش را می کشه چون بهش “شک” داشته.

دخترم توی دنیایی بزرگ میشه که هنوز دانش آموزی به خاطر ” نمره نیاوردن ” خودکشی میکنه.

و تنها راه حلی که به ذهنم میرسه اینه که اگه یک روز فشار دنیا را دیگه نتونستم تحمل کنم، بچه ام را بردارم و به دهی و روستایی فرار کنم که آدم هاش همه همدیگر را به اسم کوچیک می شناسند و هنوز برای خبر گرفتن از هم به در خانه های هم می روند، زندگیشون آروم و آهسته می گذره، انگار نه انگار که آن بیرون یک دنیای مریض و دیوانه وجود داره.