این جمله ها فرازهائی از نامه جک لیتون به مردم کانادا هستند:

عشق از خشم بهتر است. امید از ترس بهتر است. و خوشبینی از بدبینی بهتر است. بگذار دوست بداریم. خوشبین و امیدوار باشیم. و ما جهان را تغییر خواهیم داد!

جک لیتون را من بیش از دو دهه است که می شناسم، اما در همه ی آن سالها هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی در مرثیه او چیزی خواهم نوشت. جوری رفتار می کرد که یقین می کردی تا نخواهد نمی میرد. نگاهش که می کردی می دانستی که کار نکرده خیلی دارد و آرزوی برنیامده بسیار و شک نداشتی که این آدم تا به آرزوهایش نرسد رفتنی نیست، اما سرطان از سنگ و صخره مجازات زئوس هم شکست ناپذیرتر است برای همین جک را با همه ی انرژی و آرزوهای بالابلندش برای مردم کانادا ـ که این همه دوستشان داشت ـ از پای در آورد. جک اما باید در برابر این درد درمان ناپذیر پاتک خودش را می زد که زد. او آرزوهای زیبایش برای کانادا و کانادائی ها را در کلمات کرد و به دست باد داد تا برود به هر کوی و برزن و بکوبد بر هر در و دریچه و به همه ی ما از جک، دوست دل سوزمان، پیام دهد که کاری کنیم که دنیا جای بهتری بشود و کانادا هم یادش نرود که به دنیا صلح و دوستی بدهکار است.

جک لیتون فراموش نخواهد شد، این را مردم با نوشته هایشان بر دیوار شهرداری تورنتو گفتند

 این ها را و آرزوهای صمیمانه و کودکانه و زیباتری را جک مانند کادوی زیبائی فرستاده است به در خانه ی ما کانادائی ها. می گویم کودکانه بس که صمیمی و بی شیله پیله است این جک! و بلد است کاری کند که هم مرگ و هم سرطان سرشان به سنگ بخورد و مرگش بشود عین زندگی و بتواند خودش را جاری کند توی دل و دنیای همه ی ما مردم که وقتی زنده بود نمی دانستیم تا کجا می توانیم دل به آرزوهای او ببندیم و تا کجا همراه و هم دلش شویم که به رفتارهای سراسر حسابگری هایمان راه ببرد.

جک لیتون در جهان سیاسی عصر ما آدم کپی کاری نبود. او حتی در حزب دمکرات نو هم به ابتکارات خود بیشتر دل خوش داشت تا رهنمودهای حزبی. خاطرم هست که رهبر آن زمان حزب هنگام که شنید جک می خواهد برای جانشینی او اقدام کند با لحن تمسخرآمیزی گفت، بعضی ها رهبری حزب را با سپوری شهرداری عوضی گرفته اند و یا حرف و حدیثی نزدیک به همین معنا. می خواهم بگویم در سطح رهبری حزبش هم سیمای انسانی جک دیده نمی شد، دست کم آن زمان اینگونه بود و حتی تا پیش از پیروزی بزرگ او در انتخابات اخیر هم باور به دل و دنیای بزرگ او چندان که شایسته اش بود، وجود نداشت. این همه اما هرگز در اراده ی جک برای ساختن جهانی بهتر برای کانادائی ها خللی ایجاد نکرد. او یقین داشت آنان که باید دامنه ی دراز انسان دوستی او را درک کنند در پی این قافله خواهند آمد. انسان های بزرگ چندان درگیر محاسبات بده بستانی و روزمره گی های ما مردم نیستند. آنها با چشم اندازهای بشردوستانه خویش پیش می روند و در قید و بند سود و زیان های خرد و کلان ما مردم نیستند. جک از همین تبار مردمان بود و به همین شیوه رفتار می کرد. جای خالی او را به نظر نمی آید ما مردم به این زودی ها بتوانیم پر کنیم. لازم هم نیست، او خودش حالا حالاها هست و جعبه ی رنگین آرزوهایش را به دست همه ی ما داده است که به قدر همت خویش در مسیر بهبود جهان به سود انسان کوشا شویم و نهراسیم که کدام قطره از این دریا در دستان ما جلوه خواهد کرد تا در جائی از جهانی به این پهناوری دیده شود. اگر هرکدام ما به قدر وسع خویش کوشش کنیم یقین کنید جهان بسیار زیباتر از این خواهد شد که هست. جهان ما به جک لیتون ها مانند هوا برای تنفس نیاز دارد.