خبرگزاری ها گزارش کرده اند که بشار اسد، رئیس جمهور سوریه نیز مخالفانش را عوامل خارجی و میکرب خوانده است.

او که تظاهرات شش ماهه مردم سوریه علیه خودش را کار عوامل فتنه گر، تروریست های مسلح و میکرب های لابد بی پدر و مادر نامیده، قول داده است برای از بین بردن میکرب ها از هیچ نوع سرکوب بشردوستانه ای! کوتاهی نکند.

خبرنگار ما که تلفنی با آقای اسد صحبت می کرد به او گفت شما اولین رهبری نیستید که مخالفان خود را میکرب می خواند. می دانید چه کسی قبل از شما مخالفانش را میکرب نامید؟

بشار اسد ضمن اینکه پشت گوشش را می خاراند جواب داد من حافظه ضعیفی دارم وکاری هم به این ندارم که رهبر ایران در سخنانش چه گفته و چه نگفته، ولی این را می دانم که میکرب ها همه جا هستند. چه در سوریه و چه در ایران. تازه فتنه گر هم همه جا هست. خس و خاشاک هم همه جا هست. بزغاله هم همه جا هست، چطور مگر؟!

خبرنگار ما گفت بر اساس آماری که سازمان ملل منتشرکرده، بیش از دو هزار نفر از مردم سوریه طی شش ماهی که علیه شما دست به تظاهرات زده اند، کشته شده اند. آیا همه اینها میکرب بوده اند؟

بشار اسد جواب داد نه که سوریه کشور بزرگی است، دشمنان خارجی هم اخبار سوریه را بزرگ می کنند. تمام این دو هزار نفری را که کشته شده اند اگر روی هم بگذاری دو تا آدم هم به حساب نمی آیند. و قبول  می فرمائید که دو کشته برای شش ماه زد و خورد و تیراندازی و سرکوب بی رحمانه ای که ما کرده ایم چیز زیادی  نیست و به قول معروف، پیش بچه بگذاری قهر می کند؟!

اسد برای خبرنگار ما توضیح داد وگفت اصولا خبرگزاری ها اخبار مربوط به سوریه را یک کلاغ چهل کلاغ می کنند در حالی که اگر به توصیه بنده برعکس عمل کنند و خبرها را چل کلاغ یک کلاغ کنند، تمام مشکلات برطرف می شود.

اسد رهنمود داد که: خبرنگاران باید  در انقلاب ها و تظاهراتی نظیر آنچه در سوریه جریان دارد، خبرها را علاوه برتندنویسی، خلاصه نویسی هم بکنند و تعداد تلفات را هرچه می شود کمتر و به صورت  مختصر و مفید ذکر نمایند تا خواننده از خواندن اخبار زده نشود و دل ضعفه  نگیرد!

وی از پشت تلفن برای خبرنگار ما توضیح داد و گفت مطابق قوانین ریاضی، هنگام شمارش و آمارگیری تلفات در تظاهرات خیابانی، باید جذر اعداد را گرفت و مسائل را به صورت مشت نمونه خروار مطرح کرد. در حقیقت باید جوری حساب وکتاب کرد که نه سیخ بسوزد و نه کباب. باید سروته قضیه را به نحوی هم آورد که اسباب دلخوری رهبر آن  کشور فراهم نشود. در یک کلام، باید آمار و ارقامی داد که توی جیب جا بگیرد! 

وی با لبخند اضافه کرد: کشته شدن ده ها نفر در تظاهرات دو سال پیش خودتان را در نظر بگیرید. رئیس محترم قوه قضائیه کشورتان اخیراً این تعداد را فقط یکنفر اعلام کرد. چرا؟ چون کشته شدن یکنفر در چنان تظاهراتی مسئله مهمی به نظر نمی رسد. اصولا یکنفر در چنین مواردی داخل آدم حساب نمی شود و صرف نمی کند که قوه قضائیه بخواهد به آن رسیدگی کند و عامل یا عاملانش را دستگیرکند.

بشار اسد اضافه کرد ای کاش  جناب لاریجانی لطف می کردند و با عنایتی که به ما دارند، تعداد تلفات سوریه را نیز همان یک نفر اعلام می کردند تا مردم سوریه باورکنند که اتفاقی نیفتاده، دست از تظاهرات بردارند و مثل بچه آدم  بروند سرکار و زندگی شان! 

 

شنا با مقنعه و چادر مشکی!

 

دانشمندان وطنی کشف کرده اند که اگر خانم ها با چادر به استخر بروند، نه تنها دیگر نیازی به استفاده از کلر برای ضد عفونی کردن آب نیست، بلکه بدین وسیله می توان استخرها را معطر نیز کرد.

به همین دلیل پوسترهائی تهیه و در سطح شهر تهران پخش شده است تا خانم ها هنگام شنا چادر مشکی شان را از سرشان برندارند.

یکی از خواهرانی که پس از مشاهده این پوستر، هوس معطر کردن استخر به سرش زده بود، در حالی که آب از سرتا پایش سرازیر بود، به اداره تربیت بدنی مراجعه کرد و از مسئول اداره تقاضای رهنمود کرد.

او به رئیس تربیت بدنی گفت من با چادر شیرجه رفتم توی آب و شروع کردم به معطر کردن استخر که مربی سوت زد وگفت چادرت، چادرت و من با وحشت متوجه شدم خودم یک گوشه استخر دارم دست و پا می زنم و چادرم در گوشه ای دیگر و خانم های دور استخر دارند غش غش می خندند.

چادرم در حال غرق شدن بود که آن را گرفتم و آمدم بالا که سرم کنم، مگه میشد؟ چسبیده بود به هم و شده بود یک قلنبه پارچه سیاه. با کمک چند تن از خانم ها آنرا صاف و صوف کردیم و سرم کردم. وقتی دوباره خواستم به استخربروم، مربی راهنمائی کرد و گفت لازم نیست شیرجه بزنی، یواش هم که بری توی آب، استخر معطر میشه. بعد هم گوشه های چادرت را بگیر به دندانت که آب آنرا نبرد.

آرام رفتم توی آب و شروع کردم به شنای قورباغه. آقا دهانم را که بازکردم تا نفس بکشم، چادره ول شد و دوباره آب آنرا برد.

مربی دوباره سوت زد و گفت نشد دختر. موهات  از زیر مقنعه زده بیرون. می خوای روز قیامت بری توی جهنم؟

دوباره چادر را از آب گرفتم، آمدم بیرون و باکمک دیگران آنرا سرکردم وگوشه هایش را گره زدم دورکمرم. مربی گفت یه ذره یواش تر شنا کن. مسابقه که نیست.

آرام و مثل بچه آدم خزیدم توی استخر و شروع کردم به شنای کرال. چند متری نرفته بودم که گره چادر باز شد و دوباره روز از نو روزی از نو …

رئیس تربیت بدنی که حوصله اش از این توضیحات سررفته بود، حرف او را قطع کرد و گفت خواهرجان مگر نمی بینی وقت نماز است؟ دیر برسم برایم حرف درمی آورند. حالا میگی چی؟

شناگر مورد بحث گفت حاج آقا من شنیده ام با عبا و عمامه هم می شود استخر را معطرکرد. می خواستم خواهش کنم یکبار شما با عبا و عمامه به داخل آب بروید و استخر را معطرکنید، تا ما یاد بگیریم!

 

کاسب های زرنگ

 

من از روسیه و چین خوشم میاد. یعنی از همه کاسب های زرنگ خوشم میاد، این دوتا هم روش! نه که خودم کاسب نبوده ام، عاشق کاسب هائی هستم که وقتی شاخ را بند کردند دیگر ول کن نیستند.

به خدا منظورم پر شدن ایران از آت وآشغال های چینی یا هپرو شدن سهم ایران در دریای مازندران و دبه کردن های روس ها در نیروگاه اتمی بوشهر نیست ها، دلم برای مردم لیبی می سوزد .

در حالی که قذافی توی همان سوراخ موشی که صدام قایم شده بود، مخفی شده، و در شرایطی که براساس گزارش خبرگزاری ها ۹۰ درصد کشور از چنگ او و طرفدارانش بیرون رفته و مردم معترض تقریباً تمام لیبی را تسخیر کرده اند، روسیه و چین خواستار مذاکره برای حل اختلافات شده اند!

طفلکی ها رویشان نشده است بگویند سهم ما را بدین، اختلافات حل نشد هم نشد!

 

لولو راستی راستی ممه ها را برد!

 

می گویند هر چیزی که به ذهن بشر برسد، یک روزی واقعاً عملی می شود. نمونه اش رویاهائی است که ناپلئون داشت و دلش می خواست یک جوری از روی دریای مانش پروازکند و به لندن حمله کند یا چیزهائی  که صد و خرده ای سال پیش به ذهن ژول ورن، نویسنده و دانشمند فرانسوی رسید و آنها را مکتوب کرد.

او که متولد ۱۸۲۸ است، سفربه کره ماه و بیست هزار فرسنگ زیر دریا را وقتی به شکل رمان نوشت، که بشر قادر بود فقط گرگم به هوا بازی کند و درحوض خانه اش لحظاتی زیر آب بماند.

همین جمله ی “ممه را لولو برد” نیزکه مادرهای ایرانی از قدیم برای از شیرگرفتن نوزادن شان به کار می بردند بالاخره جنبه عملی به خود گرفت و مسئولان امر دستور بریدن ممه های مانکن ها را صادرکردند.

مانکن های امروز در ایران مانکن هائی هستند صاف صاف که حتی به اندازه یک گردو برجستگی در بدنشان نیست. ببینیم جوان های ایرانی بازهم با دیدن این مانکن های صاف و صوف و بدون دست انداز، حالی به حالی می شوند؟!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.