شماره۱۱۵۴

جاودانه صدای ایل بختیاری، مانایاد بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) هنرمند بی همتا، موسیقدان، آوازخوان و ترانه سرای بی بدیل بختیاری سالی است که از میان ما رخت بربسته است.
او عاشقانه سراسر عمر خود، در راه احیا و ترویج زبان و فرهنگ بختیاری کوشید و با تلاشی خستگی ناپذیر، با وجود تمامی ناملایمات و نامرادیها و دشواریها آثار گرانبهایی از شعر و موسیقی بختیاری خلق و به نسل خود و نسلهای آینده تقدیم کرد که بی شک، چراغی خواهد بود فروزان، فرا راه فرزندان آینده ی بختیاری.
زنده اندیش بهمن علاءالدین، با روحی به بلندای کوههای سرزمینش، استوار و شکیبا، و با قلبی چون چشمه های زاگرس، زلال و پاک و عشقی وصف ناپذیر به تاریخ و اصالت ایلش بختیاری، با انتخاب صحیح و استادانه ی اشعار و تصنیف های بختیاری و کاوش و تحقیق در تودرتوی عادات و رسومات قومش، به مدد آریایی صدا و مخملین حنجره اش، چنان مسیحایی دیگر جانی دوباره به زبان و فرهنگ بختیاری بخشید.

 

از آثار او می توان به دختر لَچَک ریالی، گل ناز، گل باوینهِ، مال کَنون، هِیجار، مِی نابِنوُش، تاراز، بَراَفتَو ، آستاره و بهیگ. . . اشاره کرد.

لطیف ترین صدای زاگرس، همراه با تولد گل ناز در ۲۰ مهر ۱۳۱۹ در شهرستان مسجد سلیمان چشم به جهان گشود.

در دامنه های زیبای زاگرس نشو و نما نمود و با عشق آمیخته به طبیعت و فرهنگ سلحشوری و ساده زیستی عشایری هِیجار هم دلی و هم بستگی سر داد و با صدا و موسیقی اصیل و دلنشینش هم تبارانش را به هَیاری و هَم یاری فرا خواند. آنجا که گفت:

بِیو که وا با یَک، یه عهدی بووُندیم

حالا که مُونوتُو، چی خینِ یکَیم

نَوا بِنِشینی، مُو که ایوِریستُم

حالا که مُونوتُو، سِتین یَکیم

علاءالدین، میشکال خوش صدای بختیاری، در آخرین اثر جاودانه اش “بهیگ” (عروس)، که پس از پروازش منتشر شد، همگان را به عروسی و جشن و پایکوبی و لذت بردن از زندگی دعوت می کند و دختران و پسران بختیاری را شادمانه به رقص و دستمال بازی و چوب بازی فرامی خواند.

او که آستاره ی صبح نسل خود بود. چون آفتاب مهربان دیارش از براَفتَو ایل بختیاری طلوع کرد و با ترنم صدایش گرمابخش جانهای عاشقانش شد و چون کُوگ تاراز، مال کَنونِ دلهای عاشق را خبر داد و در ۱۲ آبان ۱۳۸۵ پر کشید و رفت.

یادش گرامی باد.





اشعار: حمیدرضا غلامی ـ تورنتو


“ویر”


اِویدی چی گُل نازی به صحرا

زِدینِت، داغ و اَرس و ماتم و آه

چی اَفتَو، وِیدی و خُندی و رَهدی

تَشِت سُودِه، دِلای سُودۀ ما

تو چی، اُورِ بهار بختیاری

گِریوِستی به دشت و باغ دلها

چی لاله، تیگ نِوشتِت درد و غم بید

صدا نازِت، نیاهِه دی به مالا

خدا خُو کِرده، رَهدی َبعدِ مرگِت

گُل باوینهِ هم دی نیدِه پیدا

ز مرگت، بختیاری داغداره

علاءالدین رَهدی و مَندیمهِ تِهنا

همه زینگَل زِ داغت، لاقِه بَسته

دِلاسُون، چی کُنارِ وُر سَرِ راه

علاءالدین تا ابد، ویرِت به جاهه

کُری چی تو، نیاهه دی به دنیا

حمید اِز داغ تو، دل ناگرونه

که شعرش، پُر ز اَرس و خینهِ و آه



اِویدی = آمدی

چی = مانند

زِ دینِت = به دنبالت

اَرس = اشک

اَفتَو = آفتاب

وِیدی = آمدی

خُندی = خواندی

رَهدی = رفتی

تَشِت = آتشت

سُوِده = سوخته است

دِلای = دلهای

اُور = ابر

گِریوِستی = گریه کردی

تیگ نوشت = سرنوشت، تقدیر

نیاهه = نمی آید

مالا = محل های سکونت، سیاه چادرها

خدا خُو کِرده = خدا خوب کرده

گل باوینه = گل بابونه

نیدِه پیدا= پیدا نمی شود

مَندیمه تِهنا = تنها مانده ایم

زینگَل = زنها

لاقِِه بَسته = چادر عزا بسته

دلاسون= دلهایشان

کُنار = درخت سدر

ویرِت به جِاهه = یادت ماندگار است

کُری = پسری

دی = دیگر

دِل ناگِرون = دل نگران

خینه = خون است








گا گِریوه علاءالدین


علاءالدین، کوگِ ایل بختیاری

چه رهدی؟ کوگِ تارازِ بهاری

صدای دیمه و کارون و کُه رنگ

علاءالدین، صُوت دَشتِ آسِماری

کُرِ آزاده، مسجد‌سُلیمون

بلند و سرو قامت، چی، چِناری

صدای ساز و کَرنای بهارون

علاءالدین، میشکالِ بختیاری

وَری دیندا نَه مَهنیم، مال کَنونه

علاءالدین مردِ هِیجار و هَیاری

دِلُم جا نیِگره، تِهنای بی تو

هَنی مَندیرِتهِ تا سَر دِرآری

تو رَهدی، ماتمِ چهار لَنگ و هفت لَنگ

دِلُم خِینه، اِز اِی چاره نداری

تو رَهدی، گُفت و لُفتی دی نَه مَنده

علاءالدین، کِی اِیوُی به وادیاری

تو رَهدی، دَشتِ لالی، دی خَزونه

بِیوُ، ای اُورِ پُر بارِ بهاری

تو رَهدی، دیلَقِت سُودهِ بُهونُم

زِ تیم اَرس ایچِکهِ، با بی قراری

ِدِلس وُر کَند، حمید اِز رَهَدنه تو

غَمِت تَش وَند، به ایلِ بختیاری


اِویدی = آمدی

گاگِریوِه= شیون ــ مرثیه

کوگ= کبک

تاراز= نام کوهی در بختیاری

دیمه= نام محل و چشمه ای در بختیار

کُه رنگ= کوهرنگ، قله ای در زاگرس و سرچشمه کارون

آسِماری= نام محلی در سرزمین بختیاری

کُر= پسر

چی= مثل، مانند

میشِکال= میرشکار، هنرمند

وَری= بلند شو

دیندا نَه مَهنیم= عقب نمانیم

مال کَنون= کوچ

هِیجار= فریاد

هَیاری= هم یاری، کمک

دِلُم: دل من

جانیِگرِه= جا نمی گیرد

تِهنا= تنها

هَنی= هنوز

مَندیر= منتظر

سر درِآری= سر برآوری، بیایی

رَهدی= رفتی

چهار لَنگ و هفت لَنگ= دو طایفه اصلی بختیاری

خینه= خون است

گُفت و لُفت= گفت و گوی عاشقانه

دی نَه مَنده= دیگر نمانده است

کِی اِیوی به وادیاری= چه زمانی به دیدار من می آیی

لالی= نام محلی در بختیاری، لاله

بِیوُ= بیا

اُور= ابر

دیلَقِت = شعله آتشت

سُوده = سوخته

بُهون= سیاه چادر، محل سکونت عشایری

تیم= چشمم

اَرس ایچِکه= اشک می چکد

ِدلِس= دلش

وُر کَند= کنده شد

تَش وَند= آتش زد