در دو هفته گذشته دو  بار شاهد خبر جلوگیری از اکران فیلم ایرانی در دو کشور لبنان و فرانسه بوده‌ایم. جلوگیری از نمایش فیلم‌های ایرانی و اکنون حتا فیلم افغانستانی هم به کارنامه‌ی سیاه ضدفرهنگی جمهوری اسلامی اضافه شده است. روال معمول این است که هر کشوری برای تشویق هنرمندان‌اش در عرصه‌ی بین‌المللی از هیچ فعالیتی چشم فرو نمی‌گذارد. این فعالیت می‌تواند در زمینه‌ی حضور ناشران در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب باشد، شرکت در نمایش‌گاه‌های نقاشی و خط و صنایع دستی باشد، نمایش فیلم در جشنواره‌های جهانی باشد و …

پوستر بحث برانگیز بنیاد بین‌المللی دانشجویان و دانش‌آموختگان

 

از این منظر، نه تنها هنرمند تشویق می شود که با عرضه‌ی اثر هنری، فرهنگ و هنر آن جامعه نیز به جهانیان معرفی می شود. یکی از کارهای اصلی هر سفارت‌خانه‌ای در جهان هم این است که جاده را برای شرکت فعال هنرمندان و در نهایت معرفی فرهنگ و هنر جامعه، هموار کند و به این ترتیب ارتباط فرهنگی و اجتماعی برقرار گردد. این ارتباط‌ها الزامن نباید با خود سیاست فرهنگی حکومت‌گران را یدک کشد. اما در گوشه‌ای از جهان که خاک جمهوری اسلامی می‌نامندش، انگار همه چیز وارونه است و این معنا را از آن سر ناپیدایش که راز و رمز جهانی است، می نگرند. یعنی؛ هنر و هنرمند یا باید در راستای سیاست‌های نادرست و سیاه‌اندیش حکومتیان باشد یا عرصه را چنان بر آن یا بر او تنگ می‌کنند که اصلن صورت مسئله پاک شود و هیاهوی آن بماند که سرانجامی هم برای هنر و هنرمند ندارد مگر احضار به دادگاه، بازجویی، زندان و درفش. در چنین موقعیتی است که جهان باید با چشم باز به آنچه می‌کند بنگرد، به اندیشه بنشیند و تصمیم بگیرد. تصمیمی که اتخاذ می شود، لاجرم بخشی از سیاست‌های فرهنگی و سیاسی آن کشور را نمایندگی می‌کند. سیاستی که مشی پُر هیاهوی دولت‌ها را در مورد مبارزه با کشورهای دیکتاتوری برملا می‌کند. این افشا می‌تواند در جهت ارزش دادن به فرهنگ باشد یا سرکوب هنر و هنرمند در کشوری دیگر. مقام‌های فرهنگی یا سیاسی هر کشوری که برای صلاحدیدهای سیاسی و منافع اقتصادی، فرهنگ و هنر را نادیده می‌گیرند، چه بخواهند و چه نخواهند، در جهت سرکوب فرهنگ و هنر در کشورهای دیگر گام برداشته‌اند.

سالها است که مردم جهان و بیش از یک قرن، مردم ایران برای دستیابی به دموکراسی و عدالت در مبارزه بوده‌اند. اکنون دیگر نیاز به گفتن ندارد که دموکراسی بدون آزادی بیان معنا پیدا نمی‌کند. بنابراین هر کس و یا نهادی، با هر بهانه‌ای، آزادی بیان را محدود کند، دموکراسی و چهارچوب‌های آن را نادیده گرفته و اگر از آن سوی آینه به این مورد نگاه کنیم، دیکتاتوری را تقویت کرده است. تقویت دیکتاتوری فقط این نیست که به دیکتاتور اسلحه فروخته و در سازمان ملل هم از سیاست‌های ضدانسانی‌اش حمایت شود. آن گاه که از حضور ناشر مستقل کشوری که حقوق بشر و مبانی آن را نقض می کند، جلوگیری شود، زمانی که از نمایش فیلمی که سیاست‌های ضدفرهنگی کشوری را افشا می کند، جلوگیری می‌شود، زمانی که در سخنرانی نویسنده یا هنرمندی که از کشوری بلازده آمده، محدودیت برقرار شود، فرهنگ و هنر آن مردم سانسور شده است. سانسور هم یکی از موازین ضد حقوق بشری است که کشورها و نهادهای فراوانی برای جلوگیری از اجرای آن سینه چاک می دهند و حتا مهد فرهنگ می خوانندشان. مگر نه این که سانسور در نهایت منتهی می‌شود به خودسانسوری؟ مگر نه این که خودسانسوری یعنی زندانی کردن ذهن و تخیل در محدوده‌ی خاصی که باید مخاطب جهان نشانه و تمثیل و استعاره را بشناسد تا به آنچه هنرمند می‌نویسد، نقش می‌زند، نمایش می‌دهد و … دست یابد و درک کند؟ تازه اگر هنرمند آنچه که می‌خواسته بگوید را حذف نکرده باشد که اگر چنین نکرده باشد، زندان و شکنجه و اقرار علیه آنچه افریده است، سرنوشتی خواهد بود که در چله‌ی کمان به سوی او پرتاب می‌شود.

بنابراین پرسش این است که چرا؟ چرا دولت‌های غربی تن می‌دهند به منافع آنی و آن هم از نوع اقتصادی‌اش و سانسور را اعمال می‌کنند؟ شاید از خود بپرسید که کدام سانسور؟ کدام خودسانسوری؟ پاسخ آن را در همان سطر اول نوشتم. برای روشن شدن موضوع توجه شما را به این خبر جلب می کنم:

“مسئولان فرهنگی افغانستان از نمایش فیلم «مدرسه» ساخته اسد سکندر، فیلم‌ساز افغان در مرکز فرهنگی فرانسه جلوگیری کرده‌اند. آن گونه که اسد سکندر می‌گوید، مسئولان افغان این تصمیم را به دنبال فشارهای جمهوری اسلامی گرفته‌اند”.

شما را سوگند می‌دهم به هر چه باور دارید، چند کشور تسلیم تمامیت‌خواهی و سیاه اندیشی جمهوری اسلامی شده‌اند تا مانع افشای سیاست‌های ضدفرهنگی و ضد انسانی آنان شود؟ جمهوری اسلامی، دولت افغانستان و وزارت فرهنگ آن کشور را تحت فشار قرار می‌دهد تا از مقامات فرانسوی بخواهند که از نمایش فیلم “مدرسه” که افشاگر سیاست تبعیض‌نژادی دولت جمهوری اسلامی در ایران است و محدود کردن فرهنگ، جلوگیری کند. تا این جای قضیه، خوب مسئله قابل فهم است. اما آنجا که دولت فرانسه که خود نیز سرمایه‌گذار فیلم “مدرسه” بوده و از نمایش آن در کشور فرانسه جلوگیری می‌کند، نه تنها توجیه انسانی و فرهنگی که با توجه به موضع‌گیری‌های سیاسی دولت فرانسه، حتا منطق سیاسی هم ندارد. به این می‌گویند نان را به نرخ روز خوردن و منافع انسانی را فدای منافع اقتصادی و سیاسی کردن. اینجا دیگر فرهنگ بی معنا می شود و برای اعمال سیاست‌هایی که در پیچ و خم کوچه‌های تنگ و تاریک سیاست خانه کرده‌اند باید فرهنگ را قربانی کرد و اگر لازم باشد، سر زد حتا. دولت فرانسه سانسور را برای هنرمند افغانستانی و خودسانسوری را در مورد خود اعمال کرده است که هر دو از موارد نقض مبانی حقوق بشر هستند. و اگر بپذیریم که آزادی بیان بن‌مایه‌ی دموکراسی است، بنابراین هیاهوی دولت فرانسه برای دفاع از دموکراسی و به ویژه گسترش آن در کشورهای دیکتاتورزده، شعاری بیش نیست که هرجا لازم باشد و منافع آنی طلب کند، آن را نقض می کند.

نمونه‌ی دیگر چنین اتفاقی نیز پیش از این و در لبنان رخ داد: به خبر رادیو فردا دقت کنید:

“یک روز پس از اظهارات  سخنگوی جشنواره بیروت مبنی بر ممانعت مسئولان از خروج  نادر داوودی از کشور برای شرکت در این جشنواره، وی در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس این گفته‌ها را تکذیب کرد و گفت که به میل خود به این جشنواره نرفته است.

پیش از این، روزنامه دیلی استار گزارش داده بود به نادر داوودی که  قصد داشت در جشنواره فیلم بیروت شرکت کند، اجازه خروج از کشور داده نشده است.

به گزارش این روزنامه، داوودی، سازنده فیلم «سرخ،‌ سفید و سبز»  قرار بود مستند خود را که در سال ۲۰۱۰ در پی خشونت‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ساخته بود در این جشنواره به نمایش بگذارد.
کولت نوفال رییس این جشنواره  گفته بود: «مسئولان سانسور لبنان روز جمعه بعد از ظهر به ما گفتند فیلم نادر داوودی را از برنامه های  خود حذف کنیم. در همین حال به ما خبر رسید که به او اجازه سفر داده نشده است.»

با این حال یک روز پس از این نادر داوودی در مصاحبه‌ای که در  ساختمان خبرگزاری فارس انجام شده، تاکید کرده که  به میل خود به این جشنواره نرفته و مسئولان این جشنواره بدون اجازه وی می‌خواسته‌اند این فیلم را به نمایش بگذارند. وی همچنین با اشاره به سخنان آیت‌الله خامنه‌ای رویدادهای پس از انتخابات را تقبیح کرده است.

نوفال همچنین گفته بود که فیلمساز  ایرانی ابراهیم سعیدی سازنده فیلم «ماندو» نیز به دلیل مسایلی که مانع سفر او شده است نخواهد توانست در جشنواره حضور یابد. وی جزییات بیشتری ارائه نداد.

چهار ماه پیش نیز فیلم «روزهای سبز» حنا مخملباف پس از هشدار مقام‌های امنیتی لبنان از برنامه جشنواره حذف شد. فیلم حنا مخملباف نیز به خشونت‌ها، مسایل و پیامدهای پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست  جمهوری در ایران می پردازد.

در همین زمینه محمد حسین رئیس‌زاده، رایزن فرهنگی ایران در لبنان، نیز به خبرگزاری فارس گفت: «بر اساس مذاکرات صورت گرفته با مقامات لبنانی فیلم‌های موهن ضدایرانی که یکی از آنان درباره فتنه ۸۸ است، پخش نخواهد شد.»

رایزن فرهنگی ایران گفت: «سفارت ایران با مسئولان مربوطه مذاکره کرده است و بر اساس روابط دو کشور و به علت اینکه این دو فیلم به سران ایران توهین کرده است و بر اساس قانون لبنان جلوی پخش آنها گرفته می‌شود».

وی افزود: «بر اساس قانون لبنان پخش فیلم‌هایی که به سران لبنان و کشورهای دیگر اسائه ادب کنند، ممنوع می‌شود و در همین راستا یک فیلم آمریکایی نیز در دو سه روز گذشته ممنوع شد».

وی با اشاره به چهار فیلم «سرخ و سفید و سبز»، «زندگی سگی»، «تهران را دوست دارم» و «قصه مطب زنانه» گفت: «از نظر ما این چهار فیلم خوب نیست اما فقط از پخش دو فیلم “سرخ و سفید و سبز” و “زندگی سگی” جلوگیری به عمل خواهد آمد چراکه دلیلی برای موهن بودن دو فیلم دیگر نداریم”.

خبر را عینن آوردم و قضاوت را به خودتان وامی‌گذارم. آیا یادآور دادگاه‌های فرمایشی که برای گرفتن اقرار تشکیل می‌شد، نیست.

فیلم‌سازی که خودش به میل خود، در مورد جنبش مردمی بعداز انتخابات دوره‌ی دهم ریاست جمهوری فیلمی می‌سازد، اکنون به فارس نیوز می‌گوید که آنچه بعد از انتخابات رُخ داد، فتنه بوده است و او هم به میل خود نخواسته که در جشنواره‌ی فیلم بیروت شرکت کند.

البته برای جلوگیری از این دست کردار باید با هماهنگی کامل ایرانی‌ها و نهادهای غیردولتی وارد کارزار شد و اجازه نداد که جمهوری اسلامی دامنه‌ی سانسور را حتا به فرامرزها نیز بکشاند. در غیر این صورت باید به زودی شاهد نمایش قدرت سانسورچی‌های اسلامی در جشنواره‌های فیلم، موسیقی، نقاشی و حتا برگزاری شب های شعر و ادب نیز بود.

اما هنوز هم دموکراسی زنده و پُر تلاش به راه خود ادامه می دهد و  اجازه نمی‌دهد که به سان نان به نرخ روز و در بازار منافع اقتصادی و سیاسی و به کام سیاست‌مدارانی که از این نام سوء‌استفاده می‌کنند، خرید و فروش شود. شاهد این مدعا، حرکت فوق‌العاده زیبا و تحسین برانگیز «بنیاد بین‌المللی دانشجویان و دانش‌آموختگان» است که در برنامه‌ی سالانه‌ی خود، امسال پلاکاردی را تهیه دیده‌اند که در آن دیکتاتورهای بزرگ تاریخ معاصر؛ استالین، هیتلر، معمر قذافی، رابرت موگابه، کیم یونگ ایل و آیت‌اله خمینی، را در حال فرار از جنبش دانشجویی نشان می‌دهد. این اتفاق ابتدا در دانشگاه تروندهایم در منطقه‌ی میانی نروژ رخ داد و بی وقفه با اعتراض سفارت جمهوری اسلامی روبرو شد که این کار بی احترامی است به شرف ایرانیان. سفارت جمهوری اسلامی از برگزار کنندگان این کمپین خواسته بود که بی درنگ این پلاکاردها را جمع آوری کنند، اما این خواست به ناحق جمهوری اسلامی با واکنش تند «بنیاد بین‌المللی دانشجویان و دانش‌آموختگان» روبرو شد که جمهوری اسلامی حق ندارد مانع کنش فرهنگی نهادهای بین‌المللی شود. این نهاد در اعلامیه‌ای که صادر کرده است چنین آورده که جنبش دانشجویی به همراه دانش آموختگان پیشین، ضمن انتقاد به سیاست‌های دیکتاتوری، بازوی اصلی و سازندگان دموکراسی‌اند و با بیان انتقادهای خود مانع دیکتاتوری می شوند و این از وظایف جنبش دانشجویی در هر جای جهان است.

محمدجواد حسینی در فکسی که برای «بنیاد بین‌المللی دانشجویان و دانش‌آموختگان» ارسال کرده، خاطرنشان کرده که شما با این پلاکارد به ملت بزرگی توهین کرده‌اید. در پاسخ این کردار سفارت، دانشجویان تعداد زیادی از این پلاکارد را در دانشگاه‌ها و مدرسه‌های عالی نروژ نصب کرده‌اند و گفته‌اند که کنش سفارت جمهوری اسلامی نه تنها تحریک برانگیز که غیرقابل قبول است.

نمونه‌ی دیگری که آه حسرت را بر دل ما ایرانیان می نشاند، برنامه‌ی پایانی فستیوال «فیلم جنوب» در شهر اسلو بود که گزارش آن را در هفته آینده خواهید خواند؛ در حالی که سفارت جمهوری اسلامی در شهر بیروت به خود می‌بالد و افتخار می‌کند که بر اثر تلاش‌های برادران مسئول در سفارتخانه، سرانجام از نمایش سه فیلم ایرانی که از دیدگاه آنها بد و در مورد «فتنه ۸۸» بود، جلوگیری کردند، در شهر اسلو، فیلم “هنوز باران” که کارگردان آن یک آرژانتینی بود و برنده‌ی آینه‌ی نقره‌ای که بهترین جایزه‌ی این فستیوال هست، شد، به علت حضور نداشتن کارگردان که فیلم‌اش هم کاملا انتقادی بود، سفیر آرژانتین به جای کارگردان، جایزه را دریافت کرد و در سخنانی کوتاه از کارگردان و عوامل فیلم تشکر کرد که توانسته‌اند با ساختن این فیلم نام و آوازه‌ای در جهان هنر برای سرزمین‌شان دست و پا کنند. برخورد را خود به اندیشه بنشینید!

بنابراین می بینیم که هنوز هم در جاهایی از جهان، جمهوری اسلامی علیرغم سیاست‌های پنهان و آشکارش نمی‌تواند، برنامه‌های خود را دیکته کند. اما چنانچه پیش از این نیز گفتم، باید در کنشی، همه‌گیر و به همراه نهادهای بین‌المللی ترمز رفتارهای نادرست جمهوری اسلامی را کشید  وگرنه، سیاست سانسور دامنگیر جامعه‌ی جهانی نیز خواهد شد.

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.