بخش سوم و پایانی

مجموعه این اختلالات و ناهنجاری های بعد از شکنجه ممکن است به انکار یا فرار کامل از واقعیت منتهی شود. انرژی به وجود آمده در سیستم شخص شکنجه شده می تواند به سه طریق ممکن کانالیزه شده و خود را نشان دهد:

ـ گرایش به تخریب خود Self destruction (Emotion-based)

ـ گرایش به تخریب دیگران و یا اجتماع به جهت انتقام

Aggression towards others or property (Emotion-based)

تلاش برای حل مساله با توجه امکانات موجود

Focus on problem solving or conflict resolution with resilience approach

برای نمونه محمدجواد، پسرک هفده ساله ای که پس از متحمل شدن شکنجه در زندان گوانتانامو(۲۰۰۳) دست به خودکشی زد و یا آن جوان سبز که بر اثر تحمل تجاوز جنسی در کهریزک در یکی از شهرهای اصفهان خود را حلق آویز کرد (گزارش بابک راد).

اجازه دهید این پروسه روانی را باز هم بیشتر باز کنم؛ اگرچه که تکان دهنده، آزاردهنده و چرکین است.

به شکلی روان کاوانه می توان ادعا کرد که واکنش های شخص شکنجه شده در سه جهت اصلی کانالیزه می شود که دو راه آن به مرگ تدریجی می انجامد.

۱- فرد شکنجه شده ممکن است راه اول را برگزیند. او بدن یا جسم خود را به مثابه بزرگ ترین و اصلی ترین دشمن خود می شمارد چرا که فکر می کند با این جسم لگدمال شده آشنایی ندارد و این بدن و جسم دیگر مال او نیست، چون تکه تکه شده است و زیر سم ستوران مهاجم خونین و شکافته شده و دیگر مقدس و خصوصی نیست. هویت فردی او انسجام و یگانگی خود را از دست داده و به تکه های غیر آشنا تبدیل شده است. ایده ها، آرزو ها، آرمان ها، اخلاقیات، احساسات و عواطف او درست مثل خرابه های شهر بم به هم ریخته، مچاله شده و به کوهی از تل و خاک تبدیل شده است و این جسم و روح تکه تکه شده دیگر به او تعلق ندارد؛ خصوصی و شخصی نیست؛ باید از آن فرار کند و آن را از خود بیرون برد تا از شرش رها شود چرا که آلوده شده و به آن دست درازی شده است. حال انسانی را دارد که با وقاحت مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و دیگر حتی نمی تواند با همسر خود رابطه معقول جنسی برقرار نماید.

۲- راه دیگری که فرد شکنجه شده بر می گزیند نیز راه بی بازگشت و بی فرجامی است. او بر اساس ترس درونی شده و نهادینه شده با زندان بان یا شکنجه گر و حتی بالاتر از آن با رهبر یا پیشوا همانندسازی می کند و یکی می شود و برای زنده ماندن (تنازع بقا) در قالب بازجو، شکنجه گر، تواب، تیر خلاص زن، جاسوس و فرد لو دهنده  در خدمت سیستم حاکم اجتماعی در می آید. هانا آرنت جامعه شناس و فیلسوف و کاوشگر یهودی، این پروسه را در زندان های آلمان به خوبی نشان داده است و تحقیقات دکتر میل گرام در دانشگاه استانفورد در سال ۱۹۵۰ به روشنی تمام پروسه این استحاله روانی را روشن کرده که امروز به آن خواهم پرداخت.

در خاطرات آقای اصلانی، مصداقی و غفاری در زندان های اوین و قزل حصار پدیده تواب سازی و هم رنگ شدن زندانی شکنجه شده و زندانبان به روشنی بیان شده است. تواب یا شکنجه گر جدید تا جایی پیش می رود که از شکنجه گر خود پیشی می گیرد و حتی بدون هیچ تامل تیر خلاص را بر دوستان، هم کیشان و هم قطاران و حتی اعضای خانواده خود و همسر خود شلیک می کند.

تحلیل روان شناختی این پدیده چنین است که شخص شکنجه شده به جای مبارزه برای حفظ خود ـ خود جسمی و خود روانی ـ احساس حقارت و فروشکستگی خود را به جای این که متوجه شخص شکنجه گر و یا سیستم سیاسی نماید، با یک جابه جایی خصومت و دشمنی خود را متوجه شخصیت پاره پاره شده خود می کند و خود را مسئول می داند و با احساس گناه و پشیمانی و ندامت و با طلب بخشش و مغفرت از شکنجه گر و سیستم حکومتی، خود را به سیستم حکومتی آویزان می کند.

آقای حاج داود و لاجوردی و مرتضوی و شریعتمداری با مهارت تمام این پروسه گسستن از خود و پیوستن به سیستم را به اجرا در آوردند تا جایی که زندانیان جوان، آن ها را پدران روحانی، فرشتگان آسمانی و ناجیان آنها از مسیر کفر قلمداد می کردند.

باید گفت که انسان شکنجه شونده درست مثل هر انسان عادی دیگر برای ادامه زندگی و بقا احتیاج به آب، غذا، هوا، نور، خواب، صحبت کردن با دیگران، رابطه خانوادگی و دیگر محرک های محیطی دارد. این نیازهای اولیه برای ادامه زنده بودن خود جسمی و خود روانی بسیار مهم است. شکنجه گر در قدم اول دستگیری در زندان، تمام این نیازهای اولیه زندانی را در کنترل خود می گیرد و آن ها را از زندانی دریغ می کند. شکنجه گر تحت آموزش های روان شناسی خود به آن چه که انجام می دهد واقف است و منتظر نتیجه این محرومیت ها در زندانی است. از طرف دیگر زندانی چنین می پندارد که این محرومیت ها نتیجه منطقی رفتار اوست، لذا خود را شماتت می کند و مستحق توبیخ می داند.

در این حالت است که وی دست به دامان توبه می گردد و از شکنجه گر می خواهد که او را عفو کند؛ درست مثل پدر یا مادری که فرزند خاطی خود را می بخشد. جالب این که مفهوم جسم یا تن، به سادگی می تواند به مفهوم خانواده، فامیل، گروه یا حزب سیاسی و قوم و ملیت گسترش یابد. لذا شکنجه گر آگاهانه تلاش می کند که این خود گسترش یافته را نیز بشکند و تکه تکه و متلاشی کند و با اعمال محدودیت های حساب شده کلیه مناسبات زندانی را اعم از ملاقات ها، تلفن، ارتباط از طریق نامه نگاری، دسترسی به روزنامه و اخبار تحت کنترل خود در می آورد.

در زندان های اوین و قزل حصار حتی نگاه کردن به زندانی دیگر و یا لبخند زدن به زندانی دیگر که نشانه ای از ایجاد ارتباط اجتماعی است به شدت کنترل می شده است. برای در هم ریختن سازمان فکری زندانی، شکنجه گر یا بازجو آگاهانه اطلاعات و اخبار غلط و نادرست در اختیار زندانی می گذارد و حتی مجلات و روزنامه های چاپ شده جعلی در اختیار آن ها می گذارند. به طور مثال با بیان مسائلی چون “همسرت درخواست طلاق دارد” یا “مادرت همه چیز را به ما گفته است” یا “خواهرت هم اکنون در زندان است” یا “رهبرانتان با خوردن اولین سیلی همه چیز را افشا کردند” و…کوشش می کند تا رابطه ی منطقی زندانی را با دنیای خارج از هم بگسلد و آخرین مقاومت های زندانی را در هم بشکند.

با این ترفندها شکنجه گر نه تنها جسم زندانی را مورد حمله قرار می دهد بلکه تلاش می کند تا مغز زندانی را مغشوش و از تفکر منطقی و پیوسته باز دارد.

۳- راه سوم تلاش برای حل مساله با توجه به شرایط  موجود می باشد. اگرچه لازم به ذکر است که کاربرد این شیوه معمولا در میان فعالان و سیاسیون و اعضای احزاب و کسانی که به قول معروف می دانند وارد چه بازی خطرناکی شده اند، و بر اعمال و گفتار و کردار خود آگاه هستند و کنترل دارند، عرف می باشد و شهروندان عادی کمتر به این درجه از خود هشیاری در شرایط زندان و شکنجه مجهز هستند و در نتیجه آسیب پذیر تر می باشند.

در این حالت شخص شکنجه شده کمتر خود را درگیر احساسات و عواطف می نماید و عمده نیروی فکری خود را روی پدیده شکنجه در زندان یا در اجتماع متمرکز می کند و به دنبال طرف مقصر نمی گردد. چرا که شخص بازجو یا شکنجه گر نیز از دید وی خود یک قربانی از قربانیان سیستم حکومتی است. لذا او سعی می کند کمتر وارد مقوله جنگ قدرت بین خود و شکنجه گر شود.

در نتیجه شخص شکنجه شده با توجه به شرایط سنی و میزان تجربیات و آگاهی ها سعی می کند تا اثرات شکنجه را بر خود به حداقل برساند و در حقیقت با شکنجه گر یک نوع بازی روانی را شروع می کند. او نهایتا تلاش می کند تا شکنجه گر را به بازی گرفته و بدون بروز نقطه ضعف از جانب خود، نقطه ضعف های شکنجه گر را پیدا کرده و از آن در راستای کم کردن اثر شکنجه بر خود استفاده بهینه کند.

در این حالت خود را قرنطینه کرده و از نظر روانی درون سنگری قرار می دهد تا امنیت بیشتری برای خود فراهم سازد و از ملعبه شدن به دست شکنجه گر خود را کنار بکشد. ممکن است جا خالی بدهد و با این ترفند بازی را با قواعد خود ادامه دهد. لذا از دادن هرگونه نقطه ضعفی به شکنجه گر خودداری کرده و گاهی حتی آدرس عوضی می دهد. شخص شکنجه شونده در این روش به خوبی به ظرفیت بیولوژیکی و روانی خود آگاه است و آستانه تحریک و آستانه تسلیم خود را می شناسد.

بنابراین تمام تلاش وی بر این متمرکز می شود که مانع رسیدن شکنجه گر به نقطه شکست وی و آستانه تحمل ناپذیری اش گردد.

اجازه بدهید دیاگرام عینی این پروسه را با استفاده از تئوری روان پزشک بنام اتریشی، هانس سلیه۱۷ روشن نمایم.

 

در محدوده پروسه مقاومت، شخص ممکن است تمام آثار و نشانه های بیماری و در هم ریختگی روانی را از خود نشان دهد اما هنوز از انجام کارهای روزانه خود ناتوان نیست و به مرحله شکستن نرسیده است. پرخاشگری، بی خوابی، افسردگی، بی قراری و انواع ناراحتی های جسمی همه میدان بروز پیدا می کنند اما هنوز شخص را از پای در نیاورده اند.

نتیجه نهایی

توانایی های فیزیکی و روانی هر انسان محدود است و شخص فقط در یک محدوده زمانی معین می تواند در برابر شکنجه از خود مقاومت نشان دهد.  اما اگر تلاش برای تطابق عمومی و حفظ تعادل، طولانی و مزمن شود، شخص دچار خستگی مفرط، تحلیل انرژی و نهایتا شکستن و تسلیم شدن می شود.

در این صورت تمام نیروهای دفاعی شخص به تحلیل رفته و حتی از نقطه صفر هم پائین تر می رود و شخص به زانو در می آید.

پر واضح است که شخص به زانو درآمده را به هر کاری می توان مجبور ساخت.

با توجه به تمام موارد ذکر شده در این جلسه می توان نتیجه گرفت که نقطه ثقل و پویای شکنجه از ترس عمیق فرد شکنجه گر سرچشمه می گیرد و شکنجه گر این ترس درونی شده را به زندانی، و حکومت ترس زده، آن را به جامعه منتقل می کند و این رابطه پاتولوژیک در تمام سیستم های بسته و غیر دموکراتیک تقریبا یکسان است. تنها چاره، نه گفتن به ترس و گذار از این شرایط و رسیدن به جامعه ای است که در آن حقوق فردی و اجتماعی شهروندان در آن جامعه تضمین شده است.

پانوشت:

۱۷-Hans Hugo Bruno Selye

منابع انگلیسی

۱. Psychology of torture; Wikipedia

۲. The psychology of torture; Sam Vaknin, PhD

۳. Huffington post politics; June 2009; Bryant Welch; Clinical psychologist, attorney and author

۴. American Psychological Association (APA); Bryant Welch; Enhanced interrogation; Guantanamo

۵. Wikipedia; Abu Ghuraib torture and prisoner abuse

۶. The Millgram Obedience Experiment; 1961; Dr Stanley Millgram; Stanford University

۷. Obedience to authority; 1974; Dr Stanley Millgram

۸. The psychology of torture in South African prisons; 1989; Shirley Spitz

۹. Psychology in action 9th edition; Karen Huffman

منابع فارسی

۱-  روان شناسی شکنجه ؛ منیره برادران

۲- خاطرات زندان ؛ منیره برادران

۳- روان شناسی شکنجه و تواب ؛ مهدی فلاحتی

۴- خوب نگاه کنید؛ راستکی است ؛ پروانه علی زاده

۵- اندوه ققنوس ها ؛ ایرج مصداقی و اصلانی

۶- گفت وگوی پیرامون روان شناسی شکنجه ؛ حسین مجتهدی

۷- روان شناسی شکنجه ؛ مصاحبه رادیویی با رضا کاظم زاده

۸- شکنجه؛ چرایی و چگونگی ؛ احمد باطبی

۹- بازگشت کودک شکنجه شده به محل شکنجه ؛ پریسا کاکایی

۱۰- روان شناسی کمال ؛ ترجمه گیتی خوش دل

۱۱- گریز از آزادی ؛ اریک فروم ؛ ترجمه عزت اله فولادوند

 

* اشکبوس طالبی روانشناس ساکن آمریکا است.