هجدهمین جشنواره‌ی جهانی موسیقی، اسلو

گفت وگوی شهروند با «مهسا وحدت» و «ریم بنّا»

کمتر از چهار ماه از تراژدی غیرانسانی کشتار بیش از هفتاد نوجوان در اسلو می‌گذرد و در همین مدت بیش از نه فستیوال فیلم و موسیقی در همین شهر برگزار شده است که این خود نشان از تحکیم و استواری مردمی دارد که با وجود اندوهی سنگین بر دل، حاضرند دل به نغمه و تصویر بسپارند تا شاید مرهمی باشد بر زخم بزرگی که بر دل دارند.

برگزاری بیست و پنج کنسرت در سیزده سالن بزرگ شهر، همراه با بیش از سیصد هنرمند از پنج قاره‌ی جهان، با هنرمندی گروهی از «اوکراین» شروع شد که اجرای آنها، آه و افسوس را در دل من ایرانی شاهد این کنسرت، برمی‌انگیزد؛ افسوس از این که چنین کارهایی که بی‌سابقه بوده و کاری است جدید، چرا در بین هنرمندان سرزمین ما رخ نمی‌دهد؟ در این کنسرت که در سالن رقصی موسوم به «آتش فشان» برگزار شد، ضمن حفظ ارزش‌های کهن موسیقی، ارائه آن با شکل و فرمی کاملا نو، به گونه‌ای که هر بیننده‌ای را زمین‌گیر می‌کرد، نشان از ریشه‌دار بودن هنرمندان جوان آن سرزمین دارد در گذشته‌ی خویش. با بهره‌برداری از آخرین تکنیک‌های زمانه‌ی ما. این هنرمندان داستانی را در قالب آهنگی خوش فرم، به نمایش گذاشتند که اشک بر گونه می‌آورد در همان حال که شادی و شعف را نیز برمی‌انگیخت. این دو گانگی شامل نود دقیقه کنسرت بود؛ هماره از سویی سازهای کوبه‌ای چنان با ضرب‌آهنگی تند با تپش قلب تماشاگر به مسابقه پرداخته بود که ساز زهی «کونترا باس». به آرامی چنان آرشه بر سیم کشیده می‌شد که گویی هم‌اکنون رستاخیز موعود فرا رسیده و همین‌جا نیز ترازوی عدل در سنجش خوبی‌ها و بدی‌های تماشاگران در کار است. آتشی که از پشت و به صورت تصویری فراگیر چهار هنرمند نوازنده را در بر می‌گیرد نیز همان آتش دوزخی است که قول داده‌اند که حرامیان را در آن جای دهند. این کنسرت که با نام “رؤیای جاده‌ی گمشده” برگزار شد، آغازی بود برای برنامه‌های بهتر در شب‌های بعد که فرهنگ ایرانی را با عرب فلسطینی پیوند دهد و در سالنی دیگر آوای گرم آمریکای لاتین را با ضرباهنگ ترکی نیز در هم آمیزد و نغمه‌ی موسیقی اروپایی را با رقص هندی و کولی‌های استرالیا.

هر ساله برای این جشنواره عنوانی انتخاب می‌شود که امسال نیز «رؤیا و آرزو» بر پیشانی جشنواره می‌درخشید. در همین رابطه در مقدمه‌ی بروشور امسال آمده است: “در هیجده سال گذشته، «جشنواره‌ی موسیقی جهان، اسلو» توانسته است نام‌آورترین هنرمندان، بهترین ملودی‌ها و صداهای خوشی را به شهر اسلو دعوت کند که به این ترتیب هنرمندان نام‌آشنای جهان نیز با فرهنگ این مردم آشنا شوند. این جشنواره توانسته است امکان دیدار هنرمندان و مخاطبان که هر یک پیش‌زمینه‌ی فرهنگی متفاوتی دارند را فراهم کند. این دیدارها می‌تواند زمینه‌ای باشد برای آشنایی هنرمندان، مخاطبان و حتا مردم عادی که هر یک با فرهنگی متفاوت با هم رو در رو می شوند و از این راه درک فرهنگ دیگری و ارزش‌های نهفته در آن را آسان‌تر می‌سازد”.

در بخش دیگری از مقدمه‌ی دفترچه‌ای که برنامه‌های امسال را در خود دارد، آمده است که: “برای درک بهتر آنچه در گوشه گوشه‌ی جهان می‌گذرد، تحت تأثیر «رؤیا و آرزو» قرار داشتیم و می خواستیم بدانیم هنرمندان موسیقی با کدام رؤیا و آرزو با مخاطب‌های غیربومی خویش روبرو می‌شوند. همه‌ی ما چونان انسان‌های ساده و تنها، انسان‌های اجتماعی و یا عضوی از ملتی بزرگ، دارای آرزو و رؤیاهای کوچک و بزرگ بسیاری هستیم که هماره در ذهن با آنها زندگی می‌کنیم. آمال و آرزوهایی که شاید همه‌ی عمر با خود داشته باشیم و هرگز از حیطه‌ی خیال بیرون نرود. در جهانی که خیلی از ما انسان‌ها مجبور به ترک خاک و خانه و کاشانه‌ی خود می‌شویم، خیال و رؤیا بخش بزرگی از زندگی‌مان را سامان می‌دهد و درک و پذیرش سختی‌ها را ممکن می‌سازد. جنگ، گرسنگی، بلایای طبیعی، انقلاب و حتا عملیات تروریستی ما را مجبور می‌کند که ترک خانه و کاشانه کنیم و در سرزمینی دیگر با رؤیا زندگی کنیم. بخش بزرگی از انسان‌ها در رؤیای دست‌یابی به مدرسه، خیلی‌ها در آرزوی آینده‌ای بهتر برای خود و خانواده‌شان، دسترسی به آب آشامیدنی تصفیه شده و یا تابعیت جدیدی با پاسپورتی معتبر، همه‌ی آنچه در خانه خویش دارند را رها می‌کنند و در تاریکی به دنبال رؤیاهای‌شان حرکت می‌کنند. انسان با امید و آرزو زندگی می‌کند و برای این رؤیاها هم رقم معینی وجود ندارد. اما آنچه که بیشتر انسان‌ها به آن باور دارند و در ذهن با آن روزها و شب‌های‌شان را پشت سر می‌گذارند؛ آزادی، برابری و دموکراسی است.”   

شب دوم را با گروهی از هنرمندان تونسی پشت سر گذاشتم و موسیقی آرام و دل‌پذیرشان را با جان دل شنیدم. در این موسیقی که در کلیسای فرهنگی یاکوب (بخوان یعقوب) برگزار شد، آوای نرم و لطیف «عود» مرا به دوران کودکی و نوجوانی می‌برد که هماره همراه بود با نام زنده‌یاد «عبدالوهاب شهیدی». در این برنامه که با نام “صدها سایه‌ی آبی و سبز” اجرا شد، آوای گرم کلارینت چنان با عود در هم می آمیختند که فرشتگان حاضر بر اعمال هنرمندان را برای این که فراموش کنند تا حرام کاری‌شان را یادداشت کنند هم مسحور خود کرده بود. بدیهه نوازی کلارینت، عود و کنترا باس چنان زیبا بود که فراموش می‌کردی که در این برنامه چیزی کم است و یا مثلا خواننده ندارد. هفتاد دقیقه هم‌نوازی چهار ساز چنان حاضران در سالن را به خود مشغول کرده بود که انگار فقط یک آهنگ نواخته شده و از دنیای عرفان درون باید که با واقعیت موجود آمد و با عالم خاکی دست و پنجه نرم کرد. استاد عود و آهنگ‌ساز پنجاه و سه ساله اهل تونس، چنان با مهارت ترکیب سازها را برنامه ریزی کرده بود که انگار تماشاگر نقاشی امپرسیونیسم هستی. درهم‌آمیزی ریتم‌های جاز، آندالوسی و عربی چنان با هم چفت و بست قوی داشتند که شنیدن را به دیدن نقاشی نزدیک کرده بود.

روز سوم جشنواره را اختصاص به دیدن برنامه دوخوانی «مهسا وحدت» از ایران و «ریم بنّا» خواننده‌ی فلسطینی داده‌ام. اما پیش از غروب آفتاب، در میانه‌ی روز به محل اقامت هتل‌شان می‌روم تا با هر دو گپی بزنم و با دیدگاه‌شان آشنا شوم. با مهسا وحدت، دو سال پیش که برای شرکت در همین فستیوال و دوخوانی با «سام مک‌کلین» خواننده بلوز اهل آمریکا، به اسلو آمده بود، نیز گفت و گویی داشتم که علاقمندان را به هفته‌نامه‌ی «شهروند» ماه نوامبر سال دوهزار و نه نیز ارجاع می‌دهم. به همین خاطر از پرسش‌های تکراری جلوگیری می‌کنم تا بتوانم تحولی که در کارهای او پدید آمده را جستجو کنم.



در سالن هتل محل اقامت محشری است، سروصدا و ناهار بازار کنفرانسی که در طبقه‌ی دوم هتل، که قرار است من با «مهسا وحدت» و «ریم بنّا» در همان جا نیز گفتگو کنم، چنان زیاد است که خانم «کاترینه» مسئول ارتباط با رسانه‌ها مجبور می‌شود ما را به گوشه‌ای دنج که از این همه سروصدا دور باشد، ببرد و گوشزد کند که فقط بیست دقیقه وقت هست و دیگر رسانه‌ها نیز از پیش وقت رزرو کرده‌اند. بنابراین پیش از هرچیز، برای آگاهی از گفت و گوی من با «ریم بنّا»، شما را به خواندن آن که در زیر می‌آید دعوت می‌کنم:

 خانم «ریم بنّا» خواهش می‌کنم کمی در مورد خودتان برای‌مان بگویید.

ـ من خواننده و ترانه‌سرای اهل فلسطین هستم. در شمال فلسطین متولد شدم. زندگی هنری‌ام را از زمانی که کودکی بیش نبودم شروع کردم اما در آغاز تنها نوعی سرگرمی برایم بود تا جهان حرفه‌ای هنر. بعدتر علاقمند شدم به تحصیل در رشته‌ی موسیقی و آواز. این در حالی بود که من در کشورم از شهرت برخوردار شده بودم. شهرت خواننده‌ای که نغمه‌های لالایی را در ذهن شنونده می‌نشاند. برای آشنایی با جهان تئوریک موسیقی نیز به مسکو رفتم و در آنجا در رشته‌ی موسیقی و آواز به تحصیل پرداختم. البته من در رشته‌ی آوازهای مدرن تحصیل کردم. بعداز پایان تحصیلات‌ام به سرزمین مادری‌ام، فلسطین بازگشتم و زندگی هنری حرفه‌ایم را با اجرای ترانه‌های خودم، شروع کردم. پس از شناخته شدن به عنوان خواننده در بیش از سی کشور جهان برای اجرای کنسرت حضور داشته‌ام و تا کنون دوازده آلبوم نیز منتشر کرده‌ام.

 آشنایی شما با خانم «مهسا وحدت» چگونه اتفاق افتاد؟   

ـ من و مهسا در پروژه‌ای که هنرمند نروژی آقای «اریک هیلستاد Erik Hillestad» ترتیب داده بود، شرکت داشتیم. این پروژه بعد از آن روی داد که دولت وقت آمریکا با ریاست جمهوری جورج بوش، کشورهایی مثل ایران و فلسطین را «محور شرارت» خواند و ایشان بر این باور بود که علیرغم خشونت طلبی دولت بوش، در این کشورها عشق، مهر و محبت نیز وجود دارد. البته من در فلسطین و مهسا در ایران با این پروژه همکاری می‌کردیم، اما سی‌دی این لالایی‌ها نیز که نام من و مهسا را هم روی جلد داشت، آغاز آشنایی ما با هم شد. این آلبوم پاسخی بود به آقای بوش که ما را شیطان و محور شرارت می‌خواند. اریک می‌خواست بگوید که در این کشورها نیز موسیقی زیبایی وجود دارد که از سیاست به دور است و ریشه در نغمه‌های مادران دارد. در این پروژه هنرمندانی از کشورهای کوبا، سوریه، عراق، ایران، فلسطین و افغانستان شرکت دارند و لالایی‌های سرزمین خودشان را در پاسخ آقای بوش به گوش جهانیان رساندند.

برگردم به پاسخ پرسش شما. من و مهسا برای اولین بار در سال دوهزار و سه در همین فستیوال موسیقی جهان در شهر اسلو یکدیگر را ملاقات کردیم و امشب هم در برنامه‌ای مشترک موسیقی عرفانی را اجرا خواهیم کرد. نوعی از موسیقی که برای من تازگی دارد و اول بار است که آن را تجربه می‌کنم در حالی که مهسا در این زمینه از تجربه‌ی زیادی برخوردار است.

 امشب با هنرمند ایرانی که به گفته‌ی خودتان تجربه‌ای طولانی در اجرای موسیقی عرفانی دارد روی صحنه می‌روید. پرسش من این است که تفاوت‌ها و تشابه موسیقی عرب و ایرانی را با توجه به این همکاری چگونه دریافته‌اید؟

ـ فکر می‌کنم که موسیقی ملت‌های متفاوت سرانجام راهی پیدا می‌کنند تا نزدیکی‌ها و تشابه را به رخ بکشند. در هنر هماره راه حلی برای نزدیکی فرهنگ‌های گوناگون پیدا می‌شود. حالا اگر این دو ملت، ایرانی‌ها و عرب‌ها باشند، به خاطر نزدیکی تاریخی‌شان با هم از فرهنگی نه چندان متفاوت برخوردارند. از نقطه نظر فرهنگی ما و شما ایرانی‌ها بیش از آن که با هم متفاوت باشیم، شبیه به هم هستیم. البته در روش آواز خوانی با هم تفاوت داریم و هر ملت راه خود را می‌رود. این تفاوت موسیقیایی هم در رابطه است با ویژگی‌های منطقه‌ای و کسی که سبک خوانندگی خود را تعیین می‌کند. در پروژه‌ای که با مهسا همکاری کرده‌ام، این را دریافته‌ام که ایشان، از شعرهای کلاسیک فارسی که عارفانه نیز می‌باشند و موسوم شده‌اند به موسیقی صوفیانه، استفاده می‌کند و سبک ویژه‌ی خود هم دارد که برای من هم زیبایی خاصی دارد و هم حیرت‌انگیز است. امیدوارم که این همکاری تداوم داشته باشد تا از مهسا وحدت درس بگیرم و موسیقی عرفانی را نیز بیاموزم.

 شما در چشم‌انداز هنر فلسطین، هم هنرمند فولکلور شناخته شده‌اید و هم هنرمند مدرن. هم‌آمیزی این دو نوع موسیقی چگونه ممکن است؟

ـ در واقع من خواننده‌ی فولکلوریک نیستم. چرا که تنها گاهی اوقات به این موسیقی روی می‌آورم و آوازهای زیادی هم آن گونه که سزاور نام فولکلور باشد، ندارم. من خواننده‌ی آوازهای محلی نیستم اما گاهی اوقات از غزل‌هایی که توسط مردم عادی سروده شده و هرگز هم کسی آن‌ها را نشناخته است استفاده کرده‌ام و آنها را در قالب موسیقی مردمی اجرا کرده‌ام که مورد توجه هم واقع شده است. آنچه در این اجراها اهمیت دارد این است که من خودم آهنگ برای این غزل‌ها ساخته‌ام. اما این که چرا من مشهور شده‌ام به خواننده‌ای که آمیزه‌ای از کلاسیک و مدرن را در فرم آواز ارائه می‌کند این است که من تلاش می‌کنم که هنر عربی و شرقی که ریشه در تاریخ طولانی این ملت دارد را با موسیقی مدرن نزدیک کنم. تلاش من این است که میراث شرقی عربی‌مان که کهنسال هم می‌باشد را به نسل نو که شاید با آن بیگانه است، معرفی و آن را وارد موسیقی مدرن کنم تا به این وسیله مدرنیته ریشه‌ی شرقی و عربی خود را گم نکند. البته می‌دانید که نسل جدید بیشتر رویکردش به موسیقی مدرن است تا موسیقی کلاسیک. اما کار من این است که نوعی از موسیقی را تولید کنم که آمیزه‌ای باشد از کلاسیک و مدرن به گونه‌ای که به سلیقه‌ی آنها هم خوش آید. نه این که تسلیم بازار شوم و خواست آنها، بلکه نزدیک شدن به سلیقه‌ی آنها و پیدا کردن بستری که بتوان موسیقی کهن شرق و عرب را هم به آنها ارائه کرد.



 گفتید که ترانه‌سرا هم هستید. نقش واژه در موسیقی چیست؟

ـ واژه نقش به‌سزایی در موسیقی دارد. من خودم به شعر و موسیقی معتادم. به این خاطر هم نوشتن را شروع کردم چون دریافتم که گاهی اوقات بیان خود با کلام بیشتر امکان‌پذیر هست تا با آوازخوانی. به باور من نوشتن کاری است متهورانه و نابغه‌ها می‌توانند با نوشتن موجب ارتباط مردم با خودشان را فراهم کنند. گاهی حتا نسبت به آنهایی که می‌نویسند و موفق هم هستند، حسادت می‌کنم که چرا آنها می‌توانند چنین روان و شیوا خود را بیان کنند و من نمی‌توانم. به همین خاطر هم فکر می‌کنم که کلام اهمیت ویژه‌ای در بیان بهتر موسیقی و رساندن پیام به شنونده دارد. برای دستیابی به این هدف‌ها، هم از شعر آزاد مدرن استفاده می‌کنم و هم از شعر موزون و غزل‌های کهن. اکنون هم در همکاری با مهسا وحدت از غزل‌های قرن چهاردهم نیز بهره می‌برم. با به کارگیری شعرهای متفاوت از دوران گوناگون، من در واقع خودم را کشف می‌کنم. با هر شعر یا غزل دریچه‌ای نو با اجرایی دیگر به روی من باز می‌شود که با آن می‌توانم منش و روش جدید زندگی‌ هنری‌ام را تغییر دهم.

 چگونه هنر و به ویژه هنر موسیقی می‌تواند به صلح کمک کند؟

ـ پرسش دشواری است. اگر به موسیقی و ترانه‌های من اشاره دارید، نه ترانه‌های من و نه اجراهای من هیچ کدام رویکردی برای دستیابی به صلح ندارند. آخر رسیدن به صلح که کار من نیست. غزل‌هایی که انتخاب می‌کنم یا ترانه‌هایی که می‌نویسم و بعد اجرا می‌کنم، دردهای مردم فلسطین است. محیط ناهنجار زندگی‌شان است. آنچه آنها دوست دارند را در شکل آواز به خودشان برمی‌گردانم و در شادی‌ها و غم‌هاشان شریک می‌شوم. به همین خاطر هم هست که مردم فلسطین هنر مرا دوست دارند. تلاش من در نوع آوازی که می‌خوانم این است که پیام مردم فلسطین را به گوش جهانیان برسانم. به جهانیان می‌گویم که مردمی به نام ملت فلسطین تحت ستم هستند، خانه و کاشانه‌شان خراب می‌شود، سرزمین‌شان اشغال شده است و … من پرنده‌ی نامه‌بر مردم فلسطین هستم به گوشه گوشه‌ی جهان. در آوازهایم شوربختی مردم فلسطین را شرح می‌دهم. زندگی دشوار و سخت آنها در اردوگاه‌های کرانه‌ی غربی، در غزه و در سرزمین‌های موسوم شده به آزاد را نیز شرح می‌دهم. من در رابطه با پناهندگان فلسطینی که بیش از شش میلیون نفر می‌باشند، می‌نویسم، می‌خوانم و در چهار گوشه‌ی جهان چون پیغامبری به گوش مردم دنیا می‌رسانم. با این کارها، انسانیت فراموش شده را به یاد مردم جهان می‌آورم و آنها را به کپرهایی می‌برم که در زمستان سرد است و در تابستان گرم. آنها را به اردوگاه‌ها می‌برم که از سلامت بهداشتی و آب خبری نیست. آنها را به کمپ‌های پناهندگی در کشورهای غربی می‌برم که علیرغم هیاهوی انسان دوستی و حقوق بشر، فلسطینی‌ها را سزاوار پناهندگی هم نمی‌دانند.

برگردم به پرسش شما در مورد «صلح». اگر منظورتان صلح در منطقه‌ی ما فلسطینی‌ها باشد، فکر نمی‌کنم که هرگز صلح برقرار شود. این را می گویم چون بنیان اسرائیل بر اساس اشغال سرزمین دیگران بوده است اگر صلحی برقرار شود، پایه‌های دولت اسرائیل به خطر می‌افتد. بنابراین تا زمانی که دولت اسرائیل دست از اشغال سرزمین فلسطین برندارد، صلح هم ممکن نیست. صلح در شرایط برابر باید رخ دهد که اسرائیل هرگز ما را مردم ما را برابر با خود نمی‌داند. پس در این شرایط اگر صلحی هم برقرار شود صلحی نیست که مبنای‌اش عدالت باشد.

 اکنون که ناخواسته به جهان سیاست رسیدیم، اجازه دهید بپرسم رابطه سیاست با هنر چیست؟

ـ چنانچه پیش از این هم گفتم، موسیقی و آواز من دردها و دشواری‌های مردم فلسطین را به گوش دیگران می‌رساند و اگر کاری می‌کنم به خاطر مردم فلسطین و سرزمین فلسطین است. این کار را اگر سیاسی می‌دانید، پس ارتباطی نزدیک با هم دارند. خوب در واقع هم هنر می‌تواند واقعیت‌های جهان را به دیگر نقاط دنیا ببرد و مردم سرزمین‌های دیگر را با دشواری و سختی زندگی و یا برعکس خوشبختی و نیک سرشتی مردم دیگر آشنا کند. بر این منوال، هنر نقش بزرگی در ارتباط سیاسی مردم جهان با هم، بازی می‌کند. در یک کلام، هنرمندی که برای مردم‌اش کار می‌کند، می‌تواند رفتارهای سیاسی را در شکل هنر درآورد و به این ترتیب نقش بزرگی در انتقال درست حقیقت داشته باشد. البته آنچه گفتم تنها اگر باور به آنچه داشته باشی ممکن است، در غیر این صورت باید کاری تجاری کرد که سرانجام هم مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد.

 بیش از هشت ماه است که با پدیده‌ای به نام «بهار عرب» مواجه هستیم. به باور شما آیا این بهار عرب، در آینده‌ی فلسطین هم نقشی دارد؟

ـ پاسخ این پرسش تا حدودی پیچیده است. البته من از پشتیبانان این انقلاب‌ها هستم و امیدوارم که سرانجام به صلح و آزادی منتهی شود. شروع این بهار، تونس بود. من سه سال پیش به جنبش ضد دیکتاتوری مردم تونس پیوستم و آنها را حمایت کردم. این جنبش مردمی سرانجام به مصر رفت و از آنجا به یمن، سوریه و حتا عربستان. بدیهی است که من امیدوارم که همه‌ی این کشورها از دموکراسی برخوردار شوند و حقوق بشر در آن کشورها جاری و ساری گردد. اکنون شاهد تحولاتی در منطقه هستیم که مرا به اندیشه وامی‌دارد که آیا آنچه اتفاق افتاد، به دموکراسی و آزادی واقعی می‌رسد یا به نام دموکراسی دیکتاتوری نوینی آغاز خواهد شد. در مورد فلسطین هم بر این باورم که تنها کسانی که می‌توانند راه حل‌های درستی برای دست‌یابی به صلح و دوستی بین اسرائیل و فلسطین ارائه دهند، مردم این دو کشور می‌باشند و نه نیروهای خارجی. اصلا به دخالت نیروهای خارجی برای دستیابی به عدالت، آزادی و برابری، باور ندارم.

شرایط امروز منطقه خیلی زیاد آشفته است و همه چیز به هم ریخته. شباهت این شرایط با یک خانواده خیلی زیاد است؛ فرض کنید خانواده‌ای که تحت فرمان مرد مستبد خانه بوده، زن پس از جدایی و بیرون راندن دیکتاتور فکر می‌کند که به تنهایی از پس همه‌ی کارها بر نخواهد آمد. موقعیتی که در ذهن او رژه می‌رود نه تنها آشفته و در هم و بر هم است که دشوار به نظر می‌آید. اکنون همین موقعیت در منطقه برقرار است و مردم نمی‌دانند که چه باید بکنند. اضافه کنم که این شرایط کاملا عادی است که انقلاب و فروپاشی بساط دیکتاتوری که با تردستی و خیال‌پروری انجام نشده. پس با «هجی‌مجی لاترجی» هم حل نمی‌شود. باید از خبرگان استفاده کرد تا برنامه‌ریزی کنند و تحمل سختی داشت تا به تدریج چرخ جامعه به حرکت درآید و روزهای خوب را نشانه بگیرد.

 هفته پیش سازمان «یونسکو» تشکیلات خودگردان فلسطین را به عنوان عضو کامل پذیرفت و روز بعد مقامات آمریکایی اعلام کردند که کمک‌های خود به این سازمان را قطع خواهند کرد. به باور شما، آمریکا چه نقشی بازی می‌کند؟

ـ نه تنها آمریکا که بیشتر کشورهای غربی، آنچه در رسانه‌ها می‌گویند با آنچه که در عمل انجام می‌دهند، با هم متفاوت است. دفاع از حقوق مردم فلسطین هم از این قاعده مستثنا نیست. براساس اطلاعاتی که من دارم، حتا قرار شده برای این که بازگشت پناهندگان به سرزمین‌شان به دست فراموشی سپرده شود، دولت‌های غربی به هر یک از افراد فلسطینی ده‌هزار دلار بپردازند تا آنها هم از بازگشت به زادبوم‌شان دست بردارند. بنابراین این برخورد آمریکا خیلی هم دور از انتظار نبوده و نیست. آقای اوباما می‌داند که نیاز دارد به لابی اسرائیل در انتخابات آینده. اگر کاری غیر از این می‌کرد، موجب حیرت و تعجب بود.

 عنوان جشنواره جهانی موسیقی، امسال، «رؤیا و آرزو» است، «رؤیا و آرزوی» شما چیست؟

ـ همه‌ی ما آدم‌ها با امید زنده‌ایم و برای این که این امیدهای‌مان ما را به سرچشمه‌ی حیات برسانند، رؤیا تنها یاورمان است. اما بزرگترین آرزوی من؛ آزادی مردم فلسطین است.

 سپاس که در این گفتگو شرکت کردید و دعوت مرا پذیرفتید.

 

حالا من می‌مانم و خانم «مهسا وحدت». پس از یادآوری گفتگوی دو سال پیش و رضایت ایشان از آن، می‌گویم که قصد تکرار آنها را ندارم و بیشتر متوجه تحول موسیقی در این دو سال گذشته خواهیم بود و به همین خاطر هم با پرسش زیر شروع کردم:

 

خانم وحدت، دو سال از گفت و گوی پیشین ما می‌گذرد. در این فاصله چه تحولی در موسیقی ایرانی و بویژه آن نوع موسیقی که شما دل‌مشغول آن هستید همکاری با هنرمندان غیرایرانی رخ داده است؟

ـ برای من پیش از هرچیز پذیرش این نوع از موسیقی از سوی مردم ایران اهمیت داشته و دارد که خوشبختانه کارهای من نیز با خوش اقبالی روبرو بوده و مورد توجه مردم؛ نسل جوان و نسل پیشین نیز قرار گرفته است. این پذیرش از این جهت اهمیت دارد که نشان می‌دهد، مردم نیز خواهان مطرح شدن فرهنگ، هنر و موسیقی ایرانی با روشی درست می‌باشند. همکاری‌های من این امکان را فراهم آورده که گوشه‌ای اندک از این خواسته‌ی مردم برآورده شود و همین مرا شاد می‌کند که آرزوی مردم کشورم را بر دیده‌ی منت نهاده و لبیک گفته‌ام تا آرزوی‌شان تبدیل به واقعیت شود. توجه به این موسیقی از سوی نسل‌های پیشین و جدید شاهد این مدعا است. دیالوگ بین فرهنگ‌ها را باید با کنش هنری و فرهنگی ممکن کرد و نه تنها با حرف. پیام‌های مردم به من و تشویق به ادامه‌ی این همکاری‌ها نشان پذیرش این نوع از گفت و گوی فرهنگ‌ها است. شنیدن نظر مردم و حتا نقد آن‌ها بر موسیقی من، نشان آن است که با وجود خط قرمزهای فراوانی که برای هنرمندان و بویژه برای هنرمندان زن وجود دارد، این موسیقی را مردم به دست می‌آورند، می‌شنوند و نقد و نظر نیز می دهند.

پس از همکاری با «سام مک‌کین» کاری دیگر انجام دادم که با یک گروه کُر نروژی بود به نام Skruk که کاری بود جذاب. این کار توسط یکی از پیانیست های نروژی به نام «تور گوستاوسن» تنظیم شده بود که مورد توجه هم واقع شد. من به همراه این گروه در کشورهای مختلفی این کنسرت را اجرا کرده‌ام حتا در ایران در باغ سفارت ایتالیا و در تالار وحدت که در دومی تنها گروه کُر نروژی برنامه اجرا کرد و من حضور نداشتم.

در این دوسال صد شعر از حافظ با ترجمه‌ی آقای «اریک هیلستاد» با کمک من چاپ و منتشر شده است که در تبادل فرهنگ‌ها بی اثر نیست.

اکنون زمان شکوفایی این نوع کارهای تلفیقی است، چرا که کم کم این نوع موسیقی جایگاه معینی برای خود باز کرده به گونه‌ای که حتا کسانی که منتقد این نوع خاص از موسیقی بوده‌اند یا نسبت به پیشرفت آن بدبین بودند، نیز خود به صف چنین اجراهایی پیوسته‌اند و همین کنش نشان می‌دهد که از زمانی که آخرین گفت و گو را با هم داشتیم تاکنون این موسیقی گستره‌ی خود را بزرگتر کرده و مورد اقبال حتا منتقدین خودش نیز قرار گرفته که به نظرم تحول بزرگی را رقم زده است. این دو سال تجربه‌ی ارزشمندی برای من بوده که … 

 

فکر می‌کنید که ادامه‌ی این نوع همکاری‌ها چه کمکی به موسیقی ایرانی می‌کند؟

ـ دیالوگ یا گفت وگوی فرهنگی ما با دیگر فرهنگ‌ها موجب می‌شود که نوعی از هنر که هنر تلفیقی یا آمیخته می‌گویندش تولید می‌شود که می‌تواند بر مناسبات فرهنگی دو کشور نیز تأثیرگذار باشد. همکاری فرهنگی هنرمندان دو کشور که نمی‌تواند محدود شود به گفت و گو و همکاری دو هنرمند. رفت و آمد، گفت و گوی روزانه، ارائه‌ی هنر و فرهنگ رفتاری، نیز چه بخواهیم و چه نخواهیم، پس از تولیدهای عمیق هنری، تأثیری عمیق بر فرهنگ دو کشور خواهد گذاشت حتا اگر این تأثیر در کوتاه مدت امکان نداشته باشد. در همکاری با موسیقیدان‌های غیرایرانی، من خیلی آموخته و حتا الهام گرفته‌ام. همین آیا نشان این نیست که سرانجام موسیقی راه‌اش را پیدا می‌کند و به چشمه‌ی زلال عشق که سرقله‌ی همه‌ی هنرها است نیز می‌رسد؟

دست‌آورد بزرگ این سال‌هایی که با موسیقیدان‌های خارجی کار کرده‌ام این است که باوجود این که این دو نوع موسیقی یا چند نوع موسیقی با هم آشنایی ندارند اما رابطه فرهنگی و تبادل افکار با گذر از جاده‌ی موسیقی که به زبان معینی نیاز ندارد، ممکن شده است. تبادل فرهنگی مگر غیر از این است؟ در هر حال، این تبادل فرهنگی یک طرفه که نیست، همان قدر که من از موسیقیدان خارجی می‌آموزم، حتما آنها هم ضمن آشنا شدن با گنجینه‌ی پر ارزش موسیقی ایرانی، از آن بهره‌مند می‌شوند. این تأثیر متقابل نیز می‌تواند بر بهتر شدن روابط فرهنگی و آشنایی آنها با فرهنگ و موسیقی ایرانی کمک کند و اجازه دهد که موسیقی ایرانی در آسمان سایر کشورها نیز به پرواز درآید.

 

امشب با خانم «ریم بنّا» که عرب فلسطینی ست، کنسرتی مشترک خواهید داشت. پیش از این نیز با کسان دیگری دوخوانی داشته‌اید که از آن جمله است «سام مک‌کین». فکر می‌کنید که همکاری با موسیقی‌دان‌های شرقی از اهمیت بیشتری برخوردار است یا غربی؟

ـ اصلن نمی‌توانم بگویم که همکاری با هنرمند شرقی بیشتر مؤثر هست یا با هنرمند غربی. در درجه‌ی اول کار موزیسین و نوع کاری که ارائه می‌کند برای من مهم است نه این که شرقی است یا غربی. همکاری با خانم «بنّا» که شرقی است خوب به خاطر نزدیک بودن فرهنگ مثلا نحوه‌ی انتخاب غذا حتا، نزدیک بودن بعضی ملودی‌ها از نظر مقامی نیز مناسباتی دیگر را بین من و او ایجاد می‌کند و این همکاری را آسان‌تر. اما خلاصه بگویم که در همکاری با هنرمندان، بیان هنری‌شان است که اهمیت دارد نه ملیت‌شان. با «ریم بنّا» اول بار در پروژه‌ی لالایی‌ها آشنا شدم که پاسخی کاملن صلح‌آمیز بود به رئیس جمهور وقت آمریکا که بعضی کشورها از جمله ایران را محور شرارت خواند. این پروژه با این هدف ارائه شد که نشان دهد در همان کشورهایی که آقای رئیس جمهور محور شرارت‌شان می‌نامد هنوز زیبایی هست، هنوز لالایی هست و هنوز مادران برای کودکان‌شان لالایی می‌خوانند تا با عشق آنها را از جهان بیداری که سرشار است از پلشتی به جهان خواب و خیال ببرند که زیبایی را در آنجا دیدار کنند. بنابراین نمی توان به راحتی ملتی را محور شرارت خواند. البته به کارگیری این نوع بیان‌ها محدود به آمریکا نمی‌شود که حتا مثلا ایران هم نباید از چنین واژه‌ها و ادبیاتی استفاده کند که ادامه‌ی چنین گفتمان خشونت‌آمیز چیزی نیست مگر جدایی فرهنگ‌ها. اما کسانی که پروژه‌هایی مانند تولید سی‌دی لالایی‌ها را طرح و اجرا می‌کنند اولا که خود نیز انسان‌هایی خوش قلب‌اند و هدف‌شان این است که قلب انسان‌ها چقدر به هم نزدیک هست. خیلی از آدم‌ها در سراسر دنیا، یک جور لالایی می‌خوانند، یک جور گریه می‌کنند و می‌خندند. حتا بیان عشقی‌شان نیز به هم شبیه است. این آدم‌ها آوازهای عشقی شبیه به هم و در فراق هم نیز آوازهای حزن‌انگیز شبیه به هم دارند که نشان دهنده‌ی نزدیکی قلب‌ها به هم است.

 

در کارهای‌تان تا آنجا که من مطالعه کرده‌ام، بیشتر از شعرهای تغزلی کلاسیک استفاده می‌کنید. آیا علت ویژه‌ای این انتخاب را پیش روی شما می گذارد یا فکر می‌کنید که با شعر نو ایران به هر دلیلی نمی‌شود – با آن نوع موسیقی که شما کار می‌کنید- نزدیک شد؟

ـ نه، دلیل خاصی وجود ندارد چون من با شعرهای نو ایران هم کار کرده‌ام که از آن جمله است شعرهای «مشیری»، «ابتهاج» و حتا یکی از شعرهای «شاملو» که هنوز منتشر نشده. اما تربیت موسیقیایی من با شعر کلاسیک بوده و فکر می‌کنم که هنوز هستند اشعاری که می‌شود با طرحی نو ارائه شوند و با اقبال هم مواجه گردند. به هنگام انتخاب هم فکر نمی‌کنم که این شعر نو هست یا کلاسیک. اگر شعری مرا جذب کند حتما انتخاب‌اش می‌کنم. اما احساس نزدیکی بیشتری با شعر کلاسیک ایران می‌کنم. ضمن این که این را هم بگویم که با بخشی از شعرهای نو ایران نمی‌شود برخوردی موسیقیایی داشت و کار کردن با آنها آسان نیست. خیلی وقت هست که دوست دارم با شعرهای «فروغ فرخزاد» کاری بکنم. مشغول پژوهش هستم تا بتوانم راهی پیدا کنم که موسیقی با شعرهای این بانوی بزرگ شعر نو ایران، آمیخته شود.

 

همانطور که از خانم «ریم بنّا» هم پرسیدم و شما هم می‌دانید، عنوان جشنواره موسیقی جهان امسال، «رؤیا و آرزو» هست. شما چه رؤیا و آرزویی در سر دارید؟

ـ آرزوی من همانی است که مردم ایران در سر دارند. هرگاه مردم ایران را می‌بینم؛ غم‌های‌شان را، شادی‌شان را، آرزوهای‌شان را و حتا خوشحالی‌شان را با من در میان می‌گذارند که همه‌ی آن‌ چه آنها در سر دارند، در کارهای من نیز موج می‌زند. فکر هم نمی‌کنم که بدون توجه به آرزوهای این مردم بزرگ بتوانم آواز بخوانم. آدم‌ها آرزوهای کوچک و بزرگ زیادی دارند. اما بزرگترین آرزوی من، آزادی ایران است. یعنی بتوانم جایی زندگی کنم که در محاط آزادی باشم. آرزویم این است که در ایران آزادی باشد و انسان‌ها با هر قوم، رنگ، دین، آیین و نژادی بتوانند آزادانه در کنار هم زندگی کنند. آرزوی من واقعا آرزوی ایرانی آزاد است. آرزو می‌کنم که همه‌ی هنرمندان و به ویژه هنرمندان زن بتوانند هنر خود را با توجه به شایستگی‌ها و قابلیت‌های لازم به طور عام و برای همه بیان کنند. آرزو می‌کنم که همه‌ی مردم از انسان بودن‌شان در ایران لذت ببرند و بتوانند از زیبایی‌های ایران نیز لذت ببرند. آرزوی من فکر می‌کنم که آرزوی همه‌ی مردم ایران است که زندگی در سایه‌ی آزادی و برابری است. این آرزو فکر نمی‌کنم که آرزوی دیر رسی هم باشد.

 

چه چیزی شما را خوشحال می‌کند؟

ـ این که هنوز هم مردم کشورم و مردم سایر کشورها می‌توانند کارهای هنری را بشنوند که کارهای من هم بخشی از آن است. خوشحال‌ام که می‌توانم زیبایی‌های ایران و مردم‌اش را به جهانیان معرفی کنم و افتخار این را داشته باشم که سفیر فرهنگی این مردم صبور و والا باشم.

 

می‌توانم ضمن سپاس از شما برای شرکت در این گفت و گو، خواهش کنم که اگر دوست دارید بگویید برنامه‌ی آینده‌تان چیست؟

ـ تمام کردن یک آلبوم که در دست تهیه است و همراه با خواهرم نیز خوانده‌ام، از اولین برنامه‌های من است. پروژه‌ی بعدی هم قرار است که باز با «سام مک‌کین» یک سی‌دی دیگر تولید کنیم.

 

اکنون دیگر شب چادر سیاه‌اش را بر آسمان بی ستاره‌ی شهر اسلو پهن کرده است و جمعیت هم پشت درهای بسته کلیسای یاکوب در انتظار باز شدن درها و وارد شدن به سالن هستند تا با آوای فارسی و عربی دل به آسمان پُر ستاره‌ی عرفان شرقی و ایرانی بدهند. در پشت در گفت و گوی دو زن و یک مرد ایرانی به گوشم می‌رسد که مرد می‌پرسد: “راستی از مهسا وحدت چیزی نمی‌دانم. شما می‌دانید که سبک خوانندگی‌اش چیست؟” در پاسخ چیزی می‌شنوم که اشک را در چشم و بغض را در گلویم نشاند. یکی از زن‌ها در پاسخ می‌گوید: “…”. این‌ها حتا به خود زحمت نداده‌اند که یک صفحه بروشور که به زبان انگلیسی و نروژی نیز تهیه شده است و در مورد نوع موسیقی این دو هنرمند به اندازه‌ی کافی توضیح داده شده است را بخوانند یا سری به اینترنت بزنند و با جستجوی نام مهسا وحدت، اطلاعاتی به دست بیاورند. بعد هی شعار می‌دهیم که هنر نزد ایرانیان است و بس و تعداد حاضران ایرانی در این کنسرت به دشواری به عدد بیست می‌رسید در حالی که بیش از دویست نفر در سالن حاضر بودند.

وقتی که آلات موسیقی را روی صحنه دیدم، اثری از سنتور، دف، تنبک، تار و … ندیدم. کنتراباس در صحنه بود، جاز بود و سازی به نام «دودوک» که شبیه بود به «نی» ایرانی. این ساز را هنرمندی اهل ترکیه می نواخت و جاز و کنتراباس و گیتار را هم دو نروژی. آواز عرفانی ایران و فلسطین همراه با سازهایی که نزدیکی با این نوع موسیقی ندارند برایم تازگی داشت. همین گونه ترکیب‌ها است که «مهسا وحدت» را چهره‌ای می‌کند که اگرچه در نزد هم وطنان خارج نشین‌اش که خوش نشین نیز هستند، ناآشنا می‌ماند، اما در عرصه‌ی هنر جهانی نام آشنایش می‌کند و شناخته و تثبیت شده.

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد. 

 

 

اجرای دو نفره ی مهسا وحدت و ریم بنا خواننده فلسطینی

از راست عباس شکری ـ مهسا وحدت و ریم بنا

جلد شهروند ۱۳۵۹ _ ۱۰نوامبر ۲۰۱۱