با عده ای از مادران همکلاسی های دخترم نشسته ایم و داریم درباره همه چیز صحبت می کنیم، از معلم های مدرسه و آلرژی به بادام زمینی گرفته تا گرانی بنزین و بالا و پایین شدن سهام .

تا اینکه یکی از همین مادران می پرسد که آیا کسی فیلم Trust را دیده یا نه؟ و وقتی همه می گویند نه، با هیجان شروع به تعریف می کند و می گوید درباره تهاجم جنسی اینترنتی ست و همه باید ببینند. بحث بالا می گیرد و همه با حرارت شروع به صحبت می کنند. اکثرا بچه های بزرگ تر دوازده سیزده ساله دارند و اطلاعاتشان را با هم رد و بدل می کنند. از کی اجازه می دهید دخترتان موبایل داشته باشد؟ از چه سنی بهتر است بچه ها ایمیل شخصی داشته باشند و تا چه سنی باید بر ایمیل شان نظارت داشت؟ آیا اجازه دارند فیسبوک داشته باشند؟ چه جوری می شه کنترل کرد و فهمید که وقتی آنلاین هستند به کجاها سرک می کشند؟ و آیا می دانید که مدرسه با شروع هر سال تحصیلی یک جلسه کلاس با حضور یک متخصص کامپیوتر می گذارد تا به والدین تکنولوژی های جدید یاد بدهد تا بدانند چطور بچه هایشان را کنترل کنند، چون چه بخواهیم چه نه، بچه ها همیشه چند قدم جلوتر از پدر و مادرشان هستند.

پوستر فیلم تراست

 همه بلند بلند حرف می زنند و من با دهان باز نشسته ام نگاه می کنم. هنوز چند سالی مانده که به این مرحله برسم ولی همین صبح پاییزی که قرار بود با چای و شیرینی و کمی گپ زدن به خوبی و خوشی تمام شود، تمام آرامش چند سال آینده ام رو از من دزدید.

 بعد شروع کردند به صحبت که بهتر است از چه سنی با بچه ها درباره سکس صحبت کرد و چه کتاب هایی برایشان تهیه کرد و از تجربه خودشان گفتند، غیر از من فقط یک مادر ایرانی دیگر در جمع بود که با خنده به همه گفت که ما ایرانی هستیم و پدر و مادرمان هیچوقت ما را ننشاندند تا درباره سکس بهمان توضیح دهند و بعد نوبت آنها بود تا با دهان باز نگاهمان کنند.

 خلاصه ، مهمانی آموزشی مان که تمام شد، فیلم را گرفتم و دیدم. 

 فیلم درباره دختری است به اسم آنی که دختری ۱۴ ساله و شاد است که زندگی خوب و راحتی دارد. عضو تیم والیبال مدرسه اش است، با دوستانش خوشحال است و با مادر و پدرش رابطه خوبی دارد. وقتی برای تولدش یک لپ تاپ کادو می گیرد، فکر می کند دیگر از این بهتر نمی شود تا اینکه با پسری شانزده ساله به اسم چارلی، آنلاین آشنا می شود و احساس می کند می توانند با هم دوست باشند. طی مدتی که با هم از طریق اینترنت و موبایل در ارتباط هستند، چارلی می گوید که بیست ساله است و بعدتر اعتراف میکند که بیست و پنج سال دارد.

با این حال، آنی چون نمی خواهد ارتباطشان بهم بخورد، این موضوع را جدی نمی گیرد. بالاخره بعد از سه ماه معاشرت اینترنتی، قرار می گذارند که همدیگر را در مرکز خریدی ملاقات کنند و آنجا آنی می بیند که چارلی نه پسری بیست و پنج ساله،  بلکه مردی سی و پنج ساله است. 

آنی از این که چارلی بهش دروغ گفته خیلی ناراحت می شود و شروع به گریه می کند، ولی وقتی چارلی از جذابیت و زیباییش تعریف می کند، نرم می شود. آن قدر که با او به هتلی در همان نزدیکی می رود. چارلی با مهارت آنی را اغوا می کند و در نهایت نه تنها به او تجاوز می کند، بلکه یواشکی از همه چیز فیلم می گیرد و از آنجاست که همه چیز خراب می شود.

آنی به کسی چیزی نمی گوید جز دوست صمیمی اش. دوستش از نگرانی بدون اجازه آنی به مشاور مدرسه می گوید و پای پلیس و خانواده وسط کشیده می شود. از آن جایی که آنی هیچ چیزی از چارلی نمی داند جز همان مشخصات اینترنتی، پلیس موفق نمی شود که چارلی را پیدا کند. از آن طرف در خانه روابط آنی با والدینش و نیز رابطه بین پدر و مادرش، همه و همه از بین می رود  و …

وقتی فیلم تمام می شود، بیشتر از هرچیز به این فکرمی کنم که چند نفر از خانواده های ایرانی ما به این موضوع توجه دارند؟ چقدر سعی می کنند خودشان را درگیر روزمرگی های بچه هایشان بکنند؟ آیا می دانند دخترشان که در اتاقش نشسته و خیالشان راحت است که جایش امن است و در خانه است، می تواند همانقدر در خطر و آسیب پذیر باشد که انگار تک و تنها در کوچه پس کوچه های خلوت مشغول پرسه زدن باشد؟ آیا می دانند که واقعا وقتش رسیده که خودشان را آموزش دهند تا بتوانند از فرزندانشان محافظت کنند؟  

و فکر می کنم که ایکاش می شد پدر و مادرها متوجه باشند که هرچقدر هم صحبت درباره مسائل جنسی با بچه ها برایشان سخت و غیرممکن باشد، مطمئنا آسان تر از کنار آمدن با عواقبش خواهد بود.   

 

 

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همراه ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست.  هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.