محمد نوری زاد مستندساز ایرانی  در یازدهمین نامه خود که اخیرن منتشر شد، خطاب به آیت الله خامنه ای نوشته بود چرا کسی نباید اجازه داشته باشد از شما سئوال کند و یک چرای ساده مطرح کند؟

مهدی خزعلی وبلاگ نویس منتقدی که فرزند آیت اله خزعلی است نیز هفته گذشته در نامه ای خطاب به رهبر ایران نوشت دور و بر شما را چاپلوسان و مداحان فرا گرفته اند. چفیه و عبای شما را تبرک می دانند، می گویند به محض تولد یا علی گفته اید، می گویند اگر از تهران خارج شوید زلزله می آید، بر جایگاه شما بوسه می زنند و خیلی از آنها شما را بالاتر از خدا می دانند.

او پیشنهاد کرده: اجازه بدهید هفته ای یک بار یکنفر بیاید بدون ذکر القاب متملقانه و گفتن فدایت شوم و جان نثارت هستم، مشکلات و مسائل مملکت را با شما در میان بگذارد

 

وزارتخانه پاچه خواری را ایجاد کنید!

آقای خزعلی که حتمن خود را آزادی خواه و مسلمن طرفدار حقوق بشر می داند در نامه پیشنهادی خود، پشت پا به حقوق حقه بسیاری از هموطنانمان زده و صریحن و عملن حقوق انسانی بسیاری ازکسانی که حرفه شان پاچه خواریست را زیر سئوال برده است.

او ناخواسته و نادانسته و بدون هیچ محاکمه ای حکم نابودی هزاران همشهری  زرنگ و نان به نرخ روزبخور خود را صادرکرده است که بهتر از سایرمردم راه را از چاه تشخیص داده و مسیرصحیح ترقی و پیشرفت را تشخیص داده اند.

ایشان توجه نکرده اند که این ثناگویان  ارزش کلمات تملق آمیز را بهتر از دیگران می دانند و با یک دست بوسی و پا بوسی و سرهم کردن چهارتا کلمه مبالغه آمیز، ره صد ساله را یک شبه طی می کنند  و صاحب آلاف و اولوف می شوند.

ما درکشورمان هزاران متملق و دعاگوی حرفه ای داریم که از این راه زندگی مرفه و آبرومندی یافته اند. اگر آقای خامنه ای پای چنین افرادی را از دربارخود قطع کند، آیا نان این عده را قطع نکرده و تیشه به ریشه زندگی آنان  نزده است؟ آیا نان دیگران را قطع کردن، درخور شخصیتی چون ایشان هست؟

قشر زحمت کش متملق و چاپلوس نیز مثل سایر اقشاری از ایندست، نه تنها لازمه دموکراسی ایرانی است، که واجب ترین آنهاست .

اگر در طول تاریخ ، به جای مداحان و ثناگویان شیرین بیان که هرکلامشان حاکمان را به وجد می آورد و به اوج می برد، عده ای منتقد رک گو آنان را دوره می کردند، زندگی برای آنان زهرمار نمی شد؟

کاری به این نداریم که ناپلئون کارش به کجا کشید، اما اگر او هرکاری را که می خواست بکند یا هر دستوری که می خواست صادرکند اجازه می داد که کسانی ایراد بگیرند و بگویند قربان حمله به ایتالیا این عیب را دارد و حمله به پروس این مشکل را ایجاد می کند ، آیا می توانست تمام اروپا را تسخیرکند؟

من اگر جای آقای خزعلی بودم به جای انتقاد کردن پیشنهاد می کردم درکشورمان یک “وزارتخانه پاچه خواری” تاسیس شود تا شغل شریف چاپلوسی و مداحی نیز  سروصورتی بیابد و از این بی نظمی و بی برنامه گی بیرون بیاید.

مثل زمان ناصرالدین شاه که هر لقبی قیمتی داشت، باید برای بوسه زدن بر دست و پا و صندلی آقا نرخ تعیین شود تا هر ننه قمری اجازه نداشته باشد با بوسه های خود نعلین ایشان را آلوده کند.

در مملکتی که همه چیزش حساب وکتاب دارد و به محض برملاشدن اختلاس سه هزار میلیارد تومانی، به شهرام جزایری لقب آفتابه دزد داده می شود! چرا نباید وزارتخانه و سازمانی برای پاچه خواری داشته باشیم که تملق گوئی و پای بوسی نیز تابع قوانین و مقررات خاص باشد؟

القاب و تملق های تکراری، روح یک رهبر، پادشاه یا امپراتور را افسرده و زندگی او را یکنواخت می کند. حاکمان نیز مثل سایر افراد بشر تنوع طلب هستند و دلشان می خواهد هرروز با القاب جدید تر و کوبنده تری مورد خطاب قرارگیرند.

این وزارت خانه می تواند اداره ای داشته باشد که القاب شفاهی وضع کند و اداره ای داشته باشد که القاب کتبی اختراع کند.

اداره شاعران متملق می تواند یکی دیگر از ادارات این وزارتخانه باشد شامل دو بخش زنانه و مردانه.

اشعار تملق آمیز شاعران و شاعره ها، می تواند وسیله داوران مرد و زن طبقه بندی و ارزش گزاری شود تا هم چشم نامحرم به اشعار شاعران زن نیفتد و هم مطابق ارزش آن شعر، برای شاعر یا شاعره، صله ای درنظر گرفته شود.

پیشنهاد آقای خزعلی در مورد اینکه هفته ای یکنفر خدمت آیت الله خامنه ای برسد و بدون واسطه انتقاد کند را نیز می توان با اندکی اصلاح به این شکل عملی کرد که اگرآدمی پیدا شد که حاضر به چنین فداکاری باشد، بیاید و انتقاداتش را مطرح کند، بعد خودش مستقیمن برود اوین خودش را معرفی کند!

 

زندگی در حیاط بدون دیوار

بعضی از آدمها عاشق زندگی در حیاط بزرگ و هوای آزادند مثل همین پیرزن که با صاحبخانه سر مسائل جزئی مثل ندادن اجاره خانه و اینجور چیزها حرفش شد و گفت اصلا من از حیاط کوچولو خوشم نمیاد. باروبندیلش را برداشت آمد توی بیابان و حالا از زندگی در این فضای باز مشغول لذت بردنه

 

زندگی در حیاط بدون دیوار

هر چه خبرنگار ما از او خواهش کرد که مادرجان بیا برو شهرک امیردشت، چند میلیاردی بده، یکی از ویلاهای آنجا را بخر و از زندگی ات لذت ببر، گفت نه مادر، من در فضاهای بسته نفسم می گیره. من عاشق جائی هستم که حیاطش دیوار نداشته باشه!

 

آمریکا و اسرائیل عبرت بگیرند

به دنبال مصاحبه جنجالی آقای جوانفکر مشاور مطبوعاتی آقای احمدی نژاد و سرپرست روزنامه ایران، یک لشکرکشی مختصری به دفتر ایشان صورت گرفت که گرچه در آن از گاز اشک آور و شوک الکتریکی استفاده شد، اما از موشک زمین به زمین و هوا به زمین و همچنین تانک ها و نفربرهای زرهی استفاده نشد.

جنگ تن به تن کارکنان روزنامه ایران با نیروهای دادستانی خوشبختانه با دخالت آقای رئیس جمهور به پایان رسید.

گفته می شود این حمله به این دلیل صورت گرفته است تا آمریکا و اسرائیل ببینند در کشور ما در مقابل یک مصاحبه مطبوعاتی، با مشاور رئیس جمهورش چنین عملی می شود وای به حال آنها اگر قصد حمله به تاسیسات اتمی ما را داشته باشند!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.