حبیب پس از سالها به ایران برمی گردد و سراغ دوست قدیمی اش عزیز که در یک آسایشگاه روانی بستری است، می رود. عزیز حرف نمی زند و حبیب را نمی شناسد. به توصیه پزشک، حبیب به تعریف ماجرای دوستی خود و عزیز در حضور او می پردازد. حبیب و عزیز از کودکی با هم دوست بوده و در یک بانک کار می کرده اند. شغل آنها در بانک حمل و نقل بسته های پول بوده است.


رفیق بد

کارگردان: عباس احمدی مطلق

فیلمنامه: ایرج طهماسب

مدیر فیلمبرداری: تورج اصلانی

تدوین: کاوه ایمانی

موسیقی: علیرضا کهن دیری

بازیگران: ایرج طهماسب، حمید جبلی، هما روستا، ژاله صامتی، ریما رامین فر


خلاصه داستان:

حبیب پس از سالها به ایران برمی گردد و سراغ دوست قدیمی اش عزیز که در یک آسایشگاه روانی بستری است، می رود. عزیز حرف نمی زند و حبیب را نمی شناسد. به توصیه پزشک، حبیب به تعریف ماجرای دوستی خود و عزیز در حضور او می پردازد. حبیب و عزیز از کودکی با هم دوست بوده و در یک بانک کار می کرده اند. شغل آنها در بانک حمل و نقل بسته های پول بوده است. در آخرین روز خدمتشان، چند نفر مقدار زیادی دلار از آنها می دزدند. هر دو که در جریان سرقت زخمی و بیمار شده اند، برای پیدا کردن پولها دست به کار می شوند. در درگیری بین پلیس و دزدان همه چیز آتش می گیرد. حبیب فکر می کند در جریان آتش سوزی عزیز از بین رفته، در حالی که او با پولها نجات پیدا می کند. مدیران بانک و پلیس فکر می کنند که پولها از دست رفته و عزیز هم کشته شده است. حبیب و عزیز و همسرانشان دچار این وسوسه می شوند که پولها را به بانک برنگردانند و عزیز در آخرین لحظه با پولها می گریزد. حبیب به دنبال عزیز راهی مرز می شود و پولها را از او پس می گیرد. عزیز در طول همه این سالها، فکر می کرده حبیب به او رودست زده و با پولها گریخته است. اما حبیب پولها را در مرز پنهان کرده . عزیز از بیمارستان فرار می کند و همراه حبیب به محل اختفای پولها می روند و هنگام بازگشت، پلیس آنها را تا شهر همراهی می کند. حبیب ماجرا را به پلیس می گوید و پولها را با عزیز به بانک برمی گردانند….


پول را بردار و فرار کن…

حمید جبلی و ایرج طهماسب از زوجهای هنری کهنه کار در سینمای کمدی ایران هستند. این دو به جز در فیلم خط پایان (محمد علی طالبی) که یک ملودرام ورزشی ـ اجتماعی بود در کمدی های پر فروشی چون کلاه قرمزی و پسر خاله، کلاه قرمزی و سرو ناز، دختر شیرینی فروش و زیر درخت هلو همبازی بودند. رفیق بد پس از سالها قرار است این زوج هنری را بار دیگر در کنار هم قرار دهد، آنهم به کارگردانی عباس احمدی مطلق. شروع فیلم با سبک و سیاق معمول کمدی های نمایش داده شده از این دو بازیگر متفاوت است. ورود مردی متمول به ایران پس از سالها دوری از کشور و یافتن بهترین دوست زندگی اش در یک آسایشگاه روانی.

بازگشت به گذشته و شرح رفاقتها، همکاری های این دو و در نهایت اتفاقاتی که منجر به ناپدید شدن یکی از این دو شده است. یکی از مشکلات عمده فیلم اینست که در حساس ترین سکانسها مثل زمانی که قرار است سرقت از اتومبیل حامل دلارها رخ دهد نیز هیچ خلاقیتی از لحاظ تصویری و یا روند دراماتیک داستان منظور نشده است. قصه گویی تخت به پیش می رود و در به وجود آوردن هیجان و تعلیق هیچ فعالیتی صورت نگرفته است. رفیق بد قابلیتهای یک فیلم پر تعلیق و جذاب را دارد، اما گویا کارگردان بیش از این نتوانسته کوششی در این راه به وجود بیاورد. با همه این وجود باید اقرار کرد این فیلم در مقایسه با کمدیهای کلیشه ای بی سر وته و بی مزه ای که این سالها در سینمای ایران باب شده یک سر و گردن بالاتر ایستاده و حداقل از لحاظ فرم و ساختار، استانداردهای معمول در سینما را رعایت کرده است. حمید جبلی یک بار دیگر نشان داده که اگر موقعیتهای خاصی در سینمای کمدی برایش پیش بیاید می تواند قابلیتهایش را بیشتر و بیشتر به رخ بکشد. در این فیلم بر خلاف فیلمهای قبلی این دو، جای فاطمه معتمد آریا خالی است و اگر که حضور داشت تیم همیشگی این سه بازیگر می توانست تماشاگران بیشتری را به سالن های سینما بکشاند.. رفیق بد با فروش بیش از ۲۹۳ میلیون تومان نشان می دهد که هنوز مردم برای دیدن کارهای طهماسب و جبلی وقت صرف می کنند و سینمای کمدی پر طرفدار ترین گونه در سینمای در حال حاضر می باشد. ما در سینما شاهد موضوعات زیادی درباره سرقت و فرار بوده ایم، اما ایکاش یک بار دیگر یک کمدی مثل پول را بردار و فرار کن ساخته وودی آلن تکرار می شد.

***

عیسی می آید

تهیه کننده، نویسنده و کارگردان: علی ژکان

مدیر فیلمبرداری: فرزین خسرو شاهی

تدوین: مهرزاد مینویی

موسیقی: حمید رضا دیبازر

بازیگران: رضا کیانیان، شیلا خداداد، مجید عبدالعظیمی، آیدا طبیانیان، رضا افشار، علی اصغر طبس


خلاصه داستان:

عیسی اسیر ایرانی از اردوگاه اسارت عراقیها می گریزد و به سمت مرز ایران حرکت می کند. در بین راه نامه دخترش حنا را می خواند که از او خواسته زودتر به ایران برگردد و او را با خود به باغ وحش و شهر بازی ببرد. عیسی که سخت مجروح شده خود را تا لب مرزی آبی می رساند. سپس در کنار حنا و همسرش مرجان حاضر می شود و با عجله آنها را آماده سفر به تهران می کند. حنا که پنج سال عیسی را ندیده، با او غریبی می کند. در بین راه شعبده بازی به نام صاحب سلطان خدا بنده آنها را سوار اتومبیل خود می کند و در بین راه دائم به مرجان گوشزد می کند که از عیسی فاصله بگیرد تا عیسی به خاطر عشق به او در رنج نباشد. آنها سرانجام به تهران می رسند. پس از آنکه مرجان و حنا در شهر بازی خوابشان می برد صاحب سلطا ن عیسی را که دچار خونریزی شدید شده با خود می برد. فردا صبح مرجان و حنا از خواب برمی خیزند و به رویای مشترکشان می اندیشند در حالیکه عیسی نیز در کنار رودخانه چشمانش را می گشاید…


مادیانی بر فراز کوه


در اوایل دهه شصت هجری شمسی و در دوره طلایی سینمای پس از انقلاب، فیلمی به روی پرده رفت که مادیان نام داشت. آنزمان خیلی ها معتقد بودند فیلمسازی متفاوت پا به عرصه سینما گذاشته و به همین خاطر خیلی ها مادیان را به خاطر تحسین از سوی منتقدان و بازی زیبای سوسن تسلیمی تماشا کردند. پس از مادیان به انتظار نشستیم تا اثر دیگری از این فیلمساز به روی پرده بیاید. خبری نشد تا اینکه با چند سال تاخیر دومین فیلم علی ژکان با نام دخترک کنار مرداب ساخته شد که اثری متوسط بود و خیلی زود از خاطر منتقدان و مردم محو شد. فیلم سوم او سایه به سایه نیز به سرنوشت فیلم قبلی دچار شد و ژکان نیز عملا جزو دسته فیلمسازان یک فیلمی قرار گرفت. یعنی آنهایی که مثل مهدی صباغزاده حتی دهها فیلم در کارنامه خود دارند، اما هنوز هم او را با خانه خلوت می شناسند. عیسی می آید قرار است فیلمی متفاوت در سینمای به اصطلاح با موضوع محوری جنگ باشد. از همان آغاز فضای فیلم مبهم است و تماشاگر نمیداند منطقه مورد نظر از لحاظ استراتژیک کجاست و موقعیت شخصیت اصلی داستان چیست و چطور از دست سربازان عراقی و اسارتگاه فرار می کند. شبیه این سکانسها را هزاران بار در فیلمهای غربی و حتی اکشن های هالیوودی دیده ایم، اما تفاوت عمده فیلمهایی مثل عیسی می آید با فیلمهایی غربی از این دست در باورپذیری آن برای تماشاگر به واسطه صحنه پردازی، فضا سازی، فیلمنامه خوب و دکوپاژهای حرفه ای و دیگر عناصری که از لحاظ دراماتیک قصه را پیش می برند، است.

عیسی می آید از آن دسته فیلمهایی است که بر پایه وهم و خیال می گذرد و با کمک عناصری چون بازگشت به گذشته و آینده و حال و تلفیق آنها به پیشبرد این فضا کمک می کند. ژکان با این فیلم باز هم ثابت کرده که می خواهد فیلمهایش متفاوت باشند و دوست ندارد که کار کلیشه ای کند. اگرچه فیلم را باید در زمره فیلمهای سینمای دفاع مقدس قرار داد، اما این فیلم با آنچه در این نوع سینما ساخته شده تفاوتهای عمده ای دارد و اگرچه بیشتر در سطح و ایده اولیه مانده و از لحاظ پیشبرد قصه و ساختار ضعیف عمل کرده ولی باز هم تماشاگر را به نوعی با خود درگیر می کند. بخصوص با حضور شخصیتی عجیب و غریب که در اغلب فیلمهای سوررئالیستی نمونه آن را دیده ایم. شخصیتی از نوع فرشته مرگ در مهر هفتم اینگمار برگمن. رضا کیانیان در نقش صاحب سلطان و با تغییر چهره هایی پی در پی شخصیتی نادر در میان کاراکترهای موجود در سینمای سالهای اخیر خلق می کند. او مامور گرفتن جان عیسی است و در عین حال قصد دارد به مرجان همسر عیسی بیاموزد که دست از تعلقات عاطفی و دلبستگی و عشق به همسر بردارد تا هم خود و هم عیسی را نجات دهد. در وهله اول تماشاگری که به ماهیت مرد عجیب پی نبرده تصور می کند او قصد دارد با دور کردن مرجان از عیسی خود به او نزدیک شود، اما به مرور زمان برای خیلی ها این شبهه از میان می رود. او کسی نیست جز فرشته مرگ که می خواهد انسان را از بار تعلقات مادی و عاطفی اش رها کند و به نوعی این بیت از شعر حافظ را برای تماشاگر تداعی کند: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود / ز هر چه رنگ تعلق است آزاد است… عیسی می آید در بیستمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و مورد توجه قرار نگرفت. تمام فیلمهای آن سال جشنواره اکران شدند، اما خبری از عیسی می آید نبود و هیچ سینماداری حاضر نبود فیلم را نمایش دهد. فیلم رفته رفته از ذهن خیلی ها هم پاک شد تا اینکه شش سال بعد اکران عمومی گرفت و با فروش ۹ میلیون و ۲۴۶ هزار و ۹۵۰ تومان جزو فیلمهای شکست خورده در گیشه محسوب شد. هنوز هم پس از قریب بیست سال مادیان علی ژکان بر فراز کوه سینمای ایران می درخشد و فیلمی شبیه به آن در کارنامه ژکان جای خالی دارد.