نمایش "بانو و سگ ملوس" به کارگردانی لوون هفتوان در تاریخ ۲۹ آگوست ۲۰۰۸ در محل گالری آرتا واقع در Distillery District  به روی صحنه خواهد رفت. لوون هفتوان یکی از چند چهره ی حرفه ای و فعال تئاتر تورنتو است و با این که اکثر نمایش هایش از میان متون غیر ایرانی انتخاب شده و غالب هم به زبان انگلیسی و با بازیگری هنرمندان غیر ایرانی به روی صحنه رفته اند ولی ارتباط تنگاتنگی با جامعه ایرانی حفظ کرده و از حمایت و استقبال تماشاچیان ایرانی برخوردار بوده است.



شهروند ۱۱۹۱ ـ ۲۱ آگوست ۲۰۰۸


 

گفت وگو با "فیروزه اطهاری" مدیر گالری آرتا و "لوون هفتوان"

کارگردان نمایش


 


 

نمایش "بانو و سگ ملوس" به کارگردانی لوون هفتوان در تاریخ ۲۹ آگوست ۲۰۰۸ در محل گالری آرتا واقع در Distillery District  به روی صحنه خواهد رفت. لوون هفتوان یکی از چند چهره ی حرفه ای و فعال تئاتر تورنتو است و با این که اکثر نمایش هایش از میان متون غیر ایرانی انتخاب شده و غالب هم به زبان انگلیسی و با بازیگری هنرمندان غیر ایرانی به روی صحنه رفته اند ولی ارتباط تنگاتنگی با جامعه ایرانی حفظ کرده و از حمایت و استقبال تماشاچیان ایرانی برخوردار بوده است.

فیروزه اطهاری (آغداشلو) هنرمند و نقاش ایرانی در سال ۲۰۰۳ گالری آرتا را افتتاح کرد و از آن تاریخ تاکنون بیش از ۱۵۰ نمایشگاه انفرادی و جمعی در محل این گالری برگزار شده است. در طول ۵ سال گذشته برگزیده ای از کارهای هنرمندان مطرح ایرانی ساکن در تورنتو، امریکا، و ایران در این محل به نمایش در آمده و مورد استقبال بسیار قرار گرفته است.

از اواسط ماه جون سال جاری، گالری آرتا با فضای بیشتر و برنامه ریزی گسترده تری برای میزبانی هنرهای دیگر علاوه بر هنرهای تجسمی وارد دوران جدیدی از فعالیت خود شد. همکاری در ارائه این نمایش اولین حاصل این دوره جدید حرفه ای است. به امید موفقیت فیروزه باید چشم به راه برنامه های آینده این مرکز هنری باشیم.

ن . سلیمی


 

اولین سئوال این که با توجه به برنامه ریزی جدید گالری و با توجه به این که مایل هستی فعالیت های گالری را گسترده تر کنی و از بقیه هنرها هم در گالری استفاده کنی، می خواهم بپرسم به نظر تو رابطه بین هنرهای نمایشی و تجسمی در کجاست و گالری چطور قادر است که میزبان هر دو شاخه ی هنر باشد؟

فیروزه ـ من فکر می کنم که هنرهای تجسمی در واقع از شکل دو بعدی، که روی کاغذ و بوم است، خارج شده و امروز کارهایی که انجام می شود به صورت ضبط شده و یا چیدمان بسیار رایج اند. در هنرهای تصویری از موزیک و تصویرهای متحرک استفاده می شود. امروز این شاخه ی هنر در مرحله ای است که دیگر نمی شود آن را در چارچوب گذشته محدود کرد که تنها روی ورق و بوم است. ضمن این که در هنرهای نمایشی همیشه از تصویر و نقاشی استفاده شده حتی اگر بخشی از آن تا امروز به صورت طراحی صحنه انجام گرفته باشد. در واقع من فکر می کنم که بعد از گسترش گالری نه تنها هنرهای نمایشی، بلکه بر اساس آنچه که در ذهن من است مایلم این فضا را به صورت محلی در بیاوریم که همه رشته های هنری را عرضه کنیم. ممکن است که شعرخوانی ربط زیادی به هنرهای تجسمی نداشته باشد ولی می تواند بهانه ای باشد برای این که دور هم جمع بشویم. علاقه دارم اینجا را به محلی برای گردهمایی و ارتباط جامعه ی ایرانی تبدیل کنم.


 


فیروزه اطهاری، نیاز سلیمی و لوون هفتوان (ایستاده)

این مسئله ای که مطرح کردی که اینجا فضای جدیدی ایجاد شود و جمعیت متفاوتی را جذب کند و اتفاقاتی که از طریق ارائه شاخه های هنر به غیر از نمایشگاه، هنرمندان بیشتری را جذب کند، آیا این برای عرضه ی بیشتر کار است به عنوان کالا و یا این که فکر می کنی لازم است از این طریق تماشاچی یا مخاطب تربیت کنیم، مثلا اگر کسی تنها برای دیدن نقاشی به گالری می آمده حالا در معرض اتفاقات هنری دیگری هم قرار گیرد. آیا این ممکن است که سلیقه و دیدگاه گسترده تری به همراه بیاورد؟

ـ اولا من فکر می کنم که مخاطب هنرهای تجسمی همیشه کمتر از بقیه بخش های فرهنگی بوده است. یعنی تئاتر، سینما، موسیقی و غیره همیشه بیشتر اقبال ارتباط داشته تا هنرهای تجسمی. مثلا وقتی که من این گالری را افتتاح کردم با کسانی برخورد داشتم که تا آن زمان عادت به گالری رفتن نداشتند و به من می گفتند که ما در حقیقت از این طریق تعلیم می بینیم که چطور می شود با هنر ارتباط برقرار کنیم. منظور من از گسترش فعالیت های گالری ایجاد بازار نیست بلکه …


 

منظورم از مشتری ایجاد امکان فروش کار نبود، بلکه مشخصا این بود که آیا تمایل به جذب بیشتر بیننده هاست و یا اینکه به نوعی ایجاد فرهنگ ارتباط با هنر و تفهیم ضرورت این ارتباط.

ـ  دقیقا مسئله برای من همین گسترده تر شدن مرزهای ارتباط است. به عنوان مثال این که شما وارد یک نمایشگاه می شوید و می بینید که در آنجا کسی شعر می خواند و قطعه ای نواخته می شود و یا نمایشی در حال اجرا است و این ها همه با هم ادغام می شوند و این ملاقات پربارتر و غنی تر می شود. در ضمن قصد من آموزش دادن به افراد نیست. در فضایی که ما زندگی می کنیم اتفاقات هنری بسیاری جریان دارد ولی چون ما هنوز تازه واردیم و در حاشیه ی این اتفاقات قرار داریم، امکان ارتباط و دسترسی ما محدود است. من زمانی که در ایران زندگی می کردم با اینکه هنر همیشه دغدغه زندگی من بود، به فکر باز کردن گالری نبودم ولی بعد از ورود به کانادا این مسئله برای من بسیار جدی شد برای این که حس کردم جای چنین فضایی خالی است. بخصوص که در این جا هنرمندان بسیاری بودند که در اکثر رشته های هنری فعال اند و در گردهم آیی های کوچک کار می کنند و آثارشان را عرضه می کنند. رویای من این بود که فضایی ایجاد شود که این امکان را در سطح گسترده تری فراهم کند تا نه تنها هنرمندان با هم ارتباط بیشتری داشته باشند، بلکه آثارشان امکان بیشتری برای عرضه به مخاطبان خاصی که مد نظر من است بیابد. من بخصوص امیدوارم که نسل جوانی که شاید قبلا به دیدن نمایشگاه نمی رفته و یا به بعضی از رشته و شیوه های هنر توجه چندانی نداشته امروز به خاطر فعالیت هایی نظیر نمایش و متن خوانی به گالری بیاید و ارتباطش با دیگر شاخه های هنر و مشخصا هنرهای تجسمی بیشتر شود.


 

گفتی که برایت مهم است که قشر جوان را به عنوان تماشاچی به گالری جلب کنی و همچنین مطرح کردی که رشته های دیگر هنر همیشه اقبال بیشتری در ارتباط با مخاطب و علاقمند داشته، یعنی تئاتر و سینما، موسیقی، و غیره بیشتر قادر به ارتباط گیری بوده تا هنرهای تجسمی. به نظر من یکی از دلایل مهم این دورافتادگی و عدم استقبال مسئله اقتصادی است. بقیه هنرها مثل موسیقی، تئاتر، ادبیات، سینما و غیره، به سادگی قابل دسترسی و خریداری است در حالی که آثار نقاشی و مجسمه سازی به دلیل ویژگی تک تولیدی بودن و قیمت گران قابل خریداری نیستند، بخصوص برای نسل جوان، و در نتیجه به خودی خود تفاوت بسیاری بین ارتباط علاقمندان رشته های دیگر و این هنر خاص وجود دارد. حتی اگر تو موفق بشوی گروه کثیری را به عنوان تماشاچی به گالری بکشانی هنوز هم در عرصه داد و ستد حرفه ای که به بقا و ادامه کار هنرمند این رشته کمک کند، خلائی موجود خواهد بود. طبعا استقبال گسترده نسل جوان هم پاسخگوی این معضل نیست چرا که حتی علاقمندترین و مشتاق ترین بیننده نیز امکان خریداری اثر مورد علاقه اش را ندارد تا از این طریق به دوام و بقای این هنر کمک کند. حالا تو به عنوان هنرمند و گالری دار چه راهی برای حل این معضل به ذهنت می رسد؟

ـ شرایط دقیقا همین است که تعریف کردی و ضمنا این گرفتاری تنها محدود به گالری من و فرهنگ این نقطه ی جغرافیایی نیست. گالری داری یکی از عرصه های کاری بسیار مشکل و غیرقابل پیش بینی است. خرید یک تابلو و یا مجسمه برای کسی مسئله ای ضروری نیست و در نهایت هم چاپ و کپی کارها در بسیاری از موارد مشکل بیننده ی مشتاق را حل می کند و فرد می تواند با یک کپی چاپی مثلا از کارهای پیکاسو رضایت پیدا کند. مسئله اقتصادی مسئله مهمی است که اکثرا باعث تعطیلی گالری ها می شود. ما این مسئله را در ایران هم داشتیم که نسلی از خریداران دیگر وجود نداشتند و این باعث شد که بسیاری از هنرمندان آتلیه های خصوصی باز کردند و به تدریس مشغول شدند و یا به مشاغل دیگری پناه بردند. من به عنوان کسی که در اینجا مشغول به کار هستم طبعا اگر نه تنها برای گذران امور بلکه برای تداوم همین کار به مسئله مالی به عنوان عاملی تعیین کننده نگاه می کنم. در ضمن فکر می کنم که امروز در جامعه ی ایرانیان کانادا افرادی هستند که هم از نظر فرهنگی در سطح قابل توجهی هستند و هم توان مالی کافی را برای حمایت از فعالیت های هنری دارند. در طول ۵ سالی که از فعالیت این گالری گذشته من هرگز از هیچ گونه حمایت دوستانه و یا خصوصی بهره نگرفته ام و در ضمن با عرضه ی چندین نمایشگاه موفق از آثار هنرمندان ایرانی به بخشی از دغدغه ی توجیه شده ی ایرانیان برای عرضه ی هنر و فرهنگ خود و تثبیت هویت مطلوب در جامعه کانادائی پاسخ داده ام. حمایتی که از آن صحبت می کنیم می باید در چند سطح اتفاق بیفتد. گروهی با حضورشان از این فعالیت ها حمایت می کنند بخصوص جوانترها که این بسیار مهم است. گروهی دیگر مثل لوون، کارهایشان را به گالری می آورند و ما مشترکا از نظر و هدف یکدیگر حمایت می کنیم و در یک رابطه دو طرفه با هم همکاری می کنیم. هر نوع حمایت در زمینه های دیگر نیز که ادامه ی این فعالیت ها را ممکن و آسان تر کند بی نهایت ضروری است. در غیر این صورت برای من به تنهایی مشکل خواهد بود که این رویا را هر چند جدی و ضروری به مرحله عمل در بیاورم.


 

با تشکر از تو فیروزه ی عزیز، من فکر می کنم چون موضوع این گفتگو برمیگردد به کار مشترک با لوون و نمایش "بانو و سگ ملوس" فعلا مسئله موقعیت هنرهای تجسمی، گالری و شرایط خود تو را به عنوان یک هنرمند و یک ایرانی فعال و موفق در فضای این جامعه و آنچه را که در ذهن به عنوان شکل ایده آل رابطه با جامعه ی ایرانی موجود است برای گفتگویی جامع تر در زمان دیگری بگذاریم چون به نظر من هم مسئله بسیار مهم است و هم موقعیت این گالری با شرایط منحصر به فردش که علیرغم استقبال و یا عدم آن از طرف جامعه ی ایرانی در معرفی و تبیین هویت فرهنگی ما در جامعه بزرگتر نقش مهمی داشته و خواهد داشت. ولی حالا بهتر است برگردیم به این نمایش خاص. طبعا سابقه دوستی تو و لوون در ایجاد این همکاری نقش مهمی داشته ولی جدا از آن تو در چند سال گذشته میزبان و مشوق برنامه های زیادی از این قبیل بودی که آخرین آن برنامه معرفی کتاب شعر عبدالرضا صبائی مقدم بود که بسیار با استقبال روبرو شد. در مورد این نمایش آیا تو در رابطه با متن و شیوه اجرا نظر خاصی داشتی و یا مسئله برای تو فقط همکاری در یک اتفاق نمایشی بود؟

ـ چخوف همیشه از نویسندگان محبوب من بوده ولی روزی که من با تو و لوون درباره گسترش فعالیت های گالری صحبت کردم مطرح شد که قصد، ایجاد فضایی برای اتفاقات گسترده تر هنری ست پس طبعا اگر نمایش دیگری هم انتخاب می شد من استقبال می کردم. اینکه این نمایش را لوون به زبان انگلیسی و با بازیگران کانادایی اجرا می کند هم نکته ی بسیار مثبتی است که به نظر من امکان حضور تماشاچیان غیر ایرانی را در کار یک کارگردان ایرانی ایجاد می کند و مسئله از اینکه چون من ایرانی هستم و لوون ایرانی ست پس ضرورتا. . .


نمایی از بانو با سگ ملوس 

منظور این که این اتفاق یک گفتگوی درونی نیست.

ـ دقیقا، این گفتگویی درونی نیست و ما با طیف گسترده تری روبرو می شویم و خودمان و دیدگاه های مان را معرفی می کنیم.


 

چقدر در روند این کار نقش داشتی و میزان ارتباط تو با مراحل شکل گیری کار چقدر بود؟ دوما این که به عنوان یک هنرمند که همیشه با وسوسه خلاقیت دست به گریبان است چقدر مایلی که در عرصه های دیگری به جز نقاشی فعال باشی؟

ـ در جواب سئوال اول باید بگویم که این پروسه ها همیشه بسیار جذاب است و حتی حضور در کنار هنرمندانی که در حال خلق و شکل دادن به یک اتفاق هنری هستند برای من لذت بخش است. من حس می کنم که حتی این صداهای تمرین که امروز زیر سقف این گالری می پیچید تحقق بخش رویاهاست. در مورد این نمایش خاص، در طول صحبت های متعدد با لوون، او فکرهایش را با من مطرح می کرد ولی من در شکل گیری این نمایش نقش مستقیمی نداشته ام. در جواب سئوال دوم باید بگویم که طراحی صحنه برای من همیشه بسیار جذاب بوده و خواسته ام که در این زمینه کار کنم. همراهی با این کار این وسوسه را در من شدیدتر کرده که یا در این زمینه به طور جدی فعال بشوم و یا این که شاید روزی خودم کاری را شروع کنم و همانطور که گفتم چون برای من کل هنرهای تجسمی فقط کار با قلم و کاغذ نیست به این قضیه به صورت سه بعدی نگاه می کنم که موسیقی و حرکت و گفتار را هم به آن اضافه کنم. در صحبت با لوون هم مطرح کردم که چون این کار در گالری انجام می شود خوب است که از ویژگی های بصری بیشتری استفاده شود که خوشبختانه او هم با من همفکر بود.


 

می خواهم سئوال آخر را بپرسم ولی در انتهای گفتگو دوباره به تو برمی گردم. سئوال این است که علیرغم این که آرتا از ابتدای فعالیت گالری بسیار پر کار و موفق بوده و در ضمن به عنوان فضایی به مدیریت یک ایرانی می باید جایگاه بسیار ویژه ای در ارتباط با جامعه ایرانی داشته باشد، ولی علیرغم این همه، ارتباط جدی و قابل توجهی با جامعه ی ایرانی ندارد. به طول مثال اخبار فعالیت های دائم این گالری در هیچ یک از رسانه های ایرانی منعکس نمی شود، بسیاری از هنرمندانی که آثارشان در آرتا به نمایش در می آید غیر ایرانی هستند. در ضمن تو از این که کار لوون به زبان انگلیسی اجرا می شود استقبال کردی. حالا سئوال این است که آیا هدف اصلی اتفاقات هنری ست و ارتباط مخاطب از هر پس زمینه و فرهنگ با مقوله ی هنر و یا این که نظر و گوشه ی چشم خاصی هم به جامعه ایرانی و هنر ایرانی وجود دارد و سعی در جلب و جذب جامعه ایرانی؟ آیا باید برای ایجاد این رابطه برنامه ریزی خاصی انجام گیرد و یا این که شکل فعلی مطلوب و کافی ست؟

ـ برای من جلب کردن جامعه ایرانی نه فقط به گالری بلکه به ارتباط با هنر به طور کلی بسیار مهم است. وقتی که من در شروع کار به "دیستیلری" Distillery آمدم طرحی که برای گرفتن این فضا به مدیریت این مرکز ارائه دادم در حقیقت معرفی هنر شرق بود در کنار بقیه گالری هایی که صرفا فعالیتشان در جهت معرفی هنر و هنرمند غربی و مشخصا امریکای شمالی ست. برای این منظور من مجموعه ای از آثار برجسته ی ایرانی اعم از مدرن و یا سنتی تهیه کردم و ارائه دادم که برای مسئولان این مرکز بسیار اعجاب برانگیز بود چرا که اکثر غربی هایی که در زمینه هنر فعال هستند سینمای ایران را می شناسند ولی از بقیه رشته های هنر شرق و مشخصا ایرانی شناختی ندارند. در مورد خود ایرانی ها هم، کسانی که در سالهای گذشته به خارج آمده اند شناختی محدودی از هنر ایران دارند ولی جوانان و تازه واردان سال های اخیر اکثرا به دلایل متفاوت ارتباطی با بخش عظیمی از گنجینه هنری ایران ندارند و برای من این که این گروه ها از طریق این فعالیت ها با ریشه های فرهنگی خودشان ارتباط پیدا کنند و دچار از خود بیگانگی نشوند مسئله بسیار ارزشمند و مهمی است.


 

لوون، دلیل اجرای این نمایش در جایی به غیر از فضای متداول و سنتی تئاتر چیست؟

لوون: همیشه برای من کشف امکانات نمایشی فضاهای جدید و نامأنوس وسوسه انگیز بوده و هنگامی که فیروزه درباره ی برنامه ریزی جدید گالری با من صحبت کرد و پیشنهاد استفاده از این فضا را به من داد بسیار استفاده کردم. این برای من تجربه جدیدی بود که بتوانم امکانات نمایشی را در فضایی غیر از سالن تئاتر کشف کنم و چون من معمولا آدم کار حرفه ای به مفهوم متداول کلمه نیستم یعنی به عنوان شغل به تئاتر نگاه نمی کنم در نتیجه برای کار کردن من لازم است که بخشی از عوامل به شیوه ای جدا از امکانات مالی فراهم شود. متأسفانه به همین دلایل امکان داشتن طراح صحنه و استفاده از خود فیروزه را نداشتم ولی حمایت و حضور او و دوستان دیگری مثل خود تو در حقیقت باعث شکل گیری این کار شد. در مورد کارهای دیگر من هم همین مسئله عامل تعیین کننده بوده است. عوامل کارهای من هیچ وقت تعیین شده و ثابت نیستند بلکه به مرور در عمل و ارتباط اتفاق می افتند. برای من در یک زمان مجموعه ی عوامل به طور مستقیم و یا غیر مستقیم گرد هم می آیند و با هم مرتبط می شوند و بعد کار اتفاق می افتد. فضای غیر متعارف این نمایش هم یکی از عواملی بود که اتفاق افتاد و من که در چندین کار دیگر شاهد استفاده از چنین فضاهایی بودم از این امکان استقبال کردم. همانطور که به قول فیروزه، امروز هنر تجسمی از سطح به بعد سوم و چهارم منتقل شده هنر نمایش هم در حال کشف امکانات و ابعاد جدیدی ست که امکان می دهد نمایش را از فضای بسته ی داخل سالن به جغرافیای گسترده تری منتقل کنیم و خوشبختانه این متن هم قابلیت لازم برای چنین تجربه ای را دارد. در این نمایش ها نه تنها از فضای داخل گالری بلکه از فضاهای خارج از آن هم استفاده کرده ایم.


 

این شاید سئوال نباشد ولی به نظر من یک هنرمند از ابتدا تصویری ایده آل و نهائی از کار در ذهن دارد و بعد سعی می کند در عمل با ایجاد شرایط لازم به آن تصویر جسمیت بدهد. در شرایط فعلی بسیاری از هنرمندان از جمله خود تو به دلیل مشکلات فراوان و مشخصا کمبود منابع مالی با مشکلات فراوانی روبرو هستند که نه تنها رسیدن به شکل ایده آل را غیر ممکن می کند، بلکه در مسیر کار نیز باعث می شود که هنرمند بارها تغییر جهت داده و پیشرفت کار را تابع شرایط تحمیلی تنظیم کند و در حقیقت اتفاق عمل تنها در پروسه مصالحه ی دائم ممکن می شود. حال اگر این فرضیه درست باشد سئوال من این است که وقتی حاصل کار، به دلیل همه این مشکلات، با تصویر مطلوب ذهن هنرمند این همه فاصله دارد در انتها رضایت هنرمند از کجا حاصل می شود؟ آیا هنرمند در برخورد با طرح کار بعدی با وقوف بر همه این موانع شکل ایده آل را خود به خود سانسور می کند و یا این که بدون ارتباط با واقعیت های موجود با خوش بینی با شکل آرمانی کار برخورد می کند.

لوون: دقیقا همانطور که اشاره کردی عملی کردن تصویر آرمانی کار، اکثرا به دلایل مشکلات اقتصادی و اجتماعی غیر ممکن است. علاوه بر اینها هنر نمایش از این ویژگی برخوردار است که چون در زمان واقعی و به طور زنده اتفاق می افتد هر عاملی ممکن است کار را از حالت ثابت و تعیین شده خارج کند. برای من اتفاق نمایش در پروسه تمرینات می افتد و کار در این مرحله برای من بیشترین اهمیت را دارد و در شکل مطلوب بسته می شود و طبعا من سعی می کنم که به همین شکل آن را به روی صحنه ببرم و با تماشاچیان تقسیم کنم. ولی در هر حال وقتی که هنگام اجرا من در خارج از کار قرار می گیرم و کار از طریق بازیگران و عوامل صحنه به تماشاچی عرضه می شود به سادگی این امکان وجود دارد که حاصل شباهت چندانی به تصویر ذهنی من نداشته باشد. به همین دلیل رضایت من در مرحله ی قبل از اجرا حاصل می شود و گمان می کنم برای بازیگران نیز مسئله به همین شکل است. طبعا هنرمندان رشته های دیگر امکان رضایت را به گونه ای متفاوت تجربه می کنند. مثلا یک نویسنده، نقاش و حتی موسیقیدان امکانات نامحدودی برای تغییر و تصحیح اثرشان دارند و تا زمانی که کار در شکل مطلوب نهایی خود تثبیت نشود آن را به مخاطب عرضه نمی کنند، اما حاصل نهایی هنر نمایش همیشه تابع عوامل موجود در زمان اجرا هستند و به همین دلیل طبعا ذهنیت و توقعات هنرمند این رشته با دیگران متفاوت است و شاید به همین دلایل ما عادت داریم که رضایت نهائی را در پروسه ساخت کار تجربه کنیم و همین مقدار که ابر و باد و مه و خورشید و فلک برای امکان کار جمع آوری می شوند به خودی خود باعث رضایت است. مثلا در این کار خود تو حضور داری که در بعضی کارهای قبلی هم بودی و جین هم در چند کار همکاری داشته و حتی دوستانی که به طور غیر مستقیم در کنار کار هستند حضور و حمایت شان باعث اتفاق کار می شود. کار نمایش معمولا حاصل یک دوره از زندگی جمع ست که با توافق و همکاری امکان نمایشی را فراهم می کنند. این جمع، اعم از نقاش، عکاس، موسیقی دان، بازیگر، عوامل فنی و غیره مشترکا کار را می سازند و این پروسه چیزی است مثل عشقبازی.

 

نمایی از نمایش بانو با سگ ملوس 


 

ما هر زمانی که راجع به "تئاتر" حرف می زنیم برخوردمان با این عنوان به گونه ای است که انگار همه، ما و خوانندگان، تصور مشخص و ثابتی از این عنوان داریم و همه چیز در جایگاه هنرمند و یا تماشاچی در مورد معنای این عنوان در یک توافق کامل هستیم. من می خواهم فرض کنم که این باور درست نیست و ما لازم است که هر کدام فهم خودمان را از این کلمه توضیح بدهیم. حالا به نظر تو تئاتر چیست؟

لوون: به نظر من تئاتر لحظه ای است بین مرگ و زندگی. همان لحظه قبل از پایان که همه زندگی و شاید همه هستی از ذهن انسان عبور می کند و فرد در یک لحظه با همه ی جهان روبرو می شود. در ضمن من با اینکه مایل نیستم که همان تعاریف سنتی را از تئاتر ارائه کنم بخصوص امروز که اکثر هنرها از قالب سنتی خودشان خارج شده اند و در چارچوب تعاریف متداول نمی گنجند، اما تئاتر اتفاقی است که به دلیل حضور عوامل متعددی شکل می گیرد و بعد از آن تبدیل به واقعیت شده و به حیات مستقل اش ادامه می دهد. جالب این که این تعبیر به موضوع این نمایش هم مربوط می شود. در این نمایش عشقی اتفاق می افتد ولی هنگامی عمیق می شود که دیگر عوامل مادی در آن نقشی ندارند. تئاتر برای من چنین اتفاقی ست که تأثیرش بر ما از پایان موجودیت مادی اش آغاز شده و ادامه پیدا می کند. در ضمن من می خواهم همین سئوال را از فیروزه بپرسم که به نظر تو به عنوان هنرمند نقاش، تئاتر چه معنائی دارد؟

فیروزه- من همیشه وقتی در فضای تئاتر قرار می گیرم و حس می کنم که این اتفاق خاص در این زمان و مکان فقط برای من و عده ی معدود دیگری قابل رؤیت و دسترسی ست و هرگز هم دوباره تکرار نخواهد شد، با نمایش رابطه بسیار عمیق تر و شخصی تری برقرار می کنم . من عاشق سینما هستم ولی تماشاچی فیلم بودن نوع خاصی از رابطه را ایجاد نمی کند در حالی که تئاتر آداب ویژه ای دارد که با سینما کاملا متفاوت است. هنگامی که تو همراه صدها نفر دیگر در سالن سینما نشسته  ای و همانطور که می خوری و می نوشی به فیلم هم نگاه می کنی، تجربه ای کاملا متفاوت از تمرکز و نظم را از سر می گذرانی که حضور در نمایش طلب می کند. تماشاچی تئاتر بودن حسی بسیار شخصی و لذت بخش است.

لوون: در مجموع در تئاتر مسئله "حضور" بیشترین اهمیت را دارد و شاید همین ارتباط با آن را مشکل تر می کند. در مواجهه با آثار دیگر هنری از بیننده حضور کامل و دربست طلب نمی شود ولی نمایش حاصل حضور هنرمند و بیننده است و اتفاقی ست حاصل ارتباط این هر دو.

فیروزه: همانطور که لوون گفت به نظر من هم مسئله همین حضور و در ضمن بعد تاریخی نهفته در پشت هنر نمایش است که این هنر را مردمی ترین و معاصرترین هنرها می کند حال در هر زمانی که می خواهد اتفاق بیفتد. من حتی وقتی در ایران به دیدن نمایش می رفتم بخصوص در دوره ای که کارهای برشت متداول بود که در آن همه عوامل به غیر از بازیگر حذف می شوند این ارتباط با تماشاچی را به گونه ای پر قدرت حس می کردم که بسیار هم جذاب بود. فکر می کنم تعریف من از تئاتر همین است.


 

شاید در جمع بندی نظرات بتوان گفت که تفاوت هنرهای نمایشی با دیگر هنرها در این است که مخاطب در این هنر بخشی از پروسه ساخت و حاصل کار است. در ادبیات، سینما، هنرهای تجسمی و حتی موسیقی، چرا که امروز بخش عظیمی از مصرف موسیقی از طریق آثار ضبط شده است و نه اجرای زنده، حاصل کار به صورت ماهیتی تعیین شده به دست خواننده و بیننده و شنونده می رسد و مخاطب و نوسانات حسی او نقشی در پرداخت کار ندارد. در تئاتر اما حضور و چگونگی حضور مخاطب بی شک در حاصل کار موثر است. در نتیجه شاید بتوانیم تئاتر را هنر تجربه و خطر کردن بنامیم. تئاتر به عبارتی قماری ست پر هیجان که تا لحظه ی آخر هنرمند بر حاصل کار اشراف ندارد و همه عوامل پیرامونی قادرند که بر حاصل کار تأثیر بگذارند. نمایش ماهیتی است زنده که در هر اجرا به همان اندازه که امکان رشد و گسترش دارد از شکنندگی و آسیب پذیری رنج می برد و همین مختصات هنر نمایشی را از دیگر رشته ها متمایز می کند. حالا سئوال این است که خود ما که اینجا نشسته ایم و هم جایگاه تماشاچی و هم بازیگر و کارگردان را تجربه کرده ایم آیا حضور در هر یک از این جایگاه ها دارای تعریف و موقعیت ویژه ای است و یا این که این همه در فضای کلی تر در هم ادغام می شوند.

لوون: به نظر من این رابطه ای است ذاتی و مرکب به این معنا که در فضائی جمعی اتفاق می افتد و فرد در هر جایگاهی که باشد بخشی از تصویر بزرگتری می شود که در نهایت حول محور ایده اصلی حرکت می کند. البته در تقسیم مسئولیت ها هر کس وظیفه ویژه ای دارد ولی در لحظه نهائی همه بخشی از یک تصویر بزرگتر هستند و به همین دلیل من همیشه اصرار دارم که همه عوامل دست اندرکار با همه ی مراحل کار آشنائی نزدیک داشته باشند تا ما بتوانیم روح کلی کار را در هر عاملی به طور یکسان شناسائی کنیم. اثر نمایشی مثل جسمی زنده است که ارگان های مختلف آن در یک هماهنگی نهائی وظایف خودشان را انجام می دهند.


 

اگر بپذیریم که نمایش موجود زنده ای است حتی جدا از متن، بازیگر، طراح و دگیر عوامل درگیر در پروسه کار از همان لحظه ای که نطفه اولیه اش در ذهن کارگردان بسته شده حیاتی مستقل و بالنده داشته، این سئوال پیش می آید که رشد این زندگی در کجا به انتها می رسد و این موجود در کجا متوقف می شود و زندگی اش به انتها می رسد. ساده تر این که نمایش در چه مرحله ای از کار می میرد؟

لوون: در مورد اشاره ای که به تصویر ذهنی هنرمند کردی باید بگویم که برای من داستان کمی فرق دارد. من به دلیل علاقه متن می خوانم اما اکثرا تبدیل به تصویر ذهنی نمی شوند. تصویر اکثرا به تدریج و با حضور آدم ها و فضاها ساخته می شود و زندگی از این طریق در متن جریان پیدا می کند. مثل همین متن که پس از گردش زیاد در کوچه های Distillery و نگاه کردن به فضای گالری به تدریج شکل گرفت. فکر می کنم که اگر من برای گذران زندگی کار می کردم و مجبور بودن که در سال حتما چند کار بکنم شاید مسئله فرق می کرد ولی در مورد من مسئله طور دیگری است. مثلا خود تو سال هاست که مایلی "شاه می میرد" یونسکو را کار کنی و این جوشش ادامه خواهد داشت تا روزی که آدم ها، فضا و امکانات دیگر فراهم شوند و بعد، این اتفاق خواهد افتاد. حالا این نمایش کی می میرد؟ فکر می کنم به عبارتی بعد از آخرین اجرا. این بچه ای است که بند نافش بریده می شود و بعد از این مستقل از تو به زندگی ادامه خواهد داد و دیگر نه از تو تغذیه می کند و نه تو در قبالش مسئولیتی داری. ولی به هر حال این فرزند تو است. در ضمن من با کسانی کار کرده ام به عنوان مثال، سینای نوعی و یا نوشن نوعی که به این اتفاقات به عنوان کارنامه نگاه نمی کنند، بلکه برای آنها نوعی ارتباط درونی با کار وجود دارد.


 

با توجه به محدودیت زمانی این گفتگو مایل نیستم که سئوال های کلیشه ای در رابطه با بازار و مسائل دیگر مطرح کنم. ولی به عنوان نقطه پایان گفتگو می خواهم که شما دو نفر از هم به دلخواه یک سئوال بکنید. فیروزه تو شروع کن.

فیروزه: لوون من تا به حال چندین کار از تو دیدم که هر کدام ویِژگی های خاصی داشته ! می خواهم بپرسم که چه نوع متنی برای تو جذاب تر است. البته شرح دادی که کار برای تو مثل بچه ای است که به دنیا می آید و در کار نمایش، در پروسه ی شکل گیری ست که از آن لذت می بری ولی فکر می کنم در نهایت ترجیحی برای انتخاب متن در تو هست، مثلا الان چخوف را انتخاب کرده ای و قبلا مثلا "عشاق" هارولد پینتر و .. سئوال این است که در متن اولین خصوصیتی که تو را جلب می کند چیست؟

لوون: کارهایی هست که بر اساس شرایط انتخاب می شود و اتفاق می افتند، مثل ناموس پرستان ساعدی. این کار را برای نوع دیگری از بیننده انتخاب کردیم که موفق هم بود اما وقتی که من به طور آزاد بخواهم کارم را انتخاب کنم معمولا رابطه بین زن و مرد برای من جذاب ترین سوژه ی کاری است. و این که ماهیت عشق چیست، مثلا برای من در سینما کارهای آنتونیونی بسیار جذاب است چرا که این هنرمند معتقد است که عشق امکان پذیر نیست. من دارم سعی می کنم که باور کنم که امکان پذیر هست و در ضمن این که رابطه بین واقعیت و تخیل چیست و چه حد از احساسات ما واقعی است. این مسئله ای است که من در زندگی با آن درگیر هستم و دلمشغولی من است که مثلا دیدن یا ندیدن کسی تا چه حد روی زندگی ما تأثیر دارد.


 

لوون: من هم می خواهم در مورد موضوع انتخابی برای نقاشی از تو سئوال کنم. در ضمن بسیار خوشحالم که دوباره کار را شروع کردی و این چند کار جدیدت را هم خیلی دوست داشتم بخصوص آن که در تیرگان به نمایش گذاشته شده بود. این کارهای اخیر برای من جذابیت پیچیده ای داشتند. دلم می خواهد که خودت توضیح بدهی که این سوژه ها چطور توجه تو را جلب می کنند و به اثر تبدیل می شوند.

فیروزه: کار نقاشی برای من کیفیتی چالشی دارد که من از آن لذت می برم .  قبل از این که من این سری کارها را شروع کنم به سمت هر موضوعی که می رفتم در نهایت به نظرم می رسید که این حرف بارها گفته شده و این روش ها بسیار استفاده شده. مثلا در زمینه هنرهای تزئینی، آبستراکت، طبیعت بی جان، و غیره. بعد با کمی تأمل کارهای من بیان خودش را پیدا کرد. انسان، فرد برای من بسیار جذاب است و حتی در سینما و تئاتر مسائلی که با انسان و درونیاتش سر و کار دارد برای من بسیار جذاب است و موضوع زن و جان زنانه به طور مشخص برای من در کارها بسیار جذاب است. در این سری جدید کارها حضور زن و آهن است و تضاد بین این دو که برای من همیشه وسوسه بوده.


 

نیاز با تشکر از هر دوی شما برای این گفتگو.

فیروزه: من در حقیقت به این نشست به شکل یک گفتگوی دوستانه نگاه کردم و به همین دلیل می خواهم از خود تو بپرسم که نظرت راجع به گسترده شدن فضا و فعالیت آرتا چیست در ضمن چون تو خودت هم در نمایش لوون همکاری داری، درباره اجرای این نمایش در گالری چه حسی داری؟

نیاز: به نظر من حرکت بسیار مثبت و فوق العاده ای است. به اعتقاد من امروز پیش از هر زمان دیگری، و بخصوص در این نقطه جغرافیایی اشاعه فرهنگ و هنر ضروری ست. در ضمن همزمان که فرهنگ سرمایه داری هر روز بیشتر انسان را از تفکر و خلاقیت خالی می کند تا از او یک مصرف کننده ی بی هویت بسازد تنها راه نجات برای انسان معاصر پرورش ذهن و ایمان به ارزش های غیر مادی ست که هنر بارزترین تجسم این ارزش هاست. پس نه تنها به دلیل ضرورت و ارزش قائم به ذات هنر بلکه به دلیل شرایط زمان و مکانی ما هر حرکتی در جهت اشاعه ی هنرها و ایجاد ارتباط بین هنرمند و جامعه تلاشی است در جهت آزادی و حرمت انسان . انسان مدرن غربی، امروز بیش از هر زمان دیگری در معرض تولیدات شبه هنری قرار می گیرد ولی این آثار کالاهایی هستند که به قصد و هدف خاصی ساخته می شوند تا ذهنیت جامعه را در ارتباط با مسائل سیاسی، اقتصادی، و … کنترل کرده و هدایت کنند. خالی کردن انسان از هویت فردی و تبدیل کردن او به موجودی ساخته کارخانه های تبلیغاتی در جهت اهداف سرمایه داری هدف اصلی این تولیدات است. این سیستم با شکل دادن و کنترل ذهن فرد از او موجودی قابل پیش بینی و فاقد عکس العمل می سازد که مشتری و مصرف کننده تولیدات انبوه است. در یک چنین فضایی است که هنر قادر است نوعی دیگر از دیدن و بودن را به انسان خوابگرد غربی بیاموزد. امروز همه ی ما از حق آزادی بیان و اندیشه حرف می زنیم بی آن که به محو تدریجی آزادی تخیل و هویت فردی واقف باشیم. در چنین شرایطی تنها هنر قادر است که ارزش های متفاوتی در مقابل این سیستم انسانخوار عرضه کند و طبعا هر تلاشی جهت توسعه بیشتر هنر در جامعه گامی جهت رهایی انسان است.

 

با تشکر و تبریک برای فضا و برنامه ریزی جدید گالری آرتا


 

عکس ها: پیمان سهیلی