زانکه بر این پرده ی تاریک،

این خاموشی نزدیک،

آنچه می خواهم نمی بینم،

وآنچه می بینم نمی خواهم 

                                شفیعی کدکنی

 سال نو مسیحی بر ایران دردمند مبارک باد.

ایران سرزمین “جمع اضدادها”، سرزمین تناقضات، سرزمین تکرارها، سرزمین تردیدهای باستانی، سرزمین نامه نگاری ها، در نبود گفتمان های آزاد. سرزمین پریشان اندیشی ها، سرزمین کابوس های “بوف کور”، سرزمین روزمرگی.

ایران سرزمین شورها و شوق ها، سرزمین پایدار اسطوره ها، سرزمین زنان شجاع و پیشرو، سرزمین زنان دخیل بسته به ضریح امام زاده ها.

“سرزمین من ایران”، صادق هدایت ها را به انزوا می راند تا جهان ادبیات او را بررسی کند.

“ایران من” سرزمین باورهای فسیل شده و اشعار ماندگار مولوی، سرزمین واژه های مکتبی وارداتی و زیباترین تفکر اومانیستی مانی و زرتشت.

“سرزمین من ایران” دارنده ی بالاترین روزنامه نگاران دربند.

نقش رنگین امید بر دیوارهای خاکستری

 

“ایران من” سرزمین هراس از “سیاسی بودن”  ـ انسان تنها حیوان سیاسی است ـ ارسطو می گوید.

“ایران من” سرزمین دنباله روان “باری به هر جهت”.

“ایران من” سرزمین نه مشروطه را ادامه دادیم نه دیکتاتوری را ریشه کن کردیم.

“ایران من” سرزمین فرزندان دربندم.

“ایران من” سرزمین داغدار جوانانم.

“ایران من” سرزمین زنده به گور کردن افکار مدرن.

“ایران من” سرگردان در گذار از سنت به دنیای مدرن.

“ایران من” سرزمین “نام های دهان پرکن” اما فاقد استقلال فکری.

“ایران من” سرزمین در حال احتضار زیر بار هجوم افکار پوسیده ی واپسگرا.

“ایران من” سرزمین سردرگمی ایرانی خوش تبارِ خوش فکر.

“ایران من” سرزمین اکثریت مفتخر به “من سیاسی نیستم”.

“ایران من” سرزمین یکسان اندیشی بین “سیاسی بودن” و “حزبی بودن”.

“ایران من” سرزمین فقدان کنش و واکنش، فقدان مسئولیت و نبود تشخیص حق پدیده ای است پس از مسئولیت.

“ایران من” سرزمین “سیاسی بودن” فقط در انحصار حزب ها، ایدئولوژی ها و روشنفکران ناراضی است.

“ایران من” سرزمین غسل تعمید دادن خویش با “سیاسی نبودن” برای توجیه عمل نکردن و مسئول نبودن.

“ایران من” سرزمین پروین اعتصامی ها، حافظ ها، مولوی ها، هدایت ها، سپهری ها، فروغ فرخزادها، نیماها، شاملوها، گلشیری ها و … و … هزاران و هزاران زیبایی های ناب و ماندگار بشری.

“ایران من” در ۲۰۱۲ و پس از ۲۰۱۲ می ماند، استوار و مغرور همچون کوه های بلندش، همچون کویرهای ساکت و جنگنده اش، همچون مردمانِ مقاوم و اسطوره ای اش.

“ایران من” در سال نو مسیحی با دست های خسته و پاهای زخم خورده اش بلند می شود و برای هزارمین بار می ایستد.

“ایران من” با تکیه بر تاریخ باستانی اش، با تکیه بر ادبیات بی همتایش با تکیه بر زبان و آئین کهنش می ایستد و به دنیا می گوید: که من “ایران” هستم و خواهم بود.

“فرزندان ما” در آینده به ایران و ایرانی بودن خود مباهات خواهند کرد.

“فرزندان ما” خشم های فروخورده را از صافی تفاهم و یکرنگی گذار می دهند و ایرانی مدرن و انسانی را به جهان معرفی خواهند کرد.

“فرزندان ما” آگاه از “سیاسی بودن” تعهدی است فردی بدون زیر چتر ایدئولوژی قرار گرفتن، سیاسی خواهند بود.

“فرزندان ما” ما را تکرار نخواهند کرد.

“فرزندان ما” از جهان پیشرفته می آموزند نه ما پدران و مادرانشان.

“فرزندان ما” رسوبات کهنه را صیقل داده و ایرانی مدرن را به فرزندانشان هدیه خواهند کرد.

“فرزندان ما” خوب هایمان را می شناسند و با ارج و احترام آن ها را نگه می دارند و بدهایمان را جدا کرده و از دفن کردنشان هراسی نخواهند داشت.

“فرزندان ما” آسان اندیشی را طرد خواهند کرد و دموکراسی را در عمل خواهند خواست نه در گفتار و تئوری.

“فرزندان ما” رو به بالا خواهند داشت و سقوط ابتذال را می شناسند.

“فرزندان ما” دیگر تن به هویتی کاذب و واپسگرا نخواهند داد.

“فرزندان ما” انزوا را نمی پذیرند و اختلاف ها را در بستری از تفاوت ها به چالش خواهند کشید.

“فرزندان ما” فریب تفرقه اندازی دیکتاتوری را نخواهند خورد و گفتمان آزاد را جایگزین تخریب شخصیتی خواهند کرد.

“فرزندان ما” ما را تکرار نخواهند کرد و بر دیوارهای پوسیده ی گذشته بوسه نخواهند زد.

“فرزندان ما” زنان را گرامی می دارند و تاریخ ننگین سنگسار را از پیشانی ایران پاک خواهند کرد.

“فرزندان ما”، سال نو مسیحی مبارک باد.

 بنگر جوانه ها را، آن ارجمندها را،

کان تاروپود چرکین باغ عقیم دیروز،

اینک جوانه آورد.

                       شفیعی کدکنی