آرتا گالری از مراکز فرهنگی هنری فعال شهرمان تورنتو است که با برپایی نمایشگاه های متعدد و منظم از نظر زمانی توانسته است توجه هنرمندان، هنردوستان و صاحب نظران را به خود جلب کند و جایی شود برای ملاقات هنرمندان و هنرپذیران و نیز نقد و نظر و گپ و گفت.


شماره ۱۱۵۱ ـ ۸ نوامبر ۲۰۰۷


 

اولین نمایشگاه گروهی نقاشی نغمه افشین جاه در تورنتو


 

شهروند: آرتا گالری از مراکز فرهنگی هنری فعال شهرمان تورنتو است که با برپایی نمایشگاه های متعدد و منظم از نظر زمانی توانسته است توجه هنرمندان، هنردوستان و صاحب نظران را به خود جلب کند و جایی شود برای ملاقات هنرمندان و هنرپذیران و نیز نقد و نظر و گپ و گفت.

اخیرترین نمایشگاه آرتا  را که افتتاحیه آن ۲۷ اکتبر و نمایشگاهی گروهی بود با شرکت: Naghmeh Afshinjah, Erika Baempfer Deery, David Chestnutt, Ivana Cortez, Susanne Di Pucchio Witte, Jessica Gorlicky, Tetsuya Kato  متاسفانه از دست دادیم  و این خود دلیلی شد که در روزی خلوت تر با فراغ بال به تماشای این نمایشگاه گروهی برویم.  افشین جاه در این نمایشگاه ۴ اثر رنگ و روغن خود را به نمایش گذاشته است ولی آلبوم کارهایش نشان می داد که او آبرنگ و کولاژ هم کار می کند.


 

اولین بار که نغمه افشین جاه  را دیدیم حدود یک سال پیش بود که با بغلی پر از کارهایش به شهروند آمد و حضور هنرمندانه اش را اعلام کرد. کارهایش جسور، زیبا و نو بودند. بخصوص کاتالوگ هایش تعجب برانگیز بود و چنان تاثیری گذاشتند که بعد از گذشت یک سال که دوباره تلفن زد پیش از هر چیزی مدل های زیبای او که بسیار هنرمندانه جلوی دوربین همسر هنرمندش آنها را به کار گرفته بود به یاد آمد.

ظرف یک سالی که به کانادا آمده این اولین نمایشگاه او است.

می پرسیم کی کجا چگونه نقاش شدی؟

می گوید: از زمانی که به یاد می آورم همیشه مبهوت تصاویر بودم و بیشتر خاطرات دوران کودکیم دختر بچه چمباتمه زده ای است در مداد رنگی هایش.

من خودم را نقاش نمی نامم. هرگز با تصور موضوعی خاص کاری را شروع نکرده ام. همیشه نقاشی است که به سراغ من می آید. همیشه انگار یکنفر دزدکی از درون من بیرون می آید تا حس متفاوتی را در زندگی جدیدش ایفا کند، ولی بدون شک ادبیات و شعر ـ گاهی فقط یک جمله  ـ همه مسئولیت این گریزها را به عهده می گیرد و اگر بخواهم برای این گریزها مکان و ریشه ای قائل شوم  ـ بی شک از آمیزه خلوص دوران کودکی و سرزمین تنهایی ـ نام می برم.


 

زنان تابلوهای نغمه تنهایند اما نه منزوی، قدرتمندند اما نه خشن، معترضند اما نه مهاجم. می پرسیم تم تمام کارهای تو زن است. چرا؟

می گوید نه، نه همه شان. ببینید من فمینیست نیستم نه این که اعتقاد به برابری و حق طلبی نداشته باشم، اما با هر ایسمی مخالفم چرا که انسان را محدود می کند.

میگوییم تو به عنوان یک هنرمند زن چقدر مجبور بوده ای که خودت را سانسور کنی؟ می گوید من بسیاری از کارهایم را هرگز نتوانستم به کسی نشان دهم. و نه تنها در ایران که در این جا هم مجبورم خیلی چیزها را رعایت کنم. آخر من می خواهم به ایران بروم. من دوست ندارم رابطه ام با آنجا قطع شود. ریشه هایم در آن جاست. حافظ و مولوی ام آن جا هستند بدون آنها نمی توانم.

گوشه و کنار تابلوهایش پر از نوشته و کلمه است. نه منظم و به خط شده که پیچ در پیچ و رها.

می پرسیم این کلمات در متن کارهای تو نقش شان چیست؟ آیا معنی دارند؟ و او نرم و ملایم می خواند:

 من بی قرار    بی قرار

در سرگردانی ی دایره وار خویش

 پیله ی ابریشمین انتظار را به دور خود تنیده ام

و با ضرب آهنگ تب دار تنم

لحظه های غریب بلوغی نابهنگام را تاب آورده ام

 

من تاب آورده ام ـ تنها برای آن لحظه ی ناب 

 که تو زیباترین نغمه ات را می نوازی

 

و من تار و پود نمناک این زمان بی انتها را درمی نوردم

 

آنگاه تو ـ در گودی دستانت ـ زیباترین پروانه را خواهی داشت

که تلالو بالهایش ـ

زمستان سرد و سنگین را به آتش می کشد


 

کارهای نغمه آغشته به شعرند. شاید خود شعرند.