در جستجوی “آن”

حسین علیزاده، شصت سال پیش، در تهران از مادری اراکی و پدری آذربایجانی به دنیا آمد. من نمی پرسم، خودش می گوید، انگار می خواهد بگوید، همه در ایران متعلق به همه جای کشوریم، یعنی مهاجرانی در دل ایران.

در هنرستان موسیقی تهران زیر نظر استادانی چون هوشنگ ظریف و حسین دهلوی آموزش موسیقی دید. در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رشته موسیقی را ادامه داد و با استادانی چون محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی خان برومند، عبدالله خان دوامی و … نوازندگی تار و سه تار و ردیف موسیقی دستگاهی ایران را در سطوح عالی فرا گرفت.

حسین علیزاده و پژمان حدادی در آن و آن

علیزاده در سال ۱۳۴۷ عضو ارکستر رودکی بود. در جشن هنر شیراز با پریسا کنسرت اجرا کرد. در کانون پرورش کودکان و نوجوانان تدریس کرد.  اوایل انقلاب در گروه چاووش با استادان دیگر موسیقی همکاری داشت.

در سال های ابتدایی دهه شصت، پس از تعطیلی و توقف موسسه چاووش، برای ادامه تحصیل موسیقی به دانشگاه آزاد برلین رفت و در سال‌های میانی دهه شصت به ایران بازگشت و گروه شیدا و عارف را بازسازی کرد که حاصل آن کنسرت شورانگیز با صدای شهرام ناظری، صدیق تعریف و بیژن کامکار در تالار وحدت بود.

ساخت کنسرتوی نی و  ارکستر با عنوان نینوا در سالهای ابتدایی دهه شصت علیزاده را بیش از گذشته مطرح کرد. این قطعه که با نی جمشیدعندلیبی به عنوان تکنواز نی اجرا شد، از جمله شاخص ترین قطعات تاریخ موسیقی ایران به شمار می رود که علیزاده آن را با الهام از تحولات سال های ابتدایی دهه شصت تصنیف کرد.

علیزاده در اوایل دههٔ هفتاد ریاست هنرستان موسیقی را بر عهده داشت و در ادامه ی فعالیت های هنری اش به تجربه در ساخت انواع موسیقی پرداخت در قالب تکنوازی، دونوازی، گروه نوازی و اجرا با سازهای تار، سه تار، سلانه، شورانگیز و … او در زمینه موسیقی فیلم تجربه‌های موفقی داشته و موسیقی ۱۹ فیلم را در کارنامه اش دارد.

 

علیزاده در زمینه آموزش موسیقی کتاب و آلبوم‌هایی منتشر کرده و از سال‌های پایانی دهه ۷۰ همکاری خود را با محمد رضا شجریان و کیهان کلهر و همایون شجریان آغاز کرد که حاصل آن اجرای کنسرت‌های مختلف در اروپا و آمریکا و کنسرت همنوا با بم در تهران (تالار کشور) بود. حاصل همکاری شجریان و علیزاده آلبوم‌های فریاد، همنوا با بم، داد و بیداد، زمستان و نوا بود.

حسین علیزاده تا به حال سه بار برای آلبوم‌های “فریاد”، “بی تو به سر نمی‌شود” و “به تماشای آب‌های سپید” نامزد جایزه معتبر گرمی در بخش «بهترین آلبوم سنتی جهان» شده ‌است.

حسین علیزاده

او به ابداع سازهای سلانه و شورانگیز کمک کرده، بنیانگذار “هم آوایان” بوده و عضو شورای عالی خانه موسیقی ایران است.

روز یکشنبه ۲۹ ژانویه در تورنتو، Small World Music و Link Music Lab میزبان حسین علیزاده و پژمان حدادی برای برگزاری کنسرت خواهند بود. در همین پیوند با استاد علیزاده که تازه از ایران به لس آنجلس رسیده بود، گفت وگویی تلفنی انجام دادیم که می خوانید.

“آن و آن” نامی ست که بر این کنسرت گذاشته اید، آن و آن به چه مفهومی ست؟

ـ “آن”، همان “آن” است یعنی در لحظه اتفاق می افتد. مثل لحظه ی محض . فقط “آن” است و “آن”. حس اش این است.

در مشخصات کنسرت عنوان شده که این کنسرت بداهه نوازی ست، آیا کل اجرا بداهه نوازی ست و تأثیری که شما از فضای حال می گیرید، یا روی بخش هایی از آن قبلا کار کرده اید؟

ـ نخیر، هیچ کدام از بخش هایش کار نشده. یکی از تجربیات خیلی خوبی ست که در موسیقی طی این سه، چهار دهه من انجام داده ام. چون بداهه نوازی در موسیقی سنتی به این شکل است که براساس الگوهای ردیف بداهه نوازی می شود. این موسیقی که اجرا می شود دور از الگوهای ردیف نیست، ولی هیچ چیزش با فرمول های ردیف نیست، یعنی لحظاتی که بداهه نوازی می شود کاملا همان لحظه است برای همین هم حضور شنونده خیلی تأثیر مهمی دارد. معمولا همه ی بداهه نوازی های خوب، موقعی ست که همه چیز خوب اتفاق افتاده: وضعیت سالن، صدا، شنونده، سکوت و همه چیز کمک می کند تمرکز به وجود بیاید و هرچقدر تمرکز به وجود بیاید کار روانتر پیش می رود.

از وضعیت سالن گفتید، می دانید که کنسرت روز یکشنبه در تورنتو در یک کلیسا برگزار می شود که بدون درنظر گرفتن جنبه ی مذهبی آن، می تواند به دلیل فضا و نور حالتی معنوی داشته باشد، آیا فضای کلیسا را برای اجرای نوع موسیقی خودتان، مناسب می بینید و مشکلی با آن ندارید؟

ـ نه من کنسرت های زیادی حتی در دهه های قبل، حتی قبل از انقلاب در کلیسا اجرا کرده ام. یادم است که کنسرتی در فرانسه در کلیسا اجرا کردیم که خانم پریسا می خواندند که فوق العاده زیبا بود به نظرم جنبه های معنوی آنجا نمود پیدا می کند.

اماکنی که مقدس هستند یا انسان را به احترام وامی دارند یک حس خاصی دارند که این حس باعث می شود که یک تمرکز و سکوت خاصی باشد و معمولا اجرای هر نوع موسیقی و بیشتر مجلسی در این مکان ها حس معنوی خاصی دارد.

ویژگی های این دونوازی چیست؟

ـ ویژگی اش این است که قبل از اینکه شنونده از موسیقی لذت ببرد، ما خودمان لذت می بریم. برای اینکه لحظات ناگفته و لحظاتی که قبلا فکرش را نکرده بودیم با حس موسیقی به وجود می آید. مثل اینکه آن لحظات را کشف می کنیم و یک چیز خوبش این است که قرارداد در آن نیست. اینکه شما موسیقی را می نویسید ، قطعات را می نویسید، تنظیم می کنید  و باید عین آن اجرا شود. ولی در بداهه نوازی موسیقی توصیف لحظه ی خودش است و خیلی وقت هاست که ما نمی دانیم آن لحظه ی ما چگونه دارد می گذرد، یا چه خواهد گذشت ولی جالبه که موسیقی به آن جهت می دهد و لحظاتی می شود که آدم در عالم بیخبری از خود بیخود می شود و حالت خلسه ای به وجود می آید که می تواند در به وجود آمدن ملودی ها تاثیر داشته باشد. هر چه ذهن از گذشته ی خودش باز باشد و در لحظه باشد، آن لحظه چیزهای خوبی به وجود می آید، در صورتی که شما با گذشته باشید معمولا چیزهایی به وجود می آید که شما در گذشته با خودتان گذراندید.

به طریقی می شود گفت هیچگاه دو کنسرت شما شبیه هم نخواهد بود؟

ـ در تمام بداهه نوازی ها یک شگردهایی برای هر نوازنده ای هست که به طور ناخودآگاه آنها را در اجراهایش اجرا می کند، و یا شیوه و لحنی در اجرای هر کسی هست، که خاص اوست. آنها باعث می شود که معلوم شود چه کسی اجرا می کند ولی اینکه به کدام فراز و نشیب می روید مشخص نیست.

از همراهتان در این کنسرت، آقای پژمان حدادی بگویید؟ چه تجربه ای از کار با ایشان دارید؟

ـ ما سالهای طولانی تجربه ی همکاری داریم. یکی از چیزهایی که در این موسیقی ها تاثیر خیلی خوب دارد، در درجه اول موسیقیایی نیست، بلکه حس نزدیکی دو آدم است. مثلا ضربان همدیگر را درک و حس کنند و وقتی روی صحنه به هم نگاه می کنند، یک انرژی مضاعف به دست آورند.

پژمان از دوستان قدیم من است که نزدیک به سی سال است او را می شناسم و در اقصا نقاط جهان از جمله ایران با هم کنسرت اجرا کردیم. و در ایران هم یک تور مفصل در شهرستان های ایران خواهیم داشت. در زندگی عادی هم دوست بسیار خوبی ست و احساس آرامش و امنیت به من می دهد. آن حس بیقراری پشت صحنه لذت بخش ترین قسمت موسیقی ست، انگاری که می خواهی زودتر در باز شود تا تو بروی خودت را بیان کنی و این حس خوبی ست که خیلی  مشترک با پژمان داشتیم و خیلی از کنسرت ها وقتی تمام شده و آمدیم بیرون اصلا نمی توانستیم حرف بزنیم فقط همدیگر را در آغوش گرفته ایم.

در اجراهای خارج کشور شما، همیشه بخشی از مخاطبان را غیرایرانی ها تشکیل داده اند. فکر می کنید حوادث دو، سه سال اخیر ایران و در صدر خبرها بودن آن، در جلب توجه مخاطب غیرایرانی برای شناخت موسیقی ایران سهم داشته، یا اینکه ربطی ندارد و این موسیقی مخاطب خاص خود را داشته و دارد؟

ـ موسیقی ایرانی در خارج ایران می شود گفت که بیشتر بعد از انقلاب مطرح شد برای اینکه در ایران ده سال اول انقلاب اجرای موسیقی ممنوع بود و بیشتر ماها متوجه خارج کشور شدیم. یک جنبه اش این بود که موسیقی اجرا کردن یا نکردن به خودی خود جنبه ی سیاسی ندارد، اما چون در ایران مشکل پیدا کرده بود به این شکل شده بود که هم در داخل و هم در خارج مردم خیلی استقبال می کردند شاید هم بشود گفت حمایت می کردند. یعنی می خواستند این موسیقی که دوست دارند و از اعماق تاریخ به آنها رسیده، صدمه نخورد و نگهش دارند و بعد از انقلاب احترام زیادی برای اهل موسیقی قائل شدند و این به طور تصاعدی در جامعه بالا رفت به طوری که حالا که کنکور هنر می دهند، بالاترین متقاضی را دارد و بسیار هم سخت می گیرند، در صورتی که قبلا اینطور نبود و هر کس که در هر رشته ای موفق نمی شد می رفت هنر، و حالا خوشبختانه استعدادهای خیلی عالی شکوفا می شوند بویژه در بخش تکنیکی و درک فقط ایرادی که وجود دارد این است که این بچه ها یک مقدار از هویت فرهنگی شان دور می شوند چون در ایران روی هویت فرهنگی کار نمی شود و الگوهای جوان های ایرانی بیشتر الگوهای دور از فرهنگ خودشان است که یا جنبه ی تقلید صرف پیدا می کند یا همیشه در یک حد متوسط می ماند که این جالب نیست و این استعدادها ممکن است به این شکل یک مقدار هرز رود.

اینکه مخاطب خارجی با توجه به مسائل سیاسی به موسیقی ایران توجه خاص نشان بدهد اینطور نیست. در آمریکا و اروپا مردم فرهنگی که اهل کنسرت و فیلم و موسیقی هستند، روی جوی که برایشان ساخته می شود از هنر ارتزاق نمی کنند، اینها بیشتر به دنبال حس روحی شان هستند و موسیقی جزو علائقشان است. اینها به مسائل روز کاری ندارند، مثلا اینکه “ایران امروز دلار گرونه بریم ببینیم موسیقی شون چطوره” کسی که اهل فرهنگ و هنر است همه جور موسیقی را دوست دارد، منتها باید در اختیارش هم باشد.

در این سه دهه در آمریکا و اروپا، فستیوال ها، کنسرت ها و برنامه های رادیویی بسیار زیادی بوده که از طرف خود اروپایی ها یا آمریکایی ها برنامه ریزی می شده و به همین دلیل  حضور طیف غیرایرانی هم  در این کنسرت ها زیاد شده و اتفاقا کیفیت خیلی خوبی هم دارند و نقدهای بسیار عالی در کشورهای مختلف راجع به کارهای ما نوشته اند که کمتر نمونه اش را در ایران می توانید ببینید. کسی که اینجا نقد می نویسد تخصص دارد، نقد هنر بلد است، نقد موسیقی بلد است و از روی اصول نقد، موسیقی را نقد می کند. من در این سی سال پس از انقلاب در کنسرت های خیلی زیادی که خارج کشور داشتم، روی شیوه و طرز فکر من اثر داشته، من قبلا فکر می کردم که شخص باید موسیقی برایش تداعی خاطره شود یعنی هرچه آشناست برایش جذاب است و مخاطب غیرایرانی هیچ چیزی برایش آشنا نیست. ولی همان آن و آن است یعنی آن لحظه ای که شما حسی را می آفرینی، و فضایی را عوض می کنی هر انسانی که در آن لحظه قرار بگیرد، تحت تأثیر قرار می گیرد. این انسان مهم نیست دین و رنگ پوست و جنسش چیست، همه در آن لحظه مشترکند. حالا این موسیقی می تواند، مال هر کجا باشد. به هر حال آن چیزی که با حس واقعی انسان خلق می شود روی همه ی انسانها اثر می گذارد، این چیزی ست که طی این نیم قرن اخیر که ارتباطات فرهنگی نزدیک تر شده شما می بینید همه ی هنرها و فرهنگ های مختلف دارند روی هم اثر می گذارند و بخصوص غربی ها در این مسئله پیشرو هستند چون از نظر توان اقتصادی طوری بودند که امکان عرضه ی تمام فرهنگ ها را در کشور خودشان فراهم آوردند.

ما در ایران بیشتر نیاز به شنونده ی خوب داریم تا هر چیز نازلی به نام موسیقی تولید نشود و به خورد مردم داده شود.

از نیاز به شنونده ی خوب در ایران گفتید و می دانم که به امر آموزش اهمیت می دهید. از تازه ترین فعالیت های شما در ایران، راه اندازی “مکتب علیزاده” است که یک ماه پیش( ۲۴آذر ۱۳۹۰)   طی مراسمی به طور رسمی کار خود را آغاز کرد. سایت این مکتب البته از فروردین راه اندازی شده بود، اگر ممکن است از اهداف راه اندازی مکتب علیزاده بگویید.

ـ من پارسال تعداد زیادی کنسرت در شهرستانها داشتم که با جوانان علاقمند به موسیقی برخورد نزدیک داشتم ، خیلی شوق و استعداد در آنها بود، ضمن اینکه آدم احساس می کرد چقدر کمبود امکانات وجود دارد. در همان چند روز احساس کردم خودم هم چقدر دارم از اینها انرژی و نیرو می گیرم. تصمیم گرفتم هر فصلی در استان های مختلف کارگاه های آموزشی بگذاریم. از گرگان شروع کردیم و از اینجا که برگردم در تهران خواهد بود. بعد مشهد، آذربایجان و جاهای دیگر. نکته ی جالبش این است که همه جور افراد دارند همکاری می کنند تا حتما این برنامه ها تشکیل شود و این حس بسیار خوبی دارد.

یک نکته آموزش است و یک نکته دیگرش مثل دوست یابی ست، شما می بینید چقدر همنفس، همیار در کل ایران دارید و چقدر با هم حرف مشترک، این حس بسیار زیباست. من وقتی از این کارگاه های آموزشی برمی گردم انرژی ام زیاد می شود یک علتش این است که این سالهای اخیر ارتباط با شاگرد و با همکار و موزیسین خیلی کم بود، حالا شتاب زندگی ست، مشکلات مختلف است، و نداشتن مکان هایی که هنرمندان دور هم جمع شوند و البته نداشتن فرهنگ این مسئله، اینکه با هم دیدار و دیالوگ داشته باشیم، همدیگر را تشویق یا انتقاد کنیم، در بین ما ایرانی ها چنین چیزهایی نیست. وقتی کلاس ها تمام می شود، آن حس خوبش هست که می ماند.

من در سایت شما دیدم که فقط به آموزش تار و سه تار، اشاره کرده اید، می خواستم بدانم فقط این دو ساز است یا اینکه سازهایی که در ابداعشان سهم داشتید مثل سلانه و شورانگیز هم ممکن است در آینده به بخش آموزش اضافه شوند؟

ـ بله. هنوز برای آنها ثبت نام نکرده اند وگرنه ما شورانگیز را اعلام کرده بودیم. اینکه در آینده ممکن است حتی افرادی هم اضافه شوند مثلا آقای ناظری با من صحبت کردند که ممکن است بعدها ما این کلاس ها را به صورت اشتراکی بگذاریم در رشته ی آواز و ساز و همینطور دوستان دیگر، یعنی یک جمع تخصصی که در آن موسیقی جریان داشته باشد، فعلا این امکانات است.

چیزی که خیلی خیلی زیباست، رفتن به این شهرها و لمس خاک این شهرهاست. وقتی من می روم شیراز و شب می روم حافظیه، آنقدر انرژی خوب می گیرم که برای همیشه در ذهنم می ماند. می خواهم بگویم ایران آنقدر زیبایی دارد و آنقدر حس های خوب دارد که یکی از انگیزه های مهم این کارگاه های آموزشی ست که در شهرستان ها برگزار می شود.

در خارج از ایران، علاقه مندان دست کم سالی یکبار این موقعیت را پیدا می کنند که صدای ساز شما را از نزدیک بشنوند. در داخل ایران وضع برگزاری اجرای کنسرت چگونه است؟

ـ در ایران ششماه از سال بنا به مناسبت هایی کنسرت اجرا نمی شود، مصادف بودن با ایام سوگواری و چنین روزهایی ولی بعد یا قبل از ماه های تعطیلی، بسیار تراکم کنسرت وجود دارد .

کلا سال گذشته حدود سی و پنج کنسرت اجرا کردیم. ما سال گذشته ده شب با گروه دوستی (که با دوستان گروه چاووش تشکیل دادیم) کنسرت داشتیم و تعدادی کنسرت هم در شهرهای مختلف ایران اجرا کردیم به اتفاق آقای خلج. مثلا در بندرعباس دو روز کنسرت داشتیم.

همچنان زود بلیت ها تمام می شود و جا پیدا نمی شود…

ـ در شهرستان ها که خیلی خیلی زیاد. چون مشغله و سرگرمی کمتری دارند و با یک عشق و صفای بخصوصی به کنسرت می آیند. واقعا مخاطب، حتی در شهرستان هایی که به نظر می آید دورند از هنر، قابل مقایسه نیستند با … من نمی خواهم با شنونده ی خارج کشور مقایسه کنم…

آنها بهترند…

ـ من نخواستم این را بگویم، ولی یک عشق خالصی در آنها موج می زند.

من معمولا از هنرمندان این پرسش را می پرسم که موسیقی دستگاهی ایران یا موسیقی کلاسیک ایرانی را چه بنامیم، موسیقی سنتی، موسیقی اصیل، موسیقی ملی و …

ـ عبدالرحمان سوری زهی، دوست بسیار عزیز من در نروژ از بهترین بنجونوازان در سطح جهان است. در نروژ با آقای شجریان کنسرت داشتیم گفت من خیلی دلخورم که شما کنسرت دارید می نویسند کنسرت ایرانی، وقتی ما کنسرت داریم می نویسند موسیقی بلوچی، انگار بلوچستان جزو ایران نیست. من کاملا با حرف او موافقم.

اگر بگوییم موسیقی سنتی، موسیقی سنتی کجا؟ چون هر کدام از مناطق ایران موسیقی سنتی خودش را دارد. ما در اسم گذاری واقعا به یک چیز ثابتی نرسیده ایم. موسیقی دستگاهی یعنی موسیقی استوار بر دستگاه های ایرانی و ردیف نوازی، و یا موسیقی کلاسیک ایرانی. موسیقی دستگاهی و موسیقی نواحی که مربوط می شود به نواحی مختلف ایران فعلا تا اینجا اصطلاحات درستی هستند.

بسیاری از اصطلاحات در شرایط خودشان به وجود آمده اند. دورانی که موسیقی ایرانی خیلی لحن عربی داشت و بیشتر در کافه کاباره ها اجرا می شد که بهش می گفتند موسیقی ایرانی، در مقابل آن  نوع موسیقی به موسیقی دستگاهی می گفتند موسیقی اصیل. و می شود گفت که این تقسیم بندی بیشتر عوامانه بوده. ما باید اصطلاحات موسیقی مان را به روز کنیم و این جنبه ی آکادمیک دارد و وظیفه ی موزیکولوگ هاست که با نظر موسیقیدان ها بنشینند به یک واژه های کلی برسند و مثل فرهنگ زبان اشاعه دهند و در نوشتار و گفتار استفاده کنند تا جا بیفتد. شاید دو ماه پیش جلسه ای بود در شورای عالی خانه ی موسیقی که اتفاقا همین بحث بود که بنشینند روی واژه های مربوط به موسیقی کار کنند.

به عنوان آخرین پرسش می توانم بپرسم حسین علیزاده آهنگساز و نوازنده، در خانه بیشتر به چه موسیقی گوش می کند؟

ـ من قبلا موسیقی کلاسیک غربی را خیلی گوش می کردم چون همزمان با تحصیلات موسیقی کلاسیک خودمان، موسیقی کلاسیک غربی را هم کار می کردیم، ولی راستش موسیقی مرز ندارد. موسیقی نواحی خودمان را گوش می کنم. خیلی از آثاری را که دوستان ساخته اند و می فرستند گوش می کنم. آهنگ های جاز و بلوز و … را گوش می کنم. مرزی ندارد. وقتی نوایی به گوشم می رسد که تاروپودم را می لرزاند دنبال نوع موسیقی اش نمی گردم، اثرش را می پذیرم. بنابراین هر نوع موسیقی که با آن حس خوبی داشته باشم آن را گوش می کنم، حتی موسیقی پاپ. اتفاقا در این سالها کارهای ارزنده ای در موسیقی پاپ به وجود آمده، ولی ایکاش به شعر آن هم توجه بیشتری می شد.

شما فکر می کنید حرفی برای گفتن مانده

ـ فقط چیزی که هست باید واقعا همگی به این فکر باشیم که اینقدر نیاییم همه ی هنرهایمان را سیاست زده کنیم. من خودم نه دور از سیاستم و نه مخالف سیاست، ولی احساس می کنم سیاست زدگی باعث شده که ما هنرهای نازل را با سیاست قاطی کنیم و آنها را به عنوان آثار بزرگ به خورد مردم دهیم. این قضیه کاذب است. موسیقی حتی می تواند هیچ کلامی نداشته باشد، وقتی کلام نداشته باشد، شما چطور می توانید یک چیز سیاسی را القا کنید. آن اثرگذاری اش مهم است. من فکر می کنم تکاپویی که انسان های دنیا می کنند اگر که جنبه ی استثمار و استعمار نداشته باشد، همه دارند به عشق و صلح و دوستی فکر می کنند، بنابراین ما نیاییم هی آن را با محک سیاسی بسنجیم. من خودم شاهدم در دوسالی که گذشت به خاطر شرایط خاصی که در ایران بود، عده ی زیادی موج سواری کردند و موسیقی های بنجل را به عنوان موسیقی طرفدار فلان جریان یا موسیقی سیاسی جلوه دادند، که متاسفانه این موسیقی ها هیچگونه ارزش هنری نداشت. استفاده از یک واژه ای که مصطلح شده در یک جریان سیاسی، آن آهنگ را بیمه می کند و جزو آهنگ های انقلابی می گذارد و خودش می شود یک رشته ی کاسبی. اگر ما بیاییم تظاهر به یک جریان خاص بکنیم، حتما طرفداران بیشتری خواهیم داشت و استقبال بیشتری به عنوان یک مخالف از ما می شود. بیاییم هنر را برتر از این ببینیم. حالا ممکن است عده ای فکر کنند من طرفدار هنر برای هنرم، در حالی که اینطور نیست، سابقه زندگی و کار من نشان داده، ولی احساس می کنم این مسئله الان دارد زیاده از حد جای خودش را باز می کند و آدم کمتر کار با ارزش می شنود.

یکشنبه ۲۹ ژانویه ساعت ۸ شب کلیسای Holy Trinity شماره ۴۸۳ خیابان بی

محل فروش بلیت: کتابفروشی پگاه، سوپر خوراک