انگشت شمارند کسانی که چندین بار نامزد جایزه ی اسکار شده باشند. "کیت وینسلت" یکی از آنهاست. هانا اشمیت زنی بوده که به راحتی قادر به عشق ورزیدن بوده است…

شماره ۱۲۱۸ ـ پنجشنبه  ۲۶ فوریه ۲۰۰۹


 

گفت وگو با کیت وینسلت برنده ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن


 


 


 

انگشت شمارند کسانی که چندین بار نامزد جایزه ی اسکار شده باشند. "کیت وینسلت" یکی از آنهاست. در تماسی که به صورت زنده و ویدئویی از سایت روزنامه ی "داگ آویزن"، چاپ نروژ پخش می شد، او گفت: "به خوبی از موقعیتی که در آن قرار دارم، آگاهم و می دانم که چه شرایط دل انگیزی است". این سخنان را خانم کیت در حالی به زبان می آورد که هنوز بیست و چهار ساعت به اعلام برندگان اسکار سالجاری باقی مانده بود. انگار خود او هم مثل خیلی از تحلیلگران که گمانه زنی کرده اند، نام خود را حک شده بر روی تندیس معروف اسکار به عنوان بهترین بازیگر زن آن هم در نقش "هانا اشمیتز" می دید.

پاسخ های او را که پیش از برنده شدن جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول زن، به روزنامه ی "داگ آویزن" داده است، می خوانید:


 

کیت وینسلت در نمایی از فیلم

با اشاره به نقش هانا اشمیتز، در پاسخ به این پرسش که چگونه از عهده ی این نقش دشوار برآمدید؟ می گوید:

"می دانستم که نمی توانم او را در هیبت انسانی خوش سیرت نشان دهم. اما با این وجود مجبور بودم همانی باشم که او بوده است و آنطور بازی کنم که او زندگی کرده بود.

او زنی بوده که به راحتی قادر به عشق ورزیدن بوده است، گرما داشته و شهوت و هم زمان سخت و بی رحم. او زنی است که علیرغم مشخصات یاد شده، سرشار از اضطراب و ترس بوده و کاملا آسیب پذیر". 

"کیت وینسلت" بازیگر فیلم "کتاب خوان" The reader است که پیش از این، کتاب آن علاوه بر فروش فوق العاده، به بحث های زیادی دامن زده است. این فیلم حکایت بخشی از ماجراهای جنگ دوم جهانی است. بخشی که به عقیده ی خیلی ها در سایر فیلم هایی که در مورد جنگ جهانی دوم و میراث اروپا بعد از جنگ ساخته شده اند، یا اصلا فراموش شده اند یا خیلی کمرنگ به آنها پرداخته شده است. موضوع این فیلم پیش از هر چیز حکایت شرم، سکوت و تراژدی شخصی کسانی است که نه تنها همه ی آنهایی را که کم یا بیش در تصمیمات جنگ افروزانه ی فاشیستی و نازیستی و راه اندازی ماشین جنگ دخالت داشتند، نشانه می رود که سرنوشت محتوم نسل بعدی را هم که مجبور به تجربه ی گناهان بازمانده از پدران و مادران خود بعد از هولوکاست، در سال های بعد از جنگ بوده اند، هم بررسی می کند. فیلم مزبور حتی رابطه ی عشقی و زندگی معشوق و معشوقه ای را به تصویر می کشد که در هاله ای از راز و رمز پیش رفته بوده است. جایی که "کیت وینسلت" نقش معشوقه را در آن دارد. معشوقه ای به نام "هانا اشمیتز" که بعدها در دادگاه به خاطر کردار نادرست اش به عنوان نگهبان اردوگاه های مرگ، در جایگاه متهم نشسته بوده است.

 

می دانستید که نقش چه کسی را باید بازی کنید؟

 

ـ به طور خودکار همه ی ما وقتی به فجایع جنگ دوم جهانی فکر می کنیم، دست اندرکاران آن حادثه ی شوم را محکوم و از روال عادی حیات کنارشان می گذاریم. اما فیلم "کتاب خوان" ضمن محکوم کردن عملکرد همه ی آنها، پرسش دیگری را هم پیش روی ما می گذارد؛ پرسش این است که آیا کسانی که داوطلبانه در خدمت نیروهای نازی قرار می گرفتند، پیشاپیش، از آنچه می کردند، با خبر بودند، و یا آیا می دانستند که همکاری شان به چه پلشتی هایی منتهی می شود؟ مثلا آیا خانم "هانا اشمیتز" پیش از آنکه حرفه ی نگهبانی اردوگاه های مرگ را برگزیند، آگاه به آنچه می کرده، بوده است؟ در مورد این که هانا اشمیتز دانسته یا ناآگاهانه چنین کاری کرده یا نه، من برداشت خودم را دارم که به هیچوجه هم حاضر نیستم این داوری را به شما بگویم.  


 

چنانچه پیش از این هم آمد، فیلم "کتاب خوان" بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده که در سال ۱۹۹۵ توسط "برنارد اشلینک" نوشته شده است. "دیوید هار" فیلم نامه را تنظیم کرده و "استفن دالدری" کارگردانی آن را برعهده داشته است. تیمی که پیش از این فیلم "ساعت ها" The hours  را ساخته بودند. راوی داستان "میکائیل برگ" معشوق جوان "هانا" است که نقش دوران جوانی اش را "دیوید کراس" بر عهده دارد و نقش دوران میان سالی اش را "رالف فینِس" بازی می کند. "میکائیل" در دهه ی ۱۹۵۰ نوجوانی است پانزده ساله که در دام عشق زنی پُر سن و سال تر از خود گرفتار می آید. عاشق زنی است که او از رازهای پشت پرده و مخفی کاری هایش هیچ نمی داند. رازهای "هانا" سر به مُهر می مانند تا سال ها بعد که میکائیل دانشجوی رشته ی حقوق است و یک بار دیگر معشوق سابق را بر صندلی اتهام جنایتکاران جنگی مشاهده می کند. اکنون معشوقه متهم است و معشوق تماشاچی دادگاه. میکائیل در دفتر خاطراتش می نویسد که واقعا دورانی را که با "هانا" بوده است همیشه به یاد خواهد داشت. به یاد خواهد داشت که چگونه به ناگهان او پایش را از زندگی وی کنار گذاشته تا با رمز و رازهای ناگفته اش تنها باشد.

"کیت وینسلت" در ادامه ی صحبت هایش می گوید: "این رمان را وقتی که منتشر شده بود، به طور اتفاقی خوانده بودم، اما وقتی که قرار شد نقش "هانا" را بازی کنم، می بایست یکبار دیگر و با دقتی خاص رمان را بازخوانی می کردم تا با حال و هوای آن روز آلمان و زان پس با روزگار پس از جنگ آلمان آشنا شوم. البته هر چه بیشتر به رمان دقت می کردم شرم بیشتری بر من مستولی می شد. چرا که من از وضعیت آن روز آلمان اصلا بی خبر بودم. شرم من نه فقط به خاطر ناآگاهی شرایط آن روز آلمان بود که آنچه بیش از هر چیز مرا تحت تأثیر قرار می داد، تأثیرات آن روزها بر زندگی کسانی بود که روزهای قبل از جنگ و یا در حین جنگ متولد شده بودند و می بایست در دامان والدینی رشد و تربیت شوند که خود نیز هنوز بر نامردمی های دولت و مردم شان فائق نیامده بودند و سرگردان کرده های خویش بودند".

از "کیت وینسلت" پرسش می شود که برای بازی در این نقش، باید چه کار می کردی؟ و او پاسخ می دهد: "بازی در این نقش بیش از هر چیز به من آموخت که "شرم" یعنی چه. به من آموخت که احساس شرم چگونه تو را وادار می کند که دروغ بگویی. چرا که حالا دیگر فقط صحبت از خلاف کاری های "هانا" نیست. "هانا" را باید در گردونه ای وسیع تر دید، کسی که علاوه بر نگهبانی اردوگاه های مرگ، زنی است با راز و رمزهای سر به مُهری که حتی در آغوش معشوق هم لب به سخن نگشود. زنی با خصوصیات احساسی و شاید شهوانی که در باب مخفی کاری هایش هم شاید نقش اساسی داشته است. نقشی که باید خوانده و بررسی عمیق تری شود.

در ادامه "کیت وینسلت" می گوید:"این که او نمی تواند بخواند، خود نیز بخش تراژیک شخصیت او است. دردناک تر این که بدانی او چقدر علاقمند به خواندن است و برای رسیدن به کسی که برایش بلند بلند بخواند، حاضر بوده در پس کوچه های گمنام و دورافتاده جان را فدا کند، بدون این که دلیل اش را بگوید. از آن مهمتر این که کسانی که این بار سنگین اشتیاق برای خواندن را بر دوش حمل نمی کنند، مطرود اجتماع می شوند؛ مطرود از جهان، از فرهنگ، از قصه ها، از تاریخ، از دنیای خیال. از تصور شاه، ملکه، هیولا و شکسپیر هم پاک می شوند. به همین خاطر شاید هنر خواندن برای "هانا" این قدر با ارزش است و نقشی ویژه در زندگی او دارد. چرا که دروازه های جهان به روی او گشوده می شوند و از انزوا خارج می گردد. باید بتواند بخواند، بخصوص برای "میکائیل". آخر "هانا" او را نه تنها دوست دارد که می پرستد".


 



 

پیش از قرار ویدئویی روزنامه ی داگ بلاد نروژ با "کیت وینسلت" موضوع تعادل یا عدم تعادل در زندگی "هانا" مورد بحث رسانه های جهان قرار گرفته است. بحث در محور جنبه ی انسانی "هانا" و نقش نمادینی که او از نسل دوران جنگ در ادبیات آلمان دارد، به طور گسترده ای در جریان است. بحثی که نمی شود گمانه زنی کرد که آیا در تعیین بهترین زن هنرپیشه و برنده ی اسکار مؤثر خواهد بود یا نه.

خانم "کیت وینسلت" در توضیح همگرایی و هم آوایی خیلی از رسانه ها و دلسوزی مردم عادی برای "هانا"، می گوید: "هرگز بر این تصمیم نبودم که طوری بازی کنم که بخش ضعیف "هانا" بیش از سایر وجوه او نمود پیدا کند و موجب دلسوزی بخشی از جامعه برای شخصیت او شوم.  

بدیهی است که احمقانه خواهد بود اگر من انتظار داشته باشم که مردم از عملکرد "هانا" طرفداری کنند، اما اگر بعضی ها به هر دلیلی این کار را بکنند و نسبت به او سمپاتی نشان دهند، به نظرم جالب است. به هر حال آنچه ما کردیم غبارروبی بخشی از حقایق روی داده در بخشی از تاریخ جهان بوده است.

در مورد امکان برنده شدن جایزه اسکار می گوید:

"راستش، من بازیگر زن سی و سه ساله ای هستم که فکر می کنم یکی از آرزوهای دیرینه ام جامه ی عمل می پوشد. آخر بازنده شدن آن هم چندین بار واقعا سخت است".

کیت وینسلت در نمایی از فیلم

بخش زیادی از فیلم، چالش هایی را نشان می دهد که در موضوعات متفاوت فیلم مطرح می شوند. این چالش ها منحصر به دشواری های بعد از جنگ نمی شود که سرشار بوده است از خاموشی و رخوت. بلکه چالش هایی را به نمایش می گذارد که حتی این روزها هم ما را وادار می کند که ضمن بازگشت به آنها عمیق تر در موردشان فکر کنیم. مثلا برهنه شدن در مقابل دوربین، یا موضوعی که خیلی در محور آن بحث می شود، ارتباط زنی است با پسری کم سن و سال تر از خودش.

"کیت وینسلت" در این مورد می گوید: "آنچه برای من در ارتباط دو نفر حائز اهمیت است، دوجانبه بودن آن ارتباط است. یعنی زن و مرد، هر دو خواهان ایجاد و ادامه ی رابطه باشند. این رابطه می تواند فقط دوستی باشد یا حتی عاشقانه. برایم خیلی عجیب است که اگر مردی با زنی جوان ارتباط عاشقانه داشته باشد، اصلا در موردش بحث نمی شود که هیچ، انگار که هیچ اتفاقی هم نیفتاده، ولی همین که زنی با مردی جوان تر از خودش آن هم بیش از پانزده سال رابطه عاطفی عاشقانه برقرار می کند، می شود موضوع بحث رسانه ها و بخش عظیمی از زنان و مردان دنیا که انگار کاری جز کندوکاو زندگی دیگران ندارند. اصلا بگذارید از خودم برایتان بگویم؛ من در دوران نوجوانی با مردی ارتباط داشتم که سیزده سال از من بزرگتر بود. این ارتباط از پانزده سالگی تا بیست سالگی من طول کشید. این دوران همیشه یکی از مهمترین بخش های زندگی من خواهد بود".