هفته ی گذشته برای اولین بار در عمرم به صورت لفظی و کتبی مورد اتهام دفاع از جمهوری اسلامی واقع شدم. این اتهام آنچنان خنده آور بود که موجب آزار من نشد چرا که تحقیق کوچکی در پیشینه و فعالیت های من در مسائل مختلف از جمله حقوق بشر و بخصوص نوشته های تحقیقی و سخنرانی های من در مورد قتل های سال ۶۷ و کوشش در یافتن مسئولان قانونی این جنایت علیه بشریت و نشان دادن چهره ی وحشی و جنایتکار جمهوری اسلامی حقیقت را روشن می کند.آنچه باعث نگرانی من و نوشتن این یادداشت شد آن است که این اتفاق نشاندهنده ی وضعیت سیاسی جامعه ی ایرانیان کانادا است. لازم می دانم قبل از ورود به این موضوع توضیح بدهم داستان چگونه اتفاق افتاد.

یکشنبه ۲۲ ژانویه کنگره ایرانیان کانادا (ICC) مرا برای شرکت در یک هیئت جهت سخنرانی در مورد تحریم در ایران دعوت کرد. من عضو کنگره نیستم و نمی دانم در درون کنگره چگونه این دعوت صورت گرفته است، اما حدس می زنم در رابطه با سوابق من با مسائل حقوق بشر و کار سابق من در وزارت خارجه کانادا بوده است. دیگر سخنگویان هم هر یک با سوابق و دیدگاه های خودشان شرکت داشتند.

به اظهارنظرهای خودم در آن جلسه معتقدم و آن را کاملا آگاهانه، واقع بینانه و توأم با آنچه آن را شرافت انسانی می نامم، می دانم.

بعد از صحبت از آثار مختلف تحریم ها در عراق، برمه و آفریقای جنوبی با استفاده از گفته ای از “دزموند توتو” فعال مشهور حقوق بشر آفریقای جنوبی علیه آپارتاید صحبت را به ایران بردم. توتو می گوید “تحریم های سخت تنها زبانی است که رژیم های استبدادی می فهمند”. بحث من با این فرض قاطع شروع شد که رژیم ایران همان نوع استبداد بیرحمی است که توتو از آن صحبت می کند و گفته ام را روی اصول تحریم مؤثر متمرکز کردم.

۱ـ تحریم باید مستبدان را هدف قرار دهد و نه مردم عادی را.

۲ـ تحریم باید حمایت مردم را داشته باشد.

۳ـ تحریم ها به کمک سایر سیاست ها باید به مردم قدرت بدهد که خودشان مستبدان را سرنگون کنند.

سپس نگاهی به قوانین کانادا نموده و بحثی داشتم که سیستم تحریم کانادا صحیح ولی ناقص است. گاهی این تحریم ها مبادلاتی را شامل می شود که تأثیری روی دولت ندارد ولی زندگی مردم داخل و خارج ایران را سخت می کند. اشاره کردم که برخلاف آمریکا و اتحادیه اروپا کانادا قانونی ندارد که ناقضان حقوق بشر را هدف قرار بدهد و با توجه به اینکه کانادا در بسیاری موارد پیشقدم اعتراض به نقض قوانین حقوق بشر در ایران بوده است، تهیه و تصویب قوانین برخورد با ناقضان حقوق بشر می تواند مورد درخواست ما باشد.

سخنانم را با اینکه چرا مهم است ایرانیان کانادا وارد حوزه ی سیاست کانادا شوند خاتمه دادم.

اگر ما با اتحاد قدرتمان را نشان دهیم می توانیم مطمئن باشیم دولت کانادا برای اخذ تصمیم های مهم در مورد ایران با ما مشورت خواهد کرد.

تصور می کنم سخنرانی، منطقی، فنی و متمرکز بر حقوق بشر برای حمایت از مردم ایران بوده، اما در وقت پرسش و پاسخ چند نفری شروع به صحبت کردند و بدون آنکه سئوال مشخصی بکنند می خواستند بدانند چرا تمام سخنرانان از رژیم اسلامی حمایت می کنند. فریاد زدند، شعار دادند و قوانین جلسه را زیر پا گذاشتند و تنها کاری که نکردند طرح سئوال بود. بسیار شبیه به حرکت حزب الله. حتی یکی از این افراد با چاپ مقاله ای در یک مجله انگلیسی زبان چنین نوشت:”دیدگاه سخنگویان و علاقه ابراز شده ایشان دقیقا دیدگاه و علاقه جمهوری اسلامی بود. هیچ سخنگویی نبود که صحبت از دیدگاه و علاقه ی مردم ایران بنماید.”

اگر در بحث های سیاسی ایرانیان در تورنتو شرکت کرده باشید می دانید که در اغلب جلسات چنین حادثه ای اتفاق می افتد، بدون هیچ بحث جدی مقداری اتهام و رد اتهام و سپس هیچ.

به خاطر هرج و مرج ناشی از اعمال این افراد من شخصاً فرصت جواب نیافتم، اما آنچه می خواستم بگویم آنکه:”اظهارنظر شما مرا ناراحت نمی کند، اما استراتژی کودکانه ی شما امیدم به پیروزی مردم ایران را کمرنگ می کند. دیدگاه شما در اینکه جمهوری اسلامی پست و جنایتکار است و باید سرنگون شود چیزی است که اغلب سخنرانان و حضار در جلسه با آن موافق بودند اما رفتار شما همه را از شما دور کرد.”

برای کار سیاسی در حوزه ی دمکراسی کوشش زیادی لازم است و نهایتاً به آنجا می رسد که مردم را قانع کنید که حرفتان درست است و آنها را به جبهه ی خود بیاورید. این کار از طریق یک فرآیند انجام می شود، صحبت منطقی، سازماندهی و تنظیم امور و فشار آوردن به مسئولان جامعه برای انجام آن. این کار زرق و برقی ندارد و برخلاف آنچه فکر می کنید شهرتی نمی آورد و قهرمانی نمی سازد، اما می تواند به نتایج جدی بیانجامد.

از کسانی که آن روز فریاد زدند سئوال می کنم:

۱ـ حتی اگر بر فرض غلط سخنگویان از رژیم اسلامی حمایت کردند شما چه کوششی برای تغییر دیدگاه دیگران کردید؟

۲ـ چه کوششی کردید تا دیدگاه شما در این هیئت انعکاس داشته باشد. آیا با سازمان دهندگان این برنامه از قبل صحبت کردید تا کم و کسری های دیدگاه ها را نشان دهید و بخواهید آن را پر کنند؟

۳ـ آیا سعی کرده اید تا عضو گروهی باشید و بتوانید دیدگاه های خود را به مردم بگویید؟

۴ـ آیا سعی کردید در جلسه و با سئوال و جواب منطقی با سخنگویان جلسه نکات ضعف ایشان را متذکر شوید و نکات تعیین کننده خود را اعلام نمایید؟

حدس می زنم جواب تمام سئوالات بالا “نه” است. در حقیقت این افراد از تمام مراحل یک مبارزه ی دمکراتیک گذشته و به توهین و فریاد پرداختند و اینجاست که به درسی برای جامعه ی ایرانی ـ کانادایی دست می یابیم:

اگر علاقه به تغییر در وضع خود و عزیزان خودمان در ایران داریم، باید کار سیاسی را یاد بگیریم. کار سیاسی واقعی نه سیاست اینکه چه کسی بلندتر فریاد می زند و نه سیاست آنکه چه کسی می تواند زیر پای دیگری را خالی کند.

ما نیاز به یک سیاست سازنده داریم. ما باید روی اصول اساسی مورد نیاز توافق کرده و مجتمعاً این پیام را به سیاستمداران کانادا برسانیم. ما احتیاج داریم در جبهه ی قوی تری متحد شویم تا با استبدادی که هموطنانمان را تحت ستم نگه داشته است روبرو شویم.

فریاد زدن و توهین کردن موجد هیچ چیز جز تفرق و تشتت بیشتر نمی شود و برنده ی این روش در نهایت جمهوری اسلامی است. چیزی که هیچکس در جامعه ی ما خواهان آن نیست.