اگر کمدی سینمائی “سالامی علیکم” به کارگردانی علی صمدی احدی در هفته های آینده رکورد فروش سینماهای کشورهای آلمانی زبان را شکست، تعجب نکنید.

برای شکسته شدن رکورد، دلایل متعددی وجود دارد: به شکرانه جنبش مدرنی که در ایران جاری است، نگاه و قضاوت غربی ها به ایران، صد و هشتاد درجه عوض شده است. پس، هرچه نامی و اثری از ایران را یدک بکشد، برای آن ها جالب است. و سالامی علیکم، نه تنها ساخته یک کارگردان ایرانی است، که یکی از موفق ترین کابارتیست های ایرانی/ اتریشی ( میشائیل نیاورانی) در کنار نوید اخوان، ایفا کننده طنزآمیزترین شخصیت آن است.

سالامی علیکم دومین ساخته سینمائی علی صمدی است که در سینمای آلمان گل می کند. این فیلم به تازگی جایزه تلویزیون شمال آلمان را از آن خود کرد و اکنون نیز با تحسین منتقدان آلمانی روبرو شده است. به عنوان نمونه، مجله سینمائی “ای پی دی فیلم” آلمان می نویسد: “این کمدی پرماجرا سرشار از لطیفه و طنز و تصویرهای زیبا است. پس با توجه به این که سینمای آلمان بضاعت چندانی در زمینه خنداندن تماشاگر ندارد، می تواند گیشه ها را قبضه کند”.


دو هنرمند موفق ایرانی در یک فیلم آلمانی


مجله آلمانی، به زبان مناسب فیلم اشاره می کند و بازی های خوب را حتی در نقش های فرعی از برجستگی های آن می شناسد.

علی صمدی احدی قبلا نیز یک فیلم مستند با عنوان “بچه های از دست رفته” تقدیم سینمای آلمان کرده و به خاطر آن “جایزه فیلم مستند آلمان” را از آن خود کرده است. به این ترتیب، این فیلمساز ایرانی تبار که از دوازده سالگی در آلمان زندگی می کند، می رود تا به یکی دیگر از ایرانی تباران مطرح در عرصه سینمای حوزه زبان آلمانی تبدیل شود. علی صمدی در سال ۱۹۷۲ در تبریز به دنیا آمد، در دوران جنگ ایران و عراق همراه خانواده به آلمان مهاجرت کرد، لیسانس خود را در شهر هانوفر دریافت کرد و پس از آن به تحصیل رشته فیلم و تلویزیون در شهر کاسل پرداخت.

علی صمدی با همین دو فیلمی که ساخته نشان می دهد که یکی از استعدادهای درخشان در عرصه فیلمسازی است. اما زبان سرشار از طنز و ساختار پر تپش کمدی سینمائی سالامی علیکم، این گمان نزدیک به یقین را تقویت می کند که میشائیل نیاورانی کابارتیست برجسته ایرانی اتریشی در پرداخت آن با صمدی همکاری تنگاتنگی داشته است. میشائیل نیاورانی، به خاطر کابارت های خود، برای جامعه ایرانیان اروپا نامی پرآوازه است. او، که مثل صمدی از کودکی در حوزه زبان آلمانی زیسته است، به چم وخم های دو فرهنگ آلمانی و ایرانی به ویژه در بعد عامیانه آن تسلطی شگرف دارد و توانائی خود را در به چالش کشیدن “بلوف ایرانی” و “فردگرائی توام با ساده لوحی و مادی گری آلمانی” در “وان من شو” های دلریسه آفرین خود ثابت کرده است. این ویژگی، بر پرداخت زبان و ماجراهای تودرتوی فیلم سالامی علیکم نیز سایه افکنده است.


یک داستان ساده و دلنشین


داستان فیلم بسیار ساده است: میشائیل نیاورانی نقش یک ستوانیار ایرانی زمان شاه را بازی می کند که پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ همراه با همسر و فرزند خردسالش محسن (نوید اخوان) به آلمان پناهنده شده است. ستوانیار ایرانی، در تبعید ناچار یک مغازه قصابی باز می کند و در پستوی آن به سلاخی گوسفندانی می پردازد که تامین کننده گوشت تازه مورد نیاز مشتریانش هستند.

ستوانیار سابق، لباس نظامی خود را همچنان در پستوی خانه نگه می دارد و لاف در غربت می زند که ژنرال دوران شاه بوده، از خاندانی برجسته برخاسته که همه اعضای آن دکتر و مهندس هستند و از این طریق، خالی بندی های برخی از ایرانیان را به طنز می کشد که معرف حضور همه ما هست.


از خیال پردازی کودکانه تا سلاخی


اما از بد روزگار، محسن پسر ستوانیار، جوانی نازک دل و خیالاتی بار می آید که داستان زندگی خود را با بافتن یک شال بلند رقم می زند، غرق داستان های تخیلی و اغراق آمیز شنیده از پدر است و توان دیدن سلاخی گوسفندان را ندارد. دنیای خیال این جوان نازک دل را کارتون های زیبائی ترسیم می کند که ظاهرا کار مرجان ساتراپی هنرمند برجسته مقیم فرانسه است.

پدر، برای مبارزه با این نازک دلی ها، یک بار پسر را به زور مجبور به سر بریدن یک گوسفند می کند. بعدها، پدر، هنگامی که قصابی اش با خطر لاک و مهر شدن روبرو می شود، سکته می کند، اما جان سالم به در می برد. محسن، در چنین شرایطی به پدر قول می دهد که اداره قصابی را، به عنوان نان دانی خانواده به عهده بگیرد.

قصاب نازک دل، همچنان از سلاخی گوسفندان عاجز است و به این دلیل ویترین های یخچالی از گوشت خالی می مانند و مشتریان می روند تا پراکنده شوند. در اوج تردید، معجزه ای اتفاق می افتد: دلالی لهستانی به سراغ محسن می آید و به او قول می دهد که نه تنها گوسفندهای پرواری لهستانی برایش تامین کند، بلکه سلاخی را هم بفرستد تا این بی زبان ها را برایش سر ببرند و او مجبور به این عمل شنیع نشود.


خالی بندی ایرانی، خوش باوری آلمانی


محسن، مدتی بعد با خودروی قصابی به سمت لهستان راه می افتد تا گوسفندها و سلاخ را با خود به کلن بیاورد. در راه، خودروی او خراب می شود و آن را، با جراثقال به یکی از روستاهای متروک آلمان شرقی سابق می برند. خودرو، برای تعمیر به مکانیکی سپرده می شود که از قضا دختری آلمانی است، با قواره ای دو برابر محسن، اما بسیار نازکدل تر از خود او. و این، سرآغاز ماجراهائی عاشقانه و تودرتو است که جلوه های طنزآلود خالی بندی ایرانی و خوش باوری آلمانی را تصویر به تصویر و جمله به جمله در برابر هم قرار می دهد. تقابل ها و تعارض ها، داستان عاشقانه لطیف و کمدی سرشار از طنزی می آفرینند که در خود فروشده ترین تماشاگر را نیز، برای حدود صد دقیقه بارها به قهقهه وا می دارد.





 

زنگ تنفسی برای یک زندگی پرالتهاب


امکان صد دقیقه خندیدن و فارغ شدن از دنیای جدی و اخموی خارج از سالن سینما، در شرایطی برای تماشاگر فراهم می شود که خبر دستگیری ها، شکنجه ها، سرکوب های خیابانی و مفقود الاثر شدن ها، لحظه به لحظه از ایران می رسد و زندگی را به کام ایرانیان و دوستان آلمانی آن ها تلخ می کند. این روزها، به شکرانه شور آمیخته به شعور ملت معترض ایران، تعداد دوستان آلمانی ایرانی ها به شدت افزایش یافته است.

درست به همین دلیل است که سالن سینماهای نمایش دهنده سالامی علیکم، دائما از تماشاگرانی پر و خالی می شود که بخش عمده آن ها ایرانی و بخش دیگر آن آلمانی هستند. سالامی علیکم، درست در روزهائی دارد به نزدیکی هرچه بیشتر ایرانی ها و آلمانی ها کمک می کند، که برای غلبه کردن بر شرایط سیاسی تیره فعلی، بیش از همیشه به همدلی و همراهی نیاز دارند.

تازه ترین موضع گیری خانم آنگلا مرکل در برابر تنفیذ احمدی نژاد، البته هیچ ربطی به این فیلم ندارد، اما نشان می دهد که نزدیکی میان ملت های آلمان و ایران دارد نتایج خوبی به بار می آورد: سالامی علیکم را روز یکشنبه (دوم اوت) در یکی از سینماهای فرانکفورت می بینم. یک روز بعد، دوشنبه سوم اوت، خامنه ای، در همایشی که به مجلس ختم بیشتر شباهت دارد، بزرگترین متقلب سی سال حیات جمهوری اسلامی را تنفیذ می کند. ساعتی بعد، معاون سخنگوی دولت آلمان اعلام می کند که صدراعظم آلمان، تا زمانی که به اعتراضات مردم نسبت به تقلب های انتخاباتی رسیدگی کامل نشده باشد، دلیلی برای تبریک گفتن به احمدی نژاد نمی بیند.


شانس شکستن رکورد گیشه


سالامی علیکم، اگر در هر شرایط دیگری هم اکران می شد، ذره ای از ارزش آن، به خاطر طنز قوی، پرداخت زیبا و بازی های درخشان، کاسته نمی شد. اما نمایش آن در شرایط فعلی، امکان تبدیل شدن آن را به پرفروش ترین فیلم سال های اخیر سینمای آلمان بیش از هرچیز فراهم کرده است.

صمدی، فیلم را، با صحنه پرنشاط یک رقص ایرانی گروهی به پایان می برد که همه ساکنان دهکده متروک آلمان شرقی، افراد پلیس و گمرک مرزی و میهمانان ایرانی خانواده محسن در آن لحظات جذابی می آفرینند تا تماشاگر، دست کم تا دقایقی بعد بتواند بوی آتش و خونی را که در ایران به راه افتاده است فراموش کند. تصنیف ساده ای که بر زمینه این رقص نشاط آفرین شنیده می شود، آلمانی و ایرانی را به با هم بودن دعوت می کند. کارخانه ریسندگی دهکده که مردم آن امیدوار بوده اند با سرمایه گذاری پدر خالی بند محسن باز سازی شود و برای آنان کار بیافریند، حالا به حمام شرقی، بازارچه، قلیان سرا و رستوران ایرانی تبدیل شده است. مجموعه ای که در هر حال نان آور بسیاری از ساکنان دهکده خواهد بود.

نام فیلم هم، به تنهائی نشانه شوخ طبعی استثنائی سازنده آن است: سالامی، نوعی سوسیس است که آلمانی ها به وفور می خورند، پس به جای سلام علیکم، سالامی علیکم بهتر بر زبان شخصیت های آلمانی فیلم می نشیند، که می کوشند برای نجات اقتصاد دهکده خود، فارسی بیاموزند.آن ها، در استقبال از میهمانان ایرانی، برگردان آلمانی این تعارف فارسی را به کار می برند که می گوید: قدم شما روی چشم ما. تصور کنید چقدر خنده دار است که یک آلمانی به کسی بگوید: Stellen Sie Ihren Fuß auf meine Augen!