معروف است که تاریخ دوباره تکرار می شود. یکبار به صورت جدی و یکبار به صورت طنز، ولی  ما ایرانی ها ثابت کردیم که یکبار هم جدی ولی با مقوا تکرار می شود! ورود نمادین و مقوائی آیت اله خمینی به ایران، حسادت خارجی ها به زندگی ما ایرانی ها را دوچندان کرد.

ایرانی های پناهنده در کشورهای مختلف می دانند که خیلی از خارجی ها به دلیل آنکه شرایط یا عرضه اش را ندارند که به ایران بروند و پناهنده شوند، به پناهندگان ایرانی درکشورشان، حسادت می کنند!

یک مفسر آمریکائی که از ابتکارات ما ایرانی ها کلافه بود می گفت شما ایرانی ها ملتی هستید مبتکر و پیشرو. اگر چیزی را نداشته باشید، بابتش غصه نمی خورید و ماتم نمی گیرید. یک تکه مقوا برمی دارید، ماکت آنرا درست می کنید وکیفش را می کنید. حتی وقتی پول نداشته باشید، روی یک تکه کاغذ  می نویسید “پول” و به تصوراینکه مثل خیلی از مقامات کشورتان به راحتی و به سرعت پولدار شده اید، احساس ثروتمندی می کنید و لذت می برید!

تکرار مقوایی تاریخ

وقتی امامتان از دار دنیا می رود، زانوی غم بغل نمی گیرید و چه کنم چه کنم نمی کنید. یک امام مقوائی درست می کنید و با یادآوری رهنمودهای او، سعی می کنید دوران طلائی اش را بازسازی کنید، ولی ما نه این قدرت خلاقه را داریم و نه لیاقت این را داریم که مثلا یک ابراهام لینکلن مقوائی بسازیم تا به دنیا پز بدهیم که بعله، صاحب این مقوا بود که برده داری را از بین برد!

اگر عقل ما می رسید، می توانستیم در شرایط بحرانی امروز جهان، با الهام از کنفرانس تهران در زمان رضا شاه و استفاده ای که دنیا از آن کنفرانس برد، یک چرچیل مقوائی، یک استالین مقوائی و یک روزولت مقوائی درست کنیم، بعد در یک تهران مقوائی، یک کنفرانس مقوائی تشکیل بدهیم، و یک سری راه حل برای مشکلات ایران امروز بیابیم.

اگر از این ابتکارات داشتیم می توانستیم با چنین ترفندی، هم استفاده بیشتری از مملکت شما ببریم، هم نگذاریم کار به اینجا بکشد که هرروز یکی بگوید اسرائیل فردا حمله می کند و آن یکی بگوید نه خیر، قرار شد پس فردا بعد از ظهر حمله کند!

این مفسرکه از لحن صحبت و کلماتی که به کار می برد مشخص بود که دارد از حسادت می ترکد و آرزو دارد که معجزه ای بشود و در همان لحظه یک شهروند ایران بشود، می گفت اصولا شما زندگی تان متنوع است و زندگی ما یکنواخت.

ارزش پول و طلا و خانه و زندگی تان مثل چرخ و فلک  می چرخد و بالا و پائین می رود در حالی که ما از یکنواختی زندگی خسته شده ایم.

زندگی شما مردم شیرین است و هیجان دارد. مثل مانکنی که هر ساعت لباس تازه ای می پوشد و جلوه دیگری می کند، شما مردم هرروز صبح می بینید که قیمت شیر و ماست و نان و گوشت تان تغییرکرده و از اینهمه تنوع در زندگی لذت می برید. در حالی که ما مثل خانمی که می بیند شوهرش همیشه همان پیرهن کهنه و چروکیده اش را به تن دارد، از یکنواختی خسته شده ایم. می دانیم قیمت شیر همان است که ماه پیش بود و قیمت لباس همان است که پارسال بود.

شما به چشم خودتان می بینید همان کسانی که تا چند ماه پیش ساندیس شان را به سلامتی و به نفع آقای احمدی نژاد بالا می بردند و تظاهرات می کردند، حالا ساندیس شان را علیه او می نوشند و به زیان او شعارمی دهند. این تنوع و رنگ عوض کردن ها، به شما روحیه ای تازه می بخشد و به شما این امید را می دهد که هر لحظه ممکن است همه چیز پشت و رو شود.

درکشور شما هرروز یک جائی تظاهرات است و عده ای را می بینید که دارند از دیوار یک سفارت خانه بالا می روند و شعار می دهند در حالی که ما باید این صحنه ها را در خواب یا حداکثر در تلویزیون ببینیم و حسرت یک زنده باد، مرده باد را به گور ببریم.

اوکه با حسرت به افق های دوردست چشم دوخته بود می گفت ای کاش سردمداران کشور ما نیز شهامت و تیزهوشی سردمداران کشور شما را داشتند و مثل آنها که برای شما یک آینده و زندگی مقوائی درست کرده اند، برای ما نیز یک زندگی رویائی از مقوا می ساختند و خوشبختمان می کردند!

 دلاربه نرخ دلخواه!

 سیدشمس الدین حسینی، وزیر اقتصاد و دارائی در گفتگو با ایسنا گفت اگر قیمت دلار در بازار آزاد به ۱۰ هزار تومان هم برسد، تاثیری در اقتصاد کشور نخواهد داشت.

وی سپس با خبرنگار ما که ناراحت در گوشه ای ایستاده بود به گفتگو پرداخت وگفت چرا بی خودی حرص می خوری جوان؟ مگر دلار چیست؟ یک تکه کاغذ اینقدری که روی آنرا نقاشی کرده اند و یک چیزهائی نوشته اند.

اگر کسی دلش خواست این تکه کاغذ رنگی را ۱۰ هزار تومان بخرد یا بفروشد خب بخرد یا بفروشد، به ما چه مربوط است؟ ما کجا در زندگی مردم مداخله کرده ایم که اینجا بکنیم؟ اینهمه که فریاد می زنیم در هیچ کجای دنیا به اندازه ایران آزادی نیست خیال می کنید شوخی می کنیم؟ این خودش یک دلیل برای این آزادی!

 بازنشستگان دردسرساز شده اند

 هیچکس باورش نمی شود در مملکتی که رئیس جمهورش می گوید مشکل اقتصادی ندارد، یک مشت پیرمرد و پیرزن بازنشسته، بلند شوند، لنگان لنگان و هلک و هلک بروند زیر خط فقر زندگی کنند و باعث آبروریزی کشور شوند.

به گفته پرویز احمدی پنجکی، رئیس انجمن بازنشستگان، هفتاد درصد بازنشستگان از نظر مادی در مضیقه شدید هستند و خیلی پائین تر از خط فقر زندگی می کنند.

آقای پنجکی که با خبرگزاری مهر صحبت می کرد گفت که حقوق این عده حتی تکافوی خوردن نان و پنیر را هم نمی کند.

خط فقر امسال به ۹۶۰ هزار تومان رسیده و بازنشستگان ۴۰۰ هزارتومان حقوق می گیرند.

آنچه باعث حیرت شده این است که آدم های سالخورده ای که نان و پنیر هم گیرشان نمی آید بخورند و نای راه رفتن ندارند، چه جوری از پله های فقر رفته اند پائین، و خودشان را به  زیر خط فقر رسانده اند؟!

آگاهان می گویند این سالخوردگان احتمالا به خاطر بیکاری، شاید هم به علت بیعاری، یا به تصور اینکه زیر خط فقر یک جای خوش آب و هوا و به درد خوری است به همدیگر گفته اند: بچه ها، بیائین بریم ببینیم اون پائین چه خبره؟!

 مشاعره 

 بعد از آنکه روسیه و چین، دلال های زیرک جهان پیش نویس قطعنامه ای را که علیه بشار اسد نوشته شده بود وتو کردند، مخالفان اسد پیشنهاد میانجی گری روسیه را رد کردند و گفتند: مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.

روسیه و چین هم برای اینکه در مشاعره با مخالفان اسد کم نیاورند، گفته اند خداوند تبارک و تعالی این حق وتو را به ما داده که بعضی وقت ها ازآن استفاده کنیم و این شعر را برای مخالفان اسد خوانده اند که: هر آن قسمت که آنجا شد، کم و افزون نخواهد شد!

 مساوات و برابری در سوریه

درست روز شنبه گذشته که گزارش شد بین دویست تا سیصد و سی نفر در شهر حمص سوریه کشته شده اند، بی بی سی در گزارش خود نوشت ارتش سوریه به هر جنبنده ای شلیک می کند.

گزارش بی بی سی به نظر من خیلی مغرضانه آمد چون اگر ارتش این کشور به یکی شلیک می کرد و به یکی شلیک نمی کرد، قابل ایراد بود و می شد بگوئی که در سوریه استثناء و تبعیض وجود دارد و نیروهای ارتش یکی را می کشند و یکی را نمی کشند. ولی حالا که جناب بشار اسد به دلیل آنکه چشم پزشک است همه را به یک چشم نگاه می کند و دستور داده است بین مردم استثناء قائل نشوند، دیگر ایراد گرفتن غرض ورزی است!

این مادرمرده حاکم کجاست؟

این مادر مرده حاکم کجاست؟

 آقا یک حاکم گیر آورده ام صفر کیلومتر! دست اوله دست اول. باور کنید آفتاب و مهتاب چشمشون بهش نیفتاده. یقین دارم اگر چشم آقای احمدی نژاد بهش بیفته، دو تا چمدون دلار ور میداره و میره که یک طرفداربه طرفدارهاش اضافه کنه. 

عیب کار اینه که نمی دونم این مادرمرده حاکم کجاست تا آدرسش را برای آقای احمدی نژاد ایمیل کنم. اگر شما می دونین لطفاً اطلاع رسانی کنید. ثواب داره!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.