مدتی است که بحث تحریم های اقتصادی بر علیه ایران و نقش دولت کانادا در این تحریم ها و احتمال جنگ در منطقه بحث مجالس سازمانهای ایرانی- کانادائی ست و برخی نگران از تاثیر تحریم ها بر ایرانیان داخل و خارج از کشور هستند. آیا بهتر نیست به جای تاثیر تحریم ها به دنبال مسبب تحریم ها بود؟ بحث در مورد اثرات تحریم ها به مانند این است که یک تیم پزشکی درباره یک مرض و یک بیمار درحال تحقیق هستند ولی فقط درباره عواقب و صدمات ناشی از بیماری بر بدن بیمار صحبت می کنند ولی درباره سبب بیماری و آنچه موجب بیماری شده است بحثی نمی کنند. بدون اطلاع از عامل یک بیماری، چگونه می توان آن را مداوا و پیشگیری کرد؟ پس اگر مسبب تحریم ها مشخص و شناخته شود و ایرانی ها با مسبب اصلی مناسب برخورد کنند، دیگر چه نیازی به برگزاری جلسات و بحث در مورد عواقب ناشی از این تحریم هاست؟

از این جمله آقای خمینی (ایران خود را درحال جنگ با اسرائیل می داند) می توان ریشه این تحریم ها را بررسی کرد. اگر به تیترهای کوچک تر این صفحه روزنامه کیهان چاپ روزی که شاه ایران را برای همیشه ترک کرد دقت بفرمائید این خبر را در گوشه راست، سمت پائین همراه با چند خبر مهم و سرنوشت ساز دیگر مشاهده خواهید کرد. در مورد این گفته آقای خمینی مطالب بسیاری می توان نوشت و بسیار گویاست. برخلاف تصور و ادعای بعضی، خمینی در بیان افکار و مقاصد خود بسیار صریح و روشن سخن می گفت ولی یک عده غرق در تصورات و خیالات خود و سرمست از مبارزه و پیروزی بر رژیم شاه بودند و گفته های خمینی را نادیده می گرفتند. مثلا از خود نمی پرسیدند که منظور خمینی از توطئه یعنی چه؟ نمی دیدند که خمینی دارد از موضع قدرتی بالاتر از قدرت شاه صحبت می کند.

از سال ۵۷ آیت الله خمینی موضوع جنگ با اسرائیل را همواره مطرح کرده است

با خواندن این تیتر این سئوال برایم پیش می آید که اگر آزادی بیشتری وجود داشت و این گفته آقای خمینی که گویای هدف ها، سیاست ها و نیت های اصلی او و یاران او بود، چند ماه زودتر با همان حروف درشتی که در این صفحه برای (شاه رفت) استفاده شده است نوشته می شد، آیا بازهم مردم ایران همان دنباله روی و استقبالی را از خمینی می کردند که شاهد آن بودیم!

متاسفانه خبر رفتن شاه و امید به آزادی و دموکراسی و حکومت جمهوری آنقدر مردم را تحت تاثیر گذاشته بود که کمتر کسی به این خبر مهم توجه لازم را می کرد. برایم این سئوال پیش می آید که آیا سازمان های اطلاعات و امنیت آمریکا، اسرائیل، انگلیس و فرانسه این تیتر را نخواندند و یا به خوبی خواندند و از آن استقبال کردند؟! واژه جنگ برای بعضی کشورها نوید از سودهای سرشار اقتصادی می آورد. آیا این طبل جنگ و جنگ افروزی یک سناریویست که بیش از سی سال قبل برای ایران تدارک دیده شده است؟

این سئوال برایم پیش می آید که آیا سایر ایرانیان مثل آقایان مهندس بازرگان، بنی صدر، میرحسین موسوی و کروبی و سایر سیاستمداران و فعالان سیاسی آن زمان این تیتر را نخوانده بودند و بیانات خمینی را شوخی گرفتند؟ ممکن است آنها شوخی گرفته بودند ولی آیا اسرائیل هم آن را نادیده و شوخی می گیرد؟ و با توجه به این گفته خمینی، سئوال می کنم که آیا آقای دکتر رضا مریدی در این مورد ادعای درستی نمی کند وقتی می گوید که این سردمداران حکومت اسلامی ایران هستند که با اعمال خود در طی سی سال گذشته مسبب ایجاد تحریم ها شده اند؟

آیا شاهد این شعار حکومت اسلامی نبودیم که فریاد می زد (برای آزادی قدس از کربلا باید گذشت)، آیا شاهد این شعار (مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل نبودیم)!

چه چیزی باعث شد که آقای خمینی از جانب (ایران) تصمیم بگیرد و مدعی شود که (ایران) خود را در حال جنگ با اسرائیل می داند؟ آیا همه مسلمانان ایران، همه شیعیان اثنی عشری ایران، همه غیرمسلمانان ایرانی خود را در حال جنگ با اسرائیل می دانستند؟ آیا شما خواننده محترم ایرانی ساکن کانادا و ای مسلمانان ایرانی شیعه اثنی عشری ساکن کانادا، آیا شما خود را با اسرائیل در حال جنگ می دانید؟ با خود می گویم، بیچاره (ایران) که همیشه یک نفر و یا یک گروه اقلیت برای او تصمیم می گیرند که با چه کشوری دوست باشند و با چه کشوری دشمن باشند و سرمایه مالی و انسانی آن ها صرف جنگ با چه کسانی بشود. آیا این جنگ با اسرائیل آرمان خمینی و یاران قبلی و فعلی او مثل: آقای رفسنجانی، خامنه ای، جنتی، میرحسین موسوی، کروبی، محسن رضایی، برادران لاریجانی و احمدی نژاد نبوده و نیست؟

مشکل این جاست، زمانی که یک گروه و یا یک ملت بی صدا و بی تفاوت باشند و یا از آزادی محروم باشند، ناخودآگاه به دیگران این حق را خواهند داد که جایگزین صدای آن ها بشوند، به جای آن ها شعار بدهند، مذاکره کنند، تصمیم بگیرند و به جای آن ها عمل کنند و به جای آنها سرمایه های آنها را در اختیار بگیرند. همانطور که ملت ایران ناخواسته به آقای خمینی اجازه داد که به جای آن ها (ایران) و ایرانی را با اسرائیل در حال جنگ بیندازد. سرمایه های مالی و انسانی ایران را برای ادامه جنگ خود با عراق و اسرائیل مصرف کند. در کدام رفراندم سراسری ملت ایران قبول کرد که با اسرائیل در حال جنگ باشد؟ در کدام انتخابات آزاد، مردم ایران نمایندگان واقعی خود را که خواهان جنگ با اسرائیل بودند انتخاب کردند؟

 

چه کسی و یا کسانی صدای ایرانیان کانادا هستند؟

آیا این روند که دیگران برای ایرانیان کانادا تصمیم بگیرند که تحریم یا جنگ می خواهند و یا نمی خواهند در کانادا نیز ادامه خواهد داشت؟ صدای واقعی ایرانیان کانادا در مورد تحریم ها و جنگ با اسرائیل چیست؟ این صدای ایرانیان کانادا هرچه هست یک حق و حقوقی است که متعلق به همه و تک تک ایرانیان کاناداست و گمان نمی کنم که شایسته باشد که کسی که صاحب این حق نیست ادعای مالکیت آن را بکند و یا حق استفاده از آن را داشته باشد. اخیراً گروهی به نام کنگره ایرانیان کانادا (با حدود۱۴۰ عضو) مدعی هستند که می خواهند صدای ایرانی های کانادا با مسئولان دولت کانادا باشند و صاحب این (حق و حقوق) باشند و از آن استفاده کنند. و این سئوال پیش می آید که این حق و حقوق چگونه و از چه زمانی از طرف ایرانیان کانادا به آنها عطا شده است؟ و اگر این حق هنوز به آن ها عطا نشده است پس در نهایت چه کسی و چه کسانی و چه گروهی این حق را دارند و می توانند صدای واقعی ایرانیان کانادا با دولت کانادا باشند؟

آیا اگر بخواهیم گروه ها را از نظر تعداد اعضاء مقایسه کنیم، این حق را نباید برای گروه و یا جمعیتی دیگری نیز قائل باشیم؟ مثلاً اگر گروهی ۱۵۰ عضو داشته باشد و اعضای آن نیز مایل باشند که صدای ایرانیان کانادا باشند، پس تکلیف این گروه چیست؟ آیا این گروه باید از چنین حقی محروم باشند؟ در حال حاضر گروه ها و سازمان های زیادی در کانادا هستند که آن ها نیز چندین سال فعالیت کرده و می کنند. مثل حزب کمونیست کارگری ایران؟ سازمان مجاهدین خلق ایران؟ سلطنت طلبان؟ مشروطه خواهان؟ حزب کومله؟ حزب دموکرات کردستان؟ انجمن سکولارهای سبز ایران؟ اتحاد زنان آزادیخواه؟ و چند سازمان دیگر. البته برخی از این سازمان ها و گروه ها خواهند گفت که وظیفه و یا مسئولیت آن ها نیست که پل ارتباطی اکثریت ایرانیان کانادا با دولت کانادا باشند و چنین موردی در اساسنامه آن ها نیست. ولی اگر فرض را بر این بگذاریم که اکثریت اعضای یک سازمان خواهان این باشند که پل ارتباطی بین ایرانیان کانادا و دولت باشند آیا نمی توان چنین موردی را به اساسنامه آن ها اضافه کرد؟

به راستی ایرانیان کانادا خواسته های خود را در کدام یک از این گروه ها و سازمان ها بهتر و مناسب تر می بینند؟ کدام یک از این گروه ها و سازمان ها خود را لایق و شایسته این می دانند که پل ارتباطی بین ایرانیان کانادا و دولت کانادا باشند؟ این سئوال پیش می آید که چگونه است که برخی از این سازمان ها فقط خواهان حکومت و وزارت و صدارت (بخصوص وزارت نفت) در ایران برای سازمان خود هستند ولی در مورد وضعیت ایرانیان خارج از کشور و ارتباط آن ها با دولت کانادا از خود حرکت و علاقه ای نشان نمی دهند؟ و غافل از این هستند که همین نشست و برخاست و گفت و گو با دولتمردان کانادا تجربه بسیار با ارزش سیاسی و عملی است که در آینده انتخاباتی آزاد در ایران برای آنه ا بسیار با ارزش خواهد بود و فعالیت های فعلی آن ها برای ایرانیان خارج از کشور با دولت بخشی از پرونده سیاسی آینده آن ها را تشکیل خواهد داد.

آیا امکان دارد که رهبران این سازمان هایی که از آن ها نام برده ام در درون سازمان خود انتخاباتی برگزار کنند و از بین اعضای  خود یک زن و یک مرد را انتخاب کنند و با هماهنگی با سازمان های دیگر این دو نفر را در قالب یک شورا قرار دهند (مثلاً شورایی به نام شورای ایرانیان کانادا) و از بین این شورا یک نفر و یا چند نفر را انتخاب کنند که آنها صدای ایرانیان کانادا با دولت کانادا باشند. بطور مثال فرض کنیم که فقط پنچ گروه علاقمند به تشکیل این شورا هستند. پس اعضای شورا ده نفر می شود. پنچ زن و پنچ مرد و این ده نفر مسئول تنظیم اساسنامه و وظایف و همه امور مربوط به این شورای جدید باشند. و از بین این ده نفر خودشان با رای غیر علنی دو نفر را انتخاب کنند که آنها صدای این شورا باشند.

آیا به این ترتیب دموکراسی را بهتر رعایت نکرده ایم؟ و این حق صدای ایرانیان را منصفانه به این شورا عطا نکرده ایم. آیا به این ترتیب این شورا نماینده بیش از ۱۴۰ نفر نخواهد شد؟ اگر هستند خوانندگانی که راه حل بهتری دارند، مطمئن هستم خوانندگانی هستند که بسیار مایل هستند که از نظر آن ها مطلع شوند.