این متن را مدتها پیش نوشته بودم ولی در بین انبوه کاغذهایم گم شده بود. زمانی که کاملاً تصادفی آن را پیدا کردم با خودم گفتم ماهی را هر وقت از آب بگیرند تازه و دیر نوشتن بهتر از هرگز ننوشتن است. بگذریم.

الهام بخش نگارش این مطلب شرکت در یک شب شعر بود. شب شعری خوش و به یاد ماندنی که به همت هفته نامه گرامی شهروند در بنیاد پریا ترتیب یافته بود. در آن محفل انس نه تنها از گوش دادن به سروده های حسین شرنگ با صدای خود شاعر بلکه از سخنان استاد نازنین دکتر رضا براهنی و همچنین معرفی خوب کتاب توسط بهرام بهرامی۱ کسب بهره و لذت فراوان کردم. به عنوان مشت نمونه خروار، بخشی از یک شعر خوانده شده را در زیر می آورم:

مارها تورات نمی خوانند

مارها می نویسند

گنجی نهفته دارم از تومارهای مارنبشته

که هربار خطی از آن می خوانم

گلویم هزارتوی بیشه ها می شود

واژه های به کار رفته در همین مختصر، بسیار و تقریباً تمام آن ها مهم و تفکر برانگیزند. همین واژه مار و مهارت یا هنر نویسندگی!؟ این خزنده را مثال می زنم. آن گونه که دکتر حسن انوری در فرهنگ روز سخن توضیح می دهد مار جانور خزنده ای است با بدن باریک و دراز، پوشیده از پولک و بی دست و پا… که انواع گوناگون و رنگ ها و رفتارهای کاملا متفاوت دارد. از قبیل مار آبی که بدون زهر است، مار زخم خورده که پس از ضربه دیدن در صدد انتقام است، مار غاشیه که در باور مردم ماری بسیار خطرناک است و در دوزخ زندگی می کند، مار جعفری، کبرا، قیطانی، شاخ دار و غیره. بسیار خوب. اکنون با در نظر گرفتن این که نوشتن معمولا ً با دست انجام می شود و مار نه تنها دست بلکه پا هم ندارد خود به خود پرسش هایی برای خواننده مطرح می گردد. پرسش هایی از قبیل این که مارها چگونه چرا و چه می نویسند؟

دکتر براهنی در سخنان خود به نکات جالبی اشاره کرد و یکی از آن نکته های ظریف این بود که واژه های شعر خوب باید ذهن را به طرف معانی بیشتر بازکنند نه این که مثل شعرهای سیاسی صرفاً مفاهیم مشخص و تعریف شده را بیان نمایند. در تبیین بیشتر نظر استاد براهنی نمونه ای از سروده های فرخی یزدی را برایتان مثال می زنم که می گوید:

بازگویم این سخن را گرچه گفتم بارها

می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها

مارهای مجلسی۲ دارای زهری مهلکند

الحذر باری از آن مجلس که دارد مارها

همان طور که می بینید این گونه سروده ها نظم هستند نه شعر زیرا زیبا نیستند، پیام مهم و خردمندانه ای با خود حمل نمی کنند و از همه مهم تر این که تفکر خواننده را برنمی انگیزند. ” کی به دل چنگی زند آن گل که رنگ و بو ندارد”؟

اکنون ابیات بالا را با سه واژه ای که حسین شرنگ در شعرش به کار برده است مقایسه می کنیم: “مارها تورات نمی خوانند” چون لازمه نوشتن، خواندن است، معنی این سخن آن نیست که مارها خواندن بلد نیستند؛ بلدند ولی نمی خوانند!

حالا برای خواننده ممکن است این سئوال پیش بیاید که مگر تورات با سایر کتاب های مقدس چه فرقی دارد؟ و اگر تفاوت اصولی بین این کتاب ها نبیند، به این نتیجه می رسد که مراد از “تورات” می تواند کتاب دینی به مفهوم عام کلمه باشد. بنابراین اگر مارها اصولاً هفتاد و دو ملت را باور نمی کنند و آزاد اندیشند! همین رها بودن آنان از ریسمان های حلال و حرام و اوامر و نواهی ادیان مختلف و  نیز نگران نبودنشان از واکنش شیخ  و شحنه، شرایطی را برایشان فراهم می آورد که بدون هر گونه خودسانسوری، بنویسند یعنی این که مثلاً با همان خزیدنشان، خطوط معنی داری بر شن و خاک یا جلبک های مسیر خود برجای بگذارند که تجربه های متنوع و رنگارنگشان را به همنوعانشان منتقل نمایند و چه بسا که شکل خاصی از فکر و اندیشه را نیز تولید نمایند. در هر حال جولان در فضای سوم موجود در متن و لابلای همین شعر کوتاه و کاربرد تعبیرهای زیبایی از قبیل “گنج نهفته” ، “تومارهای مارنبشته” و “گلوی هزارتوی بیشه ها” ، خواننده را از طرفی غرق در شادی و لذت و از طرف دیگر وادار به اندیشیدن می نماید. این سان سرودن است که زمینه را برای خوداکتشافی (self exploration) کاملاً باز می گذارد و خواننده را به عوالم و دنیاهای ناشناخته و دوردستی که چه بسا ممکن است مدنظر خود شاعر هم نبوده باشد، رهنمون می گردد.

تفاوت بارز شعر و نظم در همین جا است.

پانویس ها:

۱-       در زمان نگارش این مطلب، متأسفانه یادداشت هایی را که از سخنرانی آقای بهرامی (و احتمالاً سایر دوستان شرکت کننده) برداشته بودم، پیدا نکردم و به همین دلیل نخواستم تنها به اتکای حافظه سخنی از آنان را نقل نمایم.

۲-       مراد فرخی یزدی از این تعبیر نمایندگان مجلس شورای ملی در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی است.