در رابطه با  مباحثات درونى و استعفاى چند نفر از اعضا تشکیلات و سوالات ناشى از آن، هیئت اجراییه جنبش فدرال دموکرات آذربایجان لازم دید توضیحات کوتاهى در مورد مفاد گرهى پلاتفرم تشکیلات در اختیار هموطنان و دوستان قرار دهد. «بیانیه ما چه میگوئیم؟» در حقیقت پاسخى است به برخى سوالات و ابهامات و برداشتهاى نادرست و غیر واقعى از مواضع جنبش فدرال دموکرات آذربایجان

 ۱-جنبش فدرال دموکرات آذربایجان، بر روی یک پلاتفورم سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است، که بنوبه خود بر پایه یک فلسفه معینی از حقوق سیاسی ملت ها و حقوق دموکراتیک شهروندان تشکیل دهنده ملت هائی که در ایران زند گی می کنند، استوار است.

در هسته مرکزی آن، ایده حق تعیین سرنوشت قرار دارد که، خود فرزند تاریخ در پایان قرن هیجدهم و آغاز قرن نوزدهم است. اگر بخواهیم حق تعیین سرنوشت را در عبارت کوتاهی خلاصه کنیم، معنائی جز حق کنترل دموکراتیک مردم یا ملت بر دستگاه قدرت سیاسی و به تبع آن بر منابع و ثروتهای خود را ندارد.

اتحاد

۲- شکل تحقق حق تعیین سرنوشت، می تواند بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی یک کشور و آرایش قدرت های بین االمللی، اشکال متفاوتی بخود گیرد، که از حکومت های ملی در یک ساختار فدراتیو تا استقلال کامل را شامل می شود. در شق اول، حکومت ملی، ضمن داشتن پارلمان ملی، سازمان اداری و دادگاه و پلیس و نظام آموزشی مستقل خود، در حکومت مرکزی و قانونگذاری و سیستم قضائی و ارتش فدرال نیز شرکت کرده و در آن سهیم می گردد. به عبارتی دیگر، صلاحیت هائی را به حکومت مرکزی واگذار و صلاحیت هائی فراتر از حکومت ملی خود در سیستم فدرال را نیز به دست می آورد. استقلال بیرونی یک حکومت فدراتیو نیز در عین حال، بازتابی از اراده های سیاسی مجموعه واحد های تشکیل دهنده حکومت فدراتیو است. در شق دوم، حق تعیین سرنوشت، چه در داخل و چه در خارج، فقط بازتابی از اراده سیاسی فقط یک ملت است. نه صلاحیتی را واگذار می کند و نه صلاحیتی فراتر از قدرت ملی را در اختیار دارد. نحوه تحقق هر شقی از حق تعیین سرنوشت، از عوامل متعددی تاثیر بر می دارد. اراده یک ملت برای استقلال کامل، یک شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. زیرا هر تغییر درونی در یک کشور معینی، الزاما بر جغرافیای سیاسی منطقه‌ای، و در حد معینی بر صف بندی های جهانی اثر می گذارد. این مساله با توجه به وضعیت استراتژیک خاورمیانه، تاثیر زنجیره ای آن در کشورهای همجوار چند ملیتی و صف بندی های استراتژیک قدرت های بزرگ جهانی در منطقه، از حساسیت بیشتری نیز برخوردار است که نمی توان آن را در مبارزه یک ملت برای حق تعیین سرنوشت از نظر دور داشت. هرگونه تغییری با ضرب و تفریق منافع منطقه ای و جهانی آن ها و کاربرد نیروهای نظامی خود چه در در داخل و چه در صحنه بین المللی، اصطکاک پیدا می کند، آنگاه ما بر ظرفیت نوع حرکت خود در دایره ای فراتر از میل و خواست خود و دشواری های سر راه خود وقوف بیشتری خواهیم داشت. ازاین رو، برداشتن گام های سنجیده، وظیفه رهبران سیاسی جنبش دموکراتیک در آذربایجان برای رسیدن به این حق بنیادی است.

۳-ملت آذربایجان، ملت تقسیم شده ای ست. این یک واقعیت تلخ تاریخی است. با فروپاشی شوروی، تاریخ، فرصت دستیابی به استقلال به جمهوری آذربایجان را فراهم ساخت. ما از دولتمداری و استقلال و تمامیت ارضی آن به عنوان یک حق دموکراتیک پیکر تقسیم شده خود دفاع می کنیم.

لیکن ما در آذربایجان جنوبی، با جمعیتی بیشتر، فاقد کوچک ترین حقوق سیاسی، مدنی و فرهنگی هستیم. اگر دولت شوروی در قانون اساسی خود، جمهوری آذربایجان را به عنوان یکی از جمهوری های تشکیل دهنده خود و نیز حق جدا شدن از آن را در قانون اساسی خود و دستکم در تئوری به رسمیت می شناخت، دولت مرکزی در ایران، حتی هویت متفاوت ما ترک ها و دیگر ملیت ها را نیز به رسمیت نمی شناسد. بنابراین، ما باید در ایران برای حقوقی مبارزه کنیم که در شوروی مورد بحث و انکار نبود. این اغراق آمیز نیست که ما بگوئیم که راه دشوارتری را در پیش داریم.

۴-آذربایجانی ها، برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت و پیشبرد حقوق دموکراتیک خود، نیازمند اراده سیاسی هستند. بعد از به خاک و خون کشیدن حکومت ملیِ تحتِ رهبری پیشه وری، توسط ارتش سلطنتی حکومت مرکزی، آذربایجان فاقد یک حزب سیاسی بود که آمال و خواسته های آن را منعکس سازد. درست براساس درک این ضرورت حیاتی بود که عده ای از فعالین با تجربه سیاسی، به همراهی زنده یاد محمد علی فرزانه در هشت سال پیش در کنگره موسس خود دور هم گرد آمدند و بنای تشکیلاتی را نهادند که به شهادت پلاتفرم، فعالیت و ادبیات سیاسی خود، ادامه دهنده راستین راه پیشه وری وحکومت ملی آذربایجان در دوران جدید بوده است.

تجربه تاریخ نشان داده است که یک جنبش خود انگیخته هر قدر نیرومند، بدون احزاب سیاسی که خواسته های آنرا از مجرای برنامه سیاسی مشخص بیان کرده و در آن راه تلاش ورزد، دیر یا زود، توان و انرژی خود را از دست می دهد. برای احتراز از آن، وجود و همگرائی تشکل های سیاسی، روشنگری و تبلیغ بر محور خواسته هائی مشترک، یک شرط بنیادی است. باعتقاد ما، حق تعیین سرنوشت، نقطه مشترک و نقطه اتحاد همه آذربایجانی ها می تواند باشد. حق تعیین سرنوشت نه با سیستم فدراتیو تناقض دارد و نه با استقلال. بلکه شکل تحقق آنرا مجموعه شرایط داخلی و بیرونی تعیین می کند

۵-سرمایه اصلی هر ملتی و هر کشوری، مردم آنست. از آنجائی که اکثریت غالب هر ملتی، نیروی کارهمان ملت است که به تولید مادی و معنوی آن مادیت می بخشد، و نیمی از آنرا زنان جامعه تشکیل میدهند، بنابراین، مبارزه برای حقوق زحمتکشان و برابری حقوقی زنان با مردان و از بین بردن تبعیض جنسی، بخش تفکیک ناپذیری از مبارزه برای حقوق ملی و حق تعیین سرنوشت بشمار میرود. ما، تلاش برای حقوق زنان و زحمتکشان را از حق ملی برای تعیین سرنوشت جدا نمیدانیم. زیرا ملت جدا از انسان های تشکیل دهنده خود نیستند و تلاش برای تحقق این اهداف نه موضوع فردا، بلکه موضوع همین امروز است.

خصلت دموکراتیک دستگاه سیاسی دولت و حق کنترل ملت به آن، دو بازوی اصلی نظریه حق تعیین سرنوشت را تشکیل می دهند که رابطه تفکیک ناپذیری را بین قدرت سیاسی و شهروندان زیر پوشش آن برقرار می سازد. این، جوهر و جان ایده حق تعیین سرنوشت بشمار می رود. استنتاج بی واسطه از این نظریه اینست که یک نظام غیر دموکراتیک، جوهرا ناقض چنین فلسفه حقی است. بهر میزانی که یک ملتی از کنترل دموکراتیک قدرت سیاسی دور گردد، بهمان میزان نیز چنین فلسفه حقی نادیده گرفته شده است. تاریخ نیم قرن اخیر که با دستیابی به استقلال سیاسی بسیاری از کشور ها در جهان سوم همراه بوده است، و فقدان حیات دموکراتیک در اکثریت غالب آنها و قیام مردم از زن ومرد علیه فرمانروایان خودکامه خود ، درک محدود و غیر دموکراتیک رهبران سیاسی آنان از حق تعیین سرنوشت را به نمایش می گذارد. باید با تفکری دموکراتیک و با تلاش برای جامعه ای انسانی که در آن هیچ شکلی از تبعیض نباشد، راه را برای فاجعه های بعدی و ویرانی های ناشی از خود کامگی بست . بهمین دلیل، نمی توان تصور کرد که یک دولت غیر دموکراتیک ترک و یا از بالا و خارج از اراده تحمیل شده، تامین کننده حق تعیین سرنوشت باشد.  اگر حق تعیین سرنوشت ملی وجود نداشته باشد، در عمل حق تعیین سرنوشت فردی، یا آزادی تصمیم گیری انسان درمورد سرنوشت سیاسی خود، که تضمین حقوق بشر، یکی از زیر مجموعه ها یا الزامات آنست، نیز وجود نخواهد داشت.

۶-یکی از عناصر پایه ای این فلسفه سیاسی، وجود آزادی های سیاسی، دوستی و برادری ملت ها، و برابری حقوقی افراد و نیز برابری حقوقی ملت ها چه در صحنه داخلی کشور و چه در صحنه بین المللی است. بنابراین، دشمن جویی و دشمن سازی، با روح حق تعیین سرنوشت، در یک تعارض جدی قرار دارد.

۷-. اکنون ما در جهانی چند قطبی ودر کشوری چند ملیتی زندگی میکنیم که قدرت سیاسی حاکم در آن، دشمن همه مردم خود است و تنها از منافع لایه ای کوچک پاسداری می کند. ازاینرو، همه اشکال تبعیض سیاسی و جنسی و طبقاتی و تبعیض ملی و مذهبی و فرهنگی، از طریق همین قدرت سیاسی حاکم اعمال می گردد. مبارزه برای حق تعیین سرنوشت و مبارزه علیه تبعیض ملی و جنسی و طبقاتی و هر شکلی از تبعیض، از طریق مبارزه با جمهوری اسلامی و سرنگونی آن می گذرد.

۸- جمهوری اسلامی اگرچه همانند سلف سلطنتی خود، حکومتی تک ملیتی است، و اگرچه تمامی ساختار سیاسی و اداری و نظامی و قضائی و قانوگذاری و آموزشی وزبانی آن فارسی است، و اگرچه اولویت آن در هر امری بر مناطق فارسی استوار است، لیکن قدرت سیاسی منتخب فارس ها نیست، همانگونه که دستگاه سلطنت پهلوی نبود. بنابراین، باید بین یک ملت و قدرت سیاسی حاکم، تفاوت قائل شد. زیرا در صد سال گذشته، در تمامی سطوح سیاسی و نظامی و اقتصادی و دستگاه روحانیت، آذربایجانیها نیز اگرچه بصورت شریک درجه دوم، حضور داشتند. بنابراین، بهمان درجه از مشارکت خود، در این تحمیل اشکال مختلفی از تبعیض که از آن رنج می بریم، سهیم بوده اند. بهمین دلیل، هر شعاری که بجای حکومت اسلامی، فارس ها را هدف حمله قرار می دهد، عملا دشمن واقعی را نادیده می گیرد .

۹-ما معتقدیم که هم حکومت سلطنتی و هم جمهوری اسلامی، حکومت هائی نژاد پرست بوده و هستند. استناد بر نژاد آریائی و تحمیل زبان فارسی، خود خصلت مشترک آنها و همگرائی ایدوئولوژیک آنهارا نیز بروشنی نشان می دهد. ولی مبارزه با یک رژیم نژاد پرست، با بکارگیری همان ابزار نژادی، شیوه مناسبی از مبارزه با نژاد پرستی حاکم نیست. هر گونه شعاری علیه تمامی فارس ها، عملا بار نژادی پیدا می کند. در آفریقای جنوبی، رهبران کنگره ملی آفریقا، علیه رژیم آپارتاید مبارزه می کردند و نه علیه همه سفید پوستان، اگرچه حکومتگران تماما سفید پوست بودند. ولی بسیاری از سفید پوستان نه تنها از مبارزه سیاه پوستان علیه رژیم آپارتاید پشتیبانی می کردند، بلکه در رهبری آن نیز قرار داشتند، حال آنکه بخش هائی از سیاه پوستان، نظیر قبایل زولو، در خدمت آپارتاید بوده و در مقابل مبارزه سیاهان و رنگین پوستان قرار داشتند. نه همه فارس ها نژاد پرست هستند و نه همه ملت های تحت ستم، فارغ از نژادپرستی.

ما باید علیه نژاد پرستی تجسم یافته در قدرت سیاسی جمهوری اسلامی و هر آنکسی که در طیف حمایت از نژاد پرستی حاکم قرار دارد، به مبارزه قاطعی برخیزیم. ولی نمیتوان از نژاد پرستی ملت های تحت ستم، اگرچه واکنشی هستند، غافل ماند. ما نباید آنهارا در یک کفه ترازو بگذاریم، و بین ستمگر و تحت ستم که از زجر و بیداد فریاد می کشد، باید فرق گذاشت. ولی ما نباید بگذاریم که ریشه مسموم نژاد پرستی، در بین ملت ما نیز شگل بگیرد. زیرا هر شکلی از نژاد پرستی، بیان نشانی از بیماری است. گفتن ” فارس دیلی ایت دیلی” ( زبان فارسی زبان سگ است) اگرچه حتی از طرف طیفی کوچک و محدود ممکن است بیان شده باشد، باز خود انعکاسی از یک چنین بیماری نژادی در بین ما، و افتادن در دام همان شیوه های نژاد پرستی حاکم است. ما خواهان آذربایجانی دموکراتیک، انسانی و با روانی سالم هستیم که ستایش دیگران را بر انگیزد و آذربایجانی، با سر بلندی در بین ملت ها گام بر دارد. همانگونه که پیشنیان ما، از ستار خان گرفته تا خیابانی و پیشه وری، در چنین راهی گام برداشته بودند.

علائم و سمبل هائی که یک جنبش دموکراتیک بکار می گیرد، باید بازتاب دهنده ایده آل های دموکراتیک آن در انظار عمومی و حمایت برانگیز در افکار عمومی مردم جهان باشد. ما در دنیائی زندگی می کنیم که سمبل ها و نشانه ها نمی تواند از دید دیگران پنهان بماند. سمبل ها و علائم یک جنبش، به صورت بصری و توجه برانگیز، ایدئولوژی آن را نشان می دهد، در واقع در حکم معرفی و شناسنامه آنست. یک جنبش دموکراتیک اگر از علائم خشن و یا هر آن نشانی که بار نژادی و ارتجاعی دارد، استفاده کند، همانند پرتاب یک بومرانگ، علیه خود آن باز می گردد و نحستین قربانی آن خود همان ملتی خواهد بود که چنین جنبشی می خواهد آن را تمثیل کند. بهتر است که به فراتر از دایره کوچک خود بیندیشیم.

در تاریخ صد ساله گذشته، هیچیک از رهبران و پیشگامان ما، برغم این که تحت ستم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بوده ایم، به شیوه های نامطلوب راه نداده بودند . ما باید ادامه دهندگان راه آنها باشیم! دفاع انسانی از حق، صلابت اخلاقی در جامعه را پرورش می دهد. بگذارید که صلابت اخلاقی ملت ما، حرمت دیگران را بر انگیزد!

۱۰ – در یک کشور چند ملتی، مبارزه برای حق تعیین سرنوشت، شکل مرکب وچند لایه ای را بوجود می آورد. ما نه تنها باید برای حقوق برابر زنان با مردان و زحمتکشان و آفرینندگان ثروت و فرهنگ در جامعه ملی خود مبارزه کنیم، ما نه تنها خواهان آزادی و عدالت اجتماعی در جامعه ملی خود هستیم، بلکه نیازمند همبستگی با همه ملیت های تحت ستم و تمامی خواهران و برادران فارس خود هستیم که از آرمان های انسانی برای خود و دیگران مبارزه می کنند. تنها با مبارزه مشترک است که می توان از سد جمهوری اسلامی به عنوان سد بزرگ ستم و تبعیض و شقاوت عبور کرد، و گرنه هیچ ملتی به تنهائی قادر بر زمین کوبیدن این هیولای شوم و نفرت انگیز نخواهد بود.

۱۱-در تاریخ کشورهای جهان و در کشور خود ما نیز همیشه سازمان ها و جریان های چپ مدافع حق تعیین سرنوشت ملت ها بوده اند ودفاع از چنین حقی در سرلوحه برنامه های سیاسی آنان قرار داشته است. هیچ حزب و جریان سیاسی راستی در ایران، از حق تعیین سرنوشت ملت ها طرفداری نکرده است. از این رو، ما غالب سازمان های چپ را متحد تلاش در این راه می بینیم و در مجموع، پلاتفورم سیاسی ما معطوف بدان سمت است. هیچ حزب و جریان سیاسی دست راستی را نمی توان نشان داد که از عدالت اجتماعی و حقوق سیاسی و فرهنگی ملت ها در ایران به دفاع برخیزد. به همین دلیل، ایدئولوژی غیر دموکراتیک، بویژه در این جهان تحت سلطه ایدئولوژی نئولیبرالی از نابرابری فضیلتی ساخته است که اکثریت جامعه را به مرگ تدریجی محکوم می سازد، و برای تضمین بازارهای بی قانون، از به کارگیری اسلحه در پوشش های محتلف ابائی ندارد، ما دقیقا خطر علیه دموکراسی و زندگی شایسته انسانی را از ناحیه جریان های راست و نومحافظه کار می دانیم. نمی توان انکار کرد که تفکر نومحافظه کار، در ایران نیز مسلط گردیده است.

۱۲-ما مخالف هرنوع مداخله نظامی از طرف هر نیروی خارجی و یا هر ائتلافی بر آن مبنا و یا آلترناتیو سازی برای کشور خود هستیم. نخست این که، مداخلات نظامی نه فقط کشوری را ویران می کند که ترمیم آن دشوار خواهد بود، بلکه قربانیان آن میلیون ها تن از زنان و کودکان و اکثریت مردم از هستی ساقط شده در زیر همین حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود. کافی است به آمار تلفات انسانی ناشی از این مداخلات و هزینه های اقتصادی و نابسامانی های اجتماعی همسایه های خود اندکی نظر اندازیم. ثانیا، حکومتی که به دست بیگانگان نشانده شود، الزاما حافظ منافع آن ها و ناقض حق هر ملتی در تعیین مقدرات خود خواهد بود. ثالثا، نه فقط نشان بی اعتمادی به مردم در فائق آمدن بر جمهوری اسلامی، بلکه علامت استیصال و روانشناسی تسلیم و جستجوی باب الحوائجی خارج از اراده و کنترل خود مردم است. هر جنبشی که بخواهد با آویزان کردن خود به بیگانگان هدف خود را پیش ببرد، ناگزیر از پیش بردن اهداف دیگران خواهد بود و دیر یا زود، اعتبار سیاسی و اخلاقی خود را در بین مردم خود از دست خواهد داد.

۱۳- هر یک از جنگ طلبان، چه آنهائی که ممکن است به مداخله نظامی روی آورند، نه برای قراری دموکراسی می خواهند به ایران حمله کنند، و نه جمهوری اسلامی حافظ زندگی و رفاه و امنیت اکثریت انسان ها در ایران است که بخواهد از آن ها دفاع کند. مداخلات نظامی، صرفا با انگیزه منافع استرتژیک آنان برای کنترل منابع منطقه، و در وهله نخست برای کنترل منابع نفت و گاز و بازار های منطقه است و بازی اتمی جمهوری اسلامی برای حفظ و تضمین بقای غارتگرانه خود و لایه کوچک اطراف خود است. لیکن اگر جنگی در بگیرد، که خارج از اراده ماست، ما نه در کنار حمله کنندگان خواهیم بود و نه در کنار جمهوری اسلامی. از آن جائی که جنگ ها الزاما با نیات طرفین درگیر جنگ پیش نمی رود، ما تماشاگر منفعلی نخواهیم بود و با تضعیف چنگک فشار حکومت مرکزی بر حلقوم خلق آذربایجان، همانند خیابانی و پیشه وری در دوجنگ اول و دوم جهانی، برای برقراری یک حکومت ملی، سکولار و دموکراتیک در آذربایجان کوشش خواهیم کرد

۱۴- سر انجام اینکه آذربایجان همواره خاستگاه اندیشه ها یدموکراتیک، تجدد طلب و مهد تلاش برای آزادی و دموکراسی بوده است و امروزنیز باید وارث پاسدار سنت های دموکراتیک خود باشد و ما امین هستیم که آذربایجان از چنین کیفیت بالائی بر خوردار است که دیگران به الهام بر آن نگاه کنند. یاشاسین آذربایجان!

هیئت اجراییه جنبش فدرال دموکرات آذربایجان

۲۹ فئوریه ۲۰۱۲