سقوط آزاد

                                                برای ندا آقاسلطان و لحظه ی پیش از صعودِ آزادش   

تنها

چند قدم

جلوتر از من می دوید

پیش از آنکه سقوط کند

روی خیابان آزادی

شبنم آذر

 

آزادی زیباست

حتی

 وقتی سقوط آزاد می کنی

روی مرگ

حتی

وقتی روی خون خودت

سرد می شوی

 

گلوله ها!

گلوله های عزیز!

لطفا

به پوکه هایتان برگردید!

ما نیز

به خانه هایمان بر می گردیم!

 

 ***

 

سکوتمان را کشتند

 

سکوتمان را کشتند

تنی را که با دهان به خیابان کشانده بودیم

دستی را که سلاح سردمان بود

صدایمان را کشتند 

نه! ما هیچ چیز را پنهان نکرده بودیم

نه در جیب ها

نه در مشت

تنها چراغی می خواستیم

که تاریکی این بغض را روشن کند

 

دستی

که اشک هایمان را

به گوشه ی دستمالش پس دوزی کند 

کلامی که ناممان را به یاد آورد

 نه! ما هیچ چیز را پنهان نکرده بودیم

 

سکوتمان را کشتند

حنجره ای را

که جهان کوچکمان بود

 تکه نوری

که به گلویمان چسبیده بود؛ صدایمان

صدایمان را کشتند

 

چقدر می توانیم صبور باشیم

تا دستی

که تنور جنگ را گرم می کند

روزی

در دهان صلح نان بگذارد؟

 

صبرمان را کشتند

زیبایی سکوتمان را

 

نه!

ما زیباییم

لبخند سرخی هستیم از زخم

برتنِ مرده ی زمان

 گلی هستیم

که فردا خواهد شکفت

 

***

بوسه

راه میرویم
راه می
رویم
بیآن
که
نام یک
دیگر را بدانیم
در سکوت
رویاهای
مان را
روی دست بالا می
گیریمچیزی
توی چشمهایمان هست
که مرگ را
می

ترساند

ساعتها
با دهانی خشک
در سکوت
راه می

رویم

گلوی آزادی را
با یک بطری آب خنک
تازه میکنیم
گلوی آزادی را
به یکدیگر تعارف می
کنیم
گلوی آزادی
دست به دست
می
شود
دهان به دهان
راه خودش را باز می
کند
تا صف سربازانی
که رویمان اسلحه می
کشند
و این
گونه است
که دهانِ جنگ را
دهانِ صلح
میبوسد