گزارش شهروند از تظاهرات ضدجنگ ۴ مارس و حواشی آن 

توضیح: نویسنده‌ی این خطوط همیشه با موضوع «کلاه‌های مختلف» سر کرده است، یعنی این واقعیت که وظایف مختلفش به عنوان «روزنامه‌نگار» و «فعال سیاسی» گاه با هم قاطی می‌شوند. این موضوع هیچوقت آنقدر شدید نیست که بخواهی راجع به تظاهراتی جنجالی بنویسی که خود هم بخشی از آن بوده‌ای و داستانی را روایت کنی که یکی از بازیگرانش باشی. خواننده هنگام خواندن این گزارش خوب است به خاطر داشته باشد که موارد موجود در آن هم حاصل آن‌چه هنگام حضور در میدان دیده و شنیده‌ام است و هم حاضر روند معمول کار ژورنالیستی (تحقیق و مصاحبه‌های متعدد.)

 «همیشه به موردِ ایران که می‌رسد اوضاع این‌طوری پیچیده می‌شود.»

این حرف‌ها را کوین، پسر جوان گویانی‌تباری، می‌زند که مثل حدود ۲۰۰ نفر دیگر بعدازظهر یکشنبه ۴ مارس آمده بود جلوی کنسولگری آمریکا در خیابان یونیورسیتیِ تورنتو تا در تظاهراتی شرکت کند که یک پیغام واحد داشت: نه به جنگ با ایران!

 با بالا گرفتن تحریم های اقتصادی و تهدیدهای نظامی غرب علیه ایران،‌ که دولت محافظه‌کار کانادا از تندروترین پیشگامان آن در سراسر جهان بوده است، طبیعی بود که «اتئلاف علیه جنگ تورنتو» که اصلی‌ترین سازمان جنبش ضدجنگ در این شهر است سعی کند تظاهراتی دست و پا کند. اما اگر این گونه تظاهرات‌ گاه قابل پیش‌بینی و حتی کمی خسته‌کننده‌اند، کار به ایران که می‌رسد اصلا از این خبرها نیست و این قدر جنجال و ماجرا حول آن هست که به قول کوین اوضاع «پیچیده» می‌شود. عده‌ای از تظاهرات بیرون می‌شوند، عده‌ای که به این راحتی‌ها بیرون بشو نیستند وارد درگیری می‌شوند و عده‌ای دیگر مجبورند در کنار کسانی راهپیمایی ‌کنند که طرفداران حکومتی هستند که خیلی از عزیزان آن‌ها را به قتل رسانده است.

نسرین خاتم (اول از راست) با شعار نه به جنگ ـ حقوق بشر برای ایران در تظاهرات ضد جنگ تورنتو شرکت کرده بود

 در این گزارش شهروند، نگاهی داریم به جزئیات تظاهرات روز یکشنبه: پیش‌زمینه های آن، سازمان دهندگان، آن‌ها که در آن شرکت کردند و آن‌ها که از آن بیرون شدند. و البته چشم‌اندازهای جنبش ضدجنگ در روزهای پیش رو. 

***

 

از دور که نگاه کنی صحنه‌ی غریبی است.

از یک طرف بعضی چهره‌های آشنای تظاهرات‌ در تورنتو را می‌بینی، از یک طرف یکی دو جوان جنبش «اشغال تورنتو» که با سر و وضع هیپی‌واری بیرون آمده‌اند، از یک طرف ایرانی‌هایی که پلاکاردهای زیبایی با شعارهایی به رنگ سبز درآورده‌اند. شعارهایی هم علیه جنگ و هم علیه رژیم. برای این‌که قضیه کمی هم پیچیده‌تر شود در میان پلاکاردهایی که از اتوبوس سازمان‌دهندگان بیرون می‌آید هم علاوه بر شعارهای معمول ضدجنگ پلاکاردهایی از سازمان «دست‌ها از مردم ایران کوتاه» (HOPI) که مقرش آن‌سر دنیا در بریتانیا است به چشم می‌خورد که روی آن‌ها هم شعارهایی علیه جنگ،‌ تحریم و در ضمن رژیم دیکتاتوری ایران به چشم می‌خورد.

 

وسط این ماجرا اتوبوس‌های زرد مدرسه‌ی بچه ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسند و با کمی تحقیق می‌فهمیم مبداشان مساجد مختلف شهر بوده است. فوج فوج افرادی از مساجد مختلف، با آن تیپ و قیافه‌هایی که بین ایرانی‌ها به «حزب‌اللهی» معروف است از راه می‌رسند و تا می‌خواهیم به خود بیاییم می‌بینیم چندین و چند پرچم بزرگ و کوچک جمهوری اسلامی بلند شده و انواع و اقسام آدم‌ها که اکثریت قریب به اتفاق‌شان ایرانی نیستند آن‌را بلند کرده‌اند. کوین راست می‌گوید. اوضاع «پیچیده»تر از آن است که در نگاه اول بتوان کاملا درکش کرد.

 

این تظاهرات در هم و بر هم را چه کسی سازمان داده است؟

 

***

 

دو روز قبل از این تظاهرات، ده دوازده نفری در اتاق کوچکی واقع در طبقه‌ی دوم کلیسای یونایتد نزدیک تقاطع بلور و اسپاداینا جمع شده‌اند و طرح برنامه‌ی تظاهرات روز یکشنبه را می‌ریزند. آن‌ها به دعوت افراد مختلف ائتلاف علیه جنگ آمده‌اند و اما از قیافه‌شان آدم حدس می‌زند که اتحاد بین‌شان راحت نیست: هیپی‌های عاشق «صلح جهانی»؛ فعالین سوسیالیست و البته چند نفر از اعضای «موسسه اندیشه‌ی اسلامی معاصر»‌ که نشریه‌ی «هلال بین‌الملل» (Crescent International) را بین حضار پخش می‌کنند. چند نفر ایرانی هم در اتاق هستند از جمله شعله خلیلی، نایب رئیس کنگره‌ی ایرانیان کانادا (که به شهروند می‌گوید در ظرفیت شخصی آمده)؛ نیاز سلیمی، فعال باسابقه‌ی ائتلاف؛ و رضا رئیس دانا، فعال کمونیست.

تظاهرات ضد جنگ مقابل سفارت آمریکا در تورنتو

 

از بد ماجرا من ده دوازده دقیقه‌ای در دالان‌های کلیسا گم می‌شوم و وقتی از راه می‌رسم که جلسه دیگر تمام شده است (یعنی کل آن بیشتر از همین ده دوازده دقیقه نبوده.) از قبل یک نگرانی داشتم که نگرانی عمده‌ی بسیاری از فعالین چپ ایرانی در سراسر جهان هست. نگران این‌که گردانندگان جنبش ضدجنگ به بهانه‌ی «اتحاد» شعارها را به «نه به جنگ» محدود کنند و اجازه‌ی مطرح شدن شعارهای ضد جمهوری اسلامی را ندهند. فکر می‌کنم شاید حضور ایرانیان (و کمونیستی چون رئیس‌دانا که می‌دانم با من در این زمینه هم‌نظر است) این مجال را از آن‌ها بگیرد، اما او نگاهی به من می‌اندازد که یعنی کاری از دستم برنیامد و متاسفانه می‌بینم که چند تا از ایرانی‌ها با ما موافق نیستند. خلیلی و سلیمی اما همان حرف همیشگی را می‌زنند: این حرف‌ها را نباید به درون ائتلاف آورد چرا که بنیان وحدت آن فقط «نه به جنگ» است و بس! همین است که ظاهرا در جلسه تصمیم گرفته شده از سخنرانان بخواهند نظری «در دفاع یا علیه» جمهوری اسلامی بیان نشود. موضعی که قاعدتا برای خیلی‌ها، مثل من و رضا، قابل قبول نیست.

این‌جا است که رئیس‌دانا یکی از آن زرنگی‌های معمولِ کمونیست‌ها را می‌کند. موقع چسباندن و درست کردن پلاکاردها که می‌رسد،‌ او به سرعت پوسترهای سازمان «دست‌ها از مردم ایران کوتاه» (که سازمان متبوع رضا، راه کارگر، در بریتانیا از حامیان آن است) را پرینت می‌کند که پیغامی بسیار روشن‌تر از «نه به جنگ‌» خشک و خالی دارند. رویشان نوشته: «نه جنگ! نه تحریم! نه حکومت دینی!» و تصویر معروف زنی در دل جنبش سبز را کشیده که مشت خود را به سوی هوا بلند کرده و فریاد می‌زند. فریادی که انگار نماینده‌ی آن فریاد بلند مردم، و بخصوص زنان ایران است که انگار به این راحتی‌ها به گوش خیلی چپ‌های غربی و رهبران جنبش ضد جنگ آن‌ها فرو نمی‌رود.

رئیس دانا بعدها در این مورد به شهروند گفت: «اعتقاد من این بود که باید هم جمهوری اسلامی را هدف قرار داد و هم تهاجم امپریالیستی را و این‌ بود که پوسترهای هوپی را پرینت کردم و به صورت پلاکارد درآوردم.»

من نگرانم که به رضا اجازه‌ی نصب پوسترهای رنگی روی دسته چوب‌های متعلق به «ائتلاف» را ندهند، اما چهره‌ی همیشه خندان و صمیمی او و همسرش و البته دخالت نیاز سلیمی باعث می‌شود مشکلی پیش نیاید و از آن‌ پوسترها هم حدود یک دوجین پلاکارد درست شود که ائتلافی‌ها قول می‌دهند در روز یکشنبه با ماشین به محل تظاهرات بیاورند و همین کار را هم می‌کنند. به اضافه از بچه‌هایی که مشغول درست کردن پلاکاردهای دست‌نویس هستند می‌خواهم شعار «از انقلابیون ایران حمایت کنید» بنویسند که تبدیلش می‌کنند‌ به «برای حمایت از مردم ایران… آن‌ها را بمباران نکنید.»‌

 

به نظرم می‌رسد یک قدم به سمت مثبت برداشته‌ایم. هر چه باشد کلی شعار ضد جمهوری اسلامی قاطی پلاکاردها کرده‌ایم و به خوردشان داده‌ایم، کاری که خود هرگز نمی‌کردند. اما روز یکشنبه نشان می‌دهد که آنقدرها هم جای خوش‌بینی وجود نداشته است.

 

***

 

برای خواننده‌ی ناآشنا با جو جنبش ضدجنگ در غرب شاید این سئوال پیش بیاید که چرا رهبران این جنبش (و نه بدنه‌ی آن) حاضر به کاری که در نگاه اول واضح و ضروری می‌رسد این قدر مرددند؟ اصلا اوضاع چرا «پیچیده» است؟ آیا مخالفت با رژیمی به جنایتکاری جمهوری اسلامی برای کسانی که مدعی نمایندگی کردن مترقی‌ترین افکار هستند، از جمله گروه «سوسیالیست‌های بین‌الملل» (IS)، باید این‌قدر پیچیده باشد؟

 

برای درک این واقعیت تلخ باید به تاریخ عملکرد این گروه، که گروه‌های خواهر آن در سراسر جهان به اعمالی مشابه در جنبش ضد جنگ دست زده‌اند و آن‌را محدود به «نه جنگ» کرده‌اند، در دوره‌ی اخیر نگاه کنیم و این‌که چگونه رهبران آن، که خود می‌گویند مخالف جمهوری اسلامی هستند، به چنین اتحاد نامقدسی تن داده‌اند.

 

برای نگاه دقیق‌تر به این مساله با جیمز کلارک از رهبران «سوسیالیست‌های بین‌الملل» در کانادا سخن می‌گوییم که از سازمان‌دهندگان اصلی ائتلاف علیه جنگ بوده، اما در سازماندهی تظاهرات مشخص مربوط به ایران نقش چندانی نداشته است (و در خود تظاهرات هم حضور نداشت.)

 

جیمز به شهروند می‌گوید: «لابد واضح است که ما طرفدار جنبش‌های درون ایران از جمله جنبش کارگری و جنبش زنان هستیم. برای ما مساله بر سر آزادی ملی و حق تعیین سرنوشت مردم ایران است.» اما فورا اضافه می‌کند که ائتلاف علیه جنگ بر خلاف «سوسیالیست‌های بین‌الملل»، «سازمانی انقلابی نیست و هدفش نیست و نمی‌خواهد باشد و نباید هم باشد و نمی‌تواند موضعی فرای مبنای وحدتش که مخالفت با جنگ است اتخاذ کند.»‌

 

او می‌گوید «طبیعی» است که درون جنبش ضد جنگ بعضی‌ها طرفدار دولت ایران باشند و بعضی‌ها هم «خواهان جایگزینی آن دولت با چیزی کاملا جدید» باشند، اما می‌افزاید «به نظرم وظیفه‌ی ائتلاف، ساختن وسیع‌ترین وحدت ممکن برای اتحاد تمام آن نیروها است» تا بتواند بر دولت کانادا فشار بگذارد و آن‌را از دنبال کردن حمله به ایران باز دارد.

 

اما اگر جیمز و یارانش (که بنیانگذاران و رهبران اصلی «ائتلاف علیه جنگ»‌ بوده‌اند)‌ خود مخالف رژیم هستند آیا نباید نظر خود را (گیرم به عنوان «یکی از نظرها»‌ی موجود) در جنبش مطرح کنند؟ پس چرا نه تنها خود هیچ صحبتی علیه رژیم نکرده‌اند که انتقاد از رژیم را از پلاتفرم تظاهرات ممنوع کرده‌اند؟ (موضوعی که البته جیمز می‌گوید در جریان آن نبوده) چرا از هیچ سازمان ایرانی برای سخنرانی دعوت نکرده‌اند؟

 

جیمز می‌گوید به نظرش ائتلاف باید «کلی کار» کند تا بتواند روابط خود با جامعه‌ی ایرانی را برقرار کند اما به نظرش تجربه نشان می‌دهد که اگر بنیان وحدت را به چیزی فراتر از «نه به جنگ» گسترش دهند جنبش «منشعب می‌شود و ضربه می‌خورد.» او مثال می‌آورد که مثلا در فرانسه وقتی در جریان حمله‌ی آمریکا به افغانستان شعار جنبش ضد جنگ «نه بوش، نه بن لادن» بوده است به دلیل مساوی کردن دو طرف (که از نظر او اشتباه است) جنبش ضربه خورده و عقب رانده شده و به بزرگی بقیه‌ی کشورها نبوده اما شعار «به عراق حمله نکنید» باعث شده جنبش علیه جنگ عراق بسیار وسیع‌تر باشد.

 

اما بعضی‌ها در چپ با این حرف او موافق نیستند.

 

کسانی که بنیانگذار نامه‌ای سرگشاده به جیمز و سید لاکومب، دو رهبر شناخته‌شده‌ی جنبش ضدجنگ، شده‌اند و از آن‌ها خواسته‌اند شعارهایی ضد جمهوری اسلامی را در دستور کار جنبش ضدجنگ قرار دهند به گرایش مارکسیستی‌ای متفاوت از «سوسیالیست‌های بین‌الملل» تعلق دارند.

 

الکس گرنت، از رهبران گروه مارکسیستی فایت‌بک (Fightback) به شهروند می‌گوید به دلیل مواضع خود علیه جمهوری اسلامی موفق به جذب بسیاری جوانان ایرانی شده است که امروز از آغازکنندگان نامه‌ی مذکور هستند. الکس می‌گوید برخلاف حرف‌های جیمز کلارک عدم مخالفت با رژیم ایران نه تنها جنبش ضدجنگ را وسیع نمی‌کند که آن‌را بیشتر محدود هم می‌کند. او می‌گوید: «به نظرم اکثریت عظیم مردم، هم ایرانی‌ها و هم جامعه‌ی وسیع‌تر کانادا، می‌فهمند که رژیم ایران دوست کارگران و زنان و دانشجویان نیست. این رژیم شکنجه و سرکوب است و جنبش انقلابی که در سال ۲۰۰۹ علیه آن درگرفت بسیار مترقی است.»

 

الکس می‌گوید «امپریالیست‌های آمریکا، اسرائیل و کانادا با رویکردی بسیار جنایتکارانه خواهان جنگ‌افروزی علیه ایران هستند، اما خود را به عنوان مخالفان رژیم ایران معرفی می‌کنند. در واقعیت اما روش‌های آن‌ها نه به بی‌ثباتی رژیم که به انزوای انقلابیون حقیقی که در جنگ با رژیم هستند خواهد انجامید.»‌ او می‌افزاید:‌ «اگر جنبش ضدجنگ به روشنی مخالفت خود با رژیم را اعلام نکند آن‌را با طرفداران رژیم یکی می‌گیرند و هم مردم کانادا از آن زده می‌شوند و هم جامعه‌ی ایرانی.»

 

رئیس‌ دانا هم اتفاقا با الکس موافق است و می‌گوید:‌ «فکر می‌کنم اگر اسلام‌گرایان کنار گذاشته شوند تعداد بسیار بیشتری از مردم شرکت کنند. در ضمن قضیه به منطق کار مربوط می‌شود. واقعیت این است که مردم در این میان از دو سو زیر ستم هستند و باید از موضع مردم حرکت کرد.»

 

پس «جبهه‌ی متحد» که رسم قدیمی مارکسیست ها بوده چه؟

 

الکس می‌گوید: «سوءتفاهم بسیاری در مورد این مفهوم وجود دارد. شرط اول هر «جبهه‌ی متحد» این است که تمام گرایشات متشکل در آن آزادی کامل انتقاد سیاسی را داشته باشند. پنهان کردن افکار سیاسی نه وحدت واقعی که وحدت مصنوعی می‌سازد.»

 

او در ضمن اضافه می‌کند که «جبهه‌ی متحد» مفهومی مربوط به اتحاد نیروهای کارگری با هم بوده است و نه هر اتحادی. او می‌گوید: «آخر چگونه می‌شود مردمی که علیه حکومتی مبارزه می‌کنند با حامیان همان حکومت متحد شوند؟»

الکس می‌گوید متاسفانه خط حاکم بر جنبش ضدجنگ، و بخش اعظم چپ، در غرب باعث شده هیچوقت نتواند جنبشی موثر هم علیه جنگ و هم علیه جمهوری اسلامی به راه بیاندازد.

 

***

 

نیاز سلیمی به شهروند می‌گوید از اواخر سال ۲۰۰۲ که مقدمات تشکیل «ائتلاف علیه جنگ تورنتو» در فضای پس از ۱۱ سپتامبر ایجاد شده بود، با آن همکاری می‌کرده است. نیاز می‌گوید: «آن موقع من رئیس کنگره‌ی مسلمانان کانادا بودم اما وقتی ائتلاف شکل گرفت ترجیح دادم به عنوان یک فرد و نه نماینده‌ی سازمان در آن حضور داشته باشم.»‌ یعنی حضور او در ائتلاف از همان ابتدا همراه با تنش هایی با سایر فعالیت‌هایش بوده است. امروز با گذشت بیش از نه سال سلیمی مدت‌ها است از «کنگره‌ی مسلمانان»  جدا شده، اما می‌گوید «صد در صد» با ائتلاف علیه جنگ موافق است.

 

نیاز می‌گوید این اولین بار است که این ائتلاف مستقیما تظاهراتی راجع به ایران فراخوان داده است و می‌افزاید: «در اگوست سال ۲۰۰۸ جمعی از ایرانیان، منجمله من، آمدیم و تظاهراتی علیه جنگ برگزار کردیم که ائتلاف به آن فراخوان نداد ولی کاملا از ما حمایت کرد.»

 

نیاز می‌گوید ائتلاف در موارد متعددی که از آن سال تا به کنون دست به بسیج سیاسی زده هیچوقت از شعار «نه جنگ» آن‌طرف‌تر نرفته و مثلا هیچوقت علیه صدام یا بن لادن هم شعار نداده است. این است که می‌گوید به نظر او جامعه‌ی ایرانی «توقعات غیرمعقولی» دارد که او را «آزرده‌خاطر» می‌کند.

می‌پرسم که چرا خواست مخالفت جنبش ضدجنگ با جمهوری اسلامی (که در نامه‌ی سرگشاده‌ی مذکور مطرح شده است)‌ اینقدر «غیرمعقول»‌است؟ می‌گوید: «اکثر جامعه‌ی ایرانی‌ها، از چند فرد مشخص که بگذریم، کوچک‌ترین توجهی به اتفاقات بین‌المللی و آن‌چه بر کشورهای همسایه و مردمی که تشابهات بسیاری با ما دارند می‌گذرد ندارند و کوچک‌ترین حرکتی در همبستگی با آن‌ها نمی‌کنند، اما همیشه توقع داریم همه نظر ما را رعایت کنند و از ما دستور بگیرند. انتقادهایمان هم منصفانه و سازنده نیست و هیچوقت نمی‌توانیم با طرف مقابل گفتمان درست و سلامت داشته باشیم.»

 

 

سلیمی می گوید، در جریان تظاهرات علیه جنایات اسرائیل در جنگ ۲۰۰۶ با لبنان صحنه‌‌ای به یادماندنی برایش پیش آمده. وقتی دیده که بعضی طرفداران حزب‌الله لبنان عکس‌های خمینی و خامنه‌ای را به میان آورده‌اند از آن‌ها پرسیده که آیا درست است وقتی او دارد جلوی کشتار آن مردم تظاهرات می‌کند عکس قاتلین برادر و پسر او را به میان آوردند؟

نیاز می‌گوید از آن ماجرا خوب درس گرفته است: «کار آن‌ها درست نبود اما منطقی بود. دولتی دیگر داشت از آن ها در شرایطی حاد حمایت مالی می‌کرد و آن ها هم داشتند از رهبران آن دولت قدردانی می‌کردند. ابایی ندارم بگویم و سال‌ها گفته‌ام که خود چپ ما وقتی نگاهش به اتحاد جماهیر شوروی بود و سعی می‌کرد از آن پیروی کند هرگز کوچکترین همدلی و همدردی‌ای با اتفاقاتی که درون خود آن سیستم برای مردم شوروی می‌افتاد نداشت.»

او می‌گوید خودش یاد گرفته که این یکی از «خواص دموکراسی» است و به جای بیرون کردن آدم‌ها می‌خواهد به حرفشان گوش کند.

او البته می‌گوید نسبت به کسانی که در تظاهرات روز یکشنبه با پرچم جمهوری اسلامی ظاهر شدند و مدام هم سعی می‌کردند جلوی سخنرانان و اول صف تظاهرات قرار بگیرند بسیار بدبین است. او تاکید می‌کند که صف مسجدی ها که با اتوبوس‌ آمده بودند شاید بعدا پرچم‌ها را به دست گرفته باشند اما آن ها را با خود نیاورده بودند. نیاز می‌گوید: «پرچم‌ها را داده بودند دست بچه ها و بزرگترها بهشان خط می‌دادند کجا بایستند. یک نفر ایرانی هم بود که این‌کار را مشخصاً می‌کرد و ما از او عکس گرفتیم تا شناسایی‌اش کنیم.»

 

همین جو ایجاد شده بود که باعث شد نیاز، که به عنوان تنها سخنران ایرانی تعیین شده بود، در آخرین لحظه تصمیم بگیرد از صحبت خودداری کند. او می‌گوید شب قبل از تظاهرات فکر کرده و به این نتیجه رسیده که «نمی‌توانم صحبت کنم بی اشاره به جنایات در ایران و نقش جمهوری اسلامی در آن‌ها.» و نمی‌خواسته این کار را در قالب مجموعه‌ی ائتلاف که بنیان متفاوتی دارد، انجام دهد.

او می‌گوید متوجه کژفهمی‌های بخش هایی از چپ در این زمینه هست و همین است که در کنفرانس «مارکسیسم» سال ۲۰۱۱ (که «سوسیالیست‌های بین‌الملل» برگزار می‌کنند) حضور یافته و «به چپ هشدار دادم که به خاطر سخنوری‌ها و ادعاهای دروغین ضدامپریالیستی این رژیم تمام خلافکاری ها و جنایت‌کاری‌های آن‌را ندیده نگیرید» اما می‌گوید به نظرش نمی‌توان کل بنیان ائتلاف علیه جنگ را عوض کرد و از همین رو از خط کنونی آن حمایت می‌کند.

 

***

 

نسرین خاتم، فعال شناخته‌شده‌ی حقوق بشر در جامعه‌ی ایرانی، یکی از همان ایرانی‌هایی بود که مبتکر حضور مستقل در تظاهرات شده بود. او می‌گوید:‌ «ما زودتر از همه آن‌جا رسیدیم و البته دو نفر بیشتر نبودیم. سه چهار نفر دیگر هم داشتند به ما ملحق می‌شدند. هدفمان پیوستن به تظاهرات با شعارهایی بود که هم علیه حمله به ایران باشد و هم بر حقوق بشر در ایران تاکید کند. برای ما مهم بود که روشن و واضح بگوییم که اگر جنگ نمی‌خواهیم در عین حال جمهوری اسلامی را هم قبول نداریم چرا که قبلا دیده بودیم در سطح دنیا حکومت ایران خیلی از حرکت‌های ضد جنگ بهره‌برداری سیاسی کرده بود.»

 

نسرین می‌گوید از این‌که حضور ایرانی‌های بیشتری را ندیده دل‌زده شده و انتظار حضور گرم‌تر ایرانیان در آن یکشنبه‌ی خیلی سرد را داشته است.

 

اما همین تعداد کم باعث شد که وقتی آن اتوبوس مدرسه‌هایی کذایی از راه رسیدند نسرین و دوستان کم‌تعدادش توسط اسلامی‌ها مورد حمله قرار بگیرند. او می‌گوید این افراد «که درشان مطلقا اشخاص ایرانی نبود» اما بعضی با لهجه‌ی غلیظ فارسی صحبت می‌کردند به ما حمله کردند و حرف‌های بسیار تند و تحقیرآمیز زدند. نسرین می‌گوید: «گفتند خاک بر سرتان!‌ شما حکومت ایران را تضعیف می‌کنید.» این قلدرهای اسلامی، که زن‌هایشان نسرین را یاد «فاطی کماندوهای» دوران انقلاب می‌انداختند، تمام تلاش خود را کردند که جلوی او را بگیرند بخصوص وقتی دیدند بعضی جوان‌ترهای خودشان پلاکاردهایی که او آورده بالا می‌گیرند و می‌خواهند بیشتر راجع به ایران بدانند. این‌جا بود که به گفته‌ی نسرین یکی از مارشال‌های تظاهرات پای پلیس را وسط کشید و به ضرب آن ها بود که  تظاهرات ایرانیان را از تظاهرات اصلی جدا کرد.

 

نسرین می‌گوید نامه‌ی سرگشاده‌ای که خطاب به رهبران جنبش ضدجنگ منتشر شده «بسیار ضرورت دارد» و اضافه می‌کند: «جامعه ایرانی است که بیش از هر کس در صورت جنگ درد و رنج خواهد کشید و همین جامعه است که باید در جنبش ضد جنگ شرکت بکند. متاسفانه قبل از این تظاهرات شایعه راه انداخته بودند که جمهوری اسلامی آن‌ را سازمان داده و بهتر است کسی نرود. اما اگر جامعه‌ی ایرانی پرتعداد ظاهر شده بود می‌توانست حرف خودش را بزند.»

 

شعله خلیلی، از ایرانیانی که در تظاهرات شرکت کرده بود و پلاکاردهای ائتلاف را بالا برده بود به شهروند می‌گوید «به نظرم هدف کسانی که این برنامه را برگزار کردند خیلی مشخص بود و فقط معطوف به مساله‌ی جنگ می‌شد و دوستان دیگر باید به این احترام می‌گذاشتند.»

 

خانم خلیلی می‌گوید به نظر او باید دیالوگ بین گروه‌ها برقرار شود و پلاکاردهای «ضدجنگ، ضددیکتاتوری» هم امکان شرکت داشته باشند، اما در عین حال «برخورد حذفی»، حتی نسبت به کسانی که با پرچم جمهوری اسلامی به میدان می‌آیند، صورت نگیرد.

 

***

اگر غیبت وسیع ایرانیان موضوعی است که «نامه‌ی سرگشاده» هدف می‌گیرد، رهبران ائتلاف می‌توانند ادعا کنند که حداقل یک ایرانی بود که از پلاتفرم جنبش سخنرانی کرد. آن هم کسی نیست جز مرتضی گرگین.

 

گرگین، که هر کس در محافل چپ رفت و آمد داشته باشد احتمالا او را می‌شناسد از آن شخصیت‌هایی است  که صحبتش از پلاتفرم (که در دقیقه‌ی آخر و پس از اعلام انصراف نیاز سلیمی صورت گرفت) بدون شک به کاهش اعتبار ائتلاف خواهد انجامید. او که به عنوان مسئول اصلی «انجمن کوبای تورنتو» مشهور است از آن دست «ضدامپریالیست‌هایی» است که بارها از اعمال مختلف رژیم دفاع کرده است گرچه در مصاحبه‌ی تلفنی با شهروند به این سئوال مستقیم که بالاخره از حکومت دفاع می‌کند یا نه پاسخ مستقیمی نمی‌دهد.

 

البته بعضی حرف‌هایش جای شکی در مورد نظراتش باقی نمی‌گذارد.

 

وقتی صحبت از کشته شدن ندا آقاسلطان می‌کنم می‌گوید ماجرای کشته شدن او «ساختگی» بوده و می‌پرسد: «اگر این رژیم اینقدری که شماها می‌گویید سرکوبگر است پس چطور دکتر این خانم فرار کرده آمده خارج و این داستان‌‌ها را برایتان تعریف کرده؟»

 

و آن‌گاه می‌گوید:‌ «تازه ۶۴ درصد مردم ایران در انتخابات شرکت کرده‌اند و از فیلم‌ها مشخص است که شرکت مردم گسترده بوده است.» و این در حالی است که حتی تمامی رسانه‌های اصلاح‌طلب نیز اذعان می‌کنند که این رقم جعلی و مبالغه ‌شده است.

 

گرگین که دو سال پیش آخرین بار به ایران سفر کرده است می‌گوید:‌ «من شهروند ایرانم و این هم جنبش علیه جنگ با ایران است.» و می‌گوید به نظر او حتی اگر مامورین سفارت رژیم هم بخواهند در آن شرکت کنند باید راهشان داد.

 

***

 

تکلیف آدم‌هایی مثل گرگین نزد مردم ایران روشن است. مدافعان جمهوری اسلامی در خارج پدیده‌ی تازه‌ای نیستند، اما جنبش ضدجنگ با بالا گرفتن خطر جنگ، که مایه‌ی نگرانی واقعی هزاران نفر از ایرانیان و مردم جنگ‌گریز کانادا است،‌ مسلما با حضور هزاران نفری روبرو خواهد شد و آن‌گاه است که این جنبش باید تصمیم بگیرد حضور چه کسانی را ترجیح می‌دهد؟ ایرانیان علیه رژیم یا اسلام‌گرایان طرفدار آن؟‌

 

در طول جنبش است که خیلی چیزها برای آن دسته از افراد صادقی که علیه جنگ به میدان آمده‌اند معلوم می‌شود. آن ها مثلا باید از خود سئوال کنند آیا می‌توان با نهادهایی مثل «موسسه‌ی اندیشه‌ی معاصر اسلامی» ائتلاف کرد که بنیانگذارش، دکتر کلیم صدیقیِ فقید (از فعالین اسلامی انگلستان) از طرفداران اجرای فتوای خمینی در مورد سلمان رشدی بود؟ (یکی از سران این انجمن و شاگردان صدیقی، ظفر بنگش، مدیر انجمن اسلامی منطقه‌‌ی یورک است که در تظاهرات روز یکشنبه سخنرانی کرد.)

 

خیلی‌ها در روند جنبش است که یاد می‌گیرند. کوین که در ابتدای گزارش از او گفتیم یکی از همان‌ها است.

در هنگام راهپیمایی، از سفارت آمریکا تا روبروی سفارت اسرائیل در خیابان بلور، کنار هم راه می‌رویم و صحبت می‌کنیم و پس از پایان آن با هم ناهار می‌خوریم.

سنجاق سینه‌ای با نقشه‌ی ایران و مزین به سه رنگ پرچم آن (بدون آرم)‌ به لباسش زده که رویش نوشته: «نه به جنگ با ایران!» برایم تعریف می‌کند که وقتی ظهرها برای صرف ناهار به یکی از رستوران‌های علی‌ بابا می‌رود همیشه از او می‌پرسند: «یعنی اگر مخالف جنگی پس طرفدار احمدی‌نژادی؟» او، که خود فعالی سوسیالیست است، پس از تحقیق در این مورد و آشنایی با بسیاری ایرانیان چپ‌گرا حالا خوب می‌داند جوابشان را چه بدهد: «نه. من هم علیه جنگ هستم و هم علیه احمدی‌نژاد و حکومت دیکتاتوری حاکم بر ایران.»