“بهاران رسد ز راه” این نیم بیت امیدبخش کرامت دانشیان به شهرت آن نیم بیت دیگر او “بهاران خجسته باد” نیست، اما صمیمیتی درش هست که حس و حال بهاری در جان آدمی به جولان در می آورد.

نوروز ما نه تنها زمین را زنده  و شاداب می خواهد، که در حال و هوای ما آدمیان در روزگار جاریِ پر از ترس و هراس مان نیز اثر خود را دارد، مهربانی و  دوستی و دلتنگی برای همدیگر را ارمغان می آورد. نوروز خوش خوئی و خوش خواهی حتی نسبت به  کسانی که از هم دلخوری دارند را دامن می زند.

شاید شاعر پرآوازه ی پارسی گو عمرخیام همین حس و حال را مراد کرده که گفته بود:

بر چهره گل شبنم نوروز خوش است

در صحن چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

این خوش باشی که خیام از آن سخن می گوید و برحذر می کند ما را از آن چه پیش از این میانمان گذشته است از جلوه های نوروز است.

روی جلد شهروند ۱۳۷۷

از کوتاهی و کم مانی گل هم در ادبیات ما حرف و حدیث فراوان است در همین پیوند بابا طاهر گفته است:

گلان فصل بهاران هفته بی

زمان وصل یاران هفته بی

غنیمت دان وصال لاله رویان

که گل در لاله زاران هفته بی

هفته حکایت کوتاهی و کم نصیبی از دیدار رخ گل یار دارد، برای همین گاه زندگی را به بهاران تشبیه کرده اند که تا آدمی دل در جهان پر رمز و راز دلبر دارد، عمر به پلک زدنی می ماند که غیر دریغ چیزی در یاد نمی گذارد.

شهریار شاعر شیرین غزل هم از ما می خواهد که زنگ کدورت از دل ها بزدائیم در ایام نوروز و بهاران:

بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد

ما در این گوشه ی زندان و بهار آمده باشد

نکند بی خبر از ما به در خانه ی پیشین

به سراغ غزل و زمزمه یار آمده باشد

ز دل آن زنگ کدورت زده باشد به کناری

باز با این دل آزرده کنار آمده باشد

یار کو رفته به قهر از سرما هم ز سر مهر

شرط یاری که به پرسیدن یارآمده باشد

شهریار این سر و سودای تو دانی به چه ماند

روز روشن که به خواب شب تار آمده باشد

چه زیبا شهریار نوروز و بهار را به روز روشن که به خواب شب تار آید شبیه کرده است. غزل آنقدر زیباست که دلم نیامد از او مصراعی را نیاورم.

و یا این مصراع زیبا از مولانا که در جانش نکو حالیِ  همگانی موج می زند:

امروز روز شادی و امسال، سال گل

نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

در آستانه ی بیست و دومین بهار انتشار شهروند، نوروز را به نویسندگان، هنرمندان، مترجمان و خوانندگان و بویژه آگهی دهندگان شهروند که با حضور و حمایتشان به ما و نشریه خودشان بخت انتشار و ماندگاری کوششی فرهنگی را دادند، شادباش می گویم. کوشش های خستگی ناپذیر همکاران شهروند در دفتر نشریه را سپاس گذارم و یقین دارم این میزان از زحمت و کوشش تنها در سایه عشق به ایران و ایرانیان ممکن است و بس.

سخن آخر این که :

 به جمشید برگوهر افشاندند

مرآن روز را روز نو خواندند

سر سال نو هرمز و فرودین

برآسوده از رنج دل، دل زکین (فردوسی)