جامعه ی فرهنگی کشورمان هنوز در سوگ از دست دادن دکتر پرویز رجبی و سالگرد درگذشت استاد ایرج افشار به سر می برد که ناگهان اتفاق ناگوار دیگری افتاد و قصه گوی نسل سرگردان اهل قلم شامگاه روز پنجشنبه ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۰ به سرای باقی شتافت.

دکتر سیمین دانشور، اولین زن داستان نویس مدرن به معنی واقعی است که دارای نثری پخته و متأثر از زبان و درد مردم سرزمین خود بود. او خالق آثار ماندنی و روشنگرانه ای بود که از تعهد قلم و تفکر خلاق و هدفدار وی نشأت می گرفت.

رمان سووشون که در سال ۱۳۴۸ خورشیدی و در بحبوبه دوران اختناق فرهنگی شدید به بازار عرضه شد، داستان یک خانواده ی شیرازی است که در زمان جنگ جهانی دوم، همراه با فرهنگ و سنت های محلی، هنگام رویارویی با فشارهایی که از طرف جامعه بر آنها وارد می شده به هشیاری می رسند و در جهت رسیدن به اهداف آگاهانه در مقابل این فشارها از خود واکنش نشان می دهند. این چیزی بود که تئوری ذهنی نویسنده ی متعهد آن را لازمه ی پیروزی و موفقیت برای مقابله با دیکتاتوری و اختناق زمان خود تشخیص داد و آن را در ادبیات روشنفکری متعهدانه برای آگاه سازی جامعه ای مرده و بی تحرک به کار گرفت.

سیمین دانشور

 

این روند تفکر متعهدانه در طول زندگی فرهنگی و ادبی دکتر دانشور ادامه پیدا کرد و در مجموعه ی سه جلدی ادبیات سرگردانی (جزیره سرگردانی، کوه سرگردان، ساربان سرگردان) به اوج خود رسید به طوری که وی زندگی اجتماعی و سیاسی قشرهای مختلف جامعه بویژه صنف دانشگاهی و روشنفکر پیش از انقلاب ۱۳۵۷ تا بعد از آن را هنرمندانه و متعهدانه به تصویر کشیده و با قلمی زیبا که از پختگی و بیان رسایی برخوردار است، تطور جامعه و فضای زیستی اختناق آور و تیره و تار طبقات اجتماعی را همچون نقاشی ماهر و زبردست با ریزه کاری های بی مانند نشان داده است.

خود سیمین در مصاحبه ای با علی دهباشی از میان آثار تألیفی، رمان جزیره ی سرگردانی را ترجیح می دهد و در مقایسه بین سووشون و این کتاب می گوید:

“در سووشون یوسف یک قهرمان یا یک مصدق محلی است که آذوقه (نفت) به ارتش بیگانه نمی فروشد و مثل مصدق یک دنده است و سرراست و صریح است و کشته می شود، اما جزیره سرگردانی وسعت و فراگیری بیشتری از سووشون دارد. صحنه هم تهران است. در حقیقت این کتاب مانیفست یا شهادتی است بر آن چه در کشور ما جریان داشته و جلد اول آن کلیدی برای درک مقدمات جابجایی قدرت از شاه به انقلاب. ضمناً قهرمان هم ندارد. همه کمابیش بسته به موقعیت و نهاد خودشان سرگردانند. خودم در مجاورت جزیره ی سرگردانی در حاشیه ی کویر چندین روز زندگی کرده ام…”

دکتر سیمین دانشور در شیراز و در یک خانواده ی فرهنگی و تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش پزشک بود. وی از دانشگاه تهران مدرک دکتری ادبیات فارسی گرفت و سال ها در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران و دانشگاه های دیگر به تدریس تاریخ هنر و زیبایی شناسی پرداخت. اتفاق بسیار مهم زندگی او آشنایی با جلال آل احمد بود که منجر به ازدواج با وی شد. اگر چه آنها صاحب فرزندی نشدند ولی زندگی سرتاسر پر عشق و محبت و احترام خود را تا پایان عمر تداوم بخشیدند.

سیمین چندان گرایش و عقیده ای به مسایل سیاسی نداشت ولی به دلیل زندگی مشترک با جلال آل احمد، ناخواسته به وادی سیاست کشیده شد. زندگی با شخصیت خاصی همچون آل احمد که شمع محفل روشنفکران معترض در دهه های سی و چهل بود او را از یک زندگی خانوادگی با آرامش و سکوت که همواره طالب آن بود به سوی یک محیط پر از تاب و تب سیاسی، اجتماعی و اعتراض آمیز سوق داد.

منزل سیمین و جلال پایگاه روشنفکران ناراضی از حکومت وقت شده بود که با سیستم ساواک و اختناقی که پهلوی دوم ایجاد کرده بود، همواره در مبارزه بودند. جلال آل احمد که آدمی تیزهوش، زیرک و فعال بود، در جریان یک زندگی پر تلاطم و با آرامش درونی که سیمین برای او فراهم می کرد و تکیه گاهی محسوب می گردید، کتاب های تاثیرگذاری همچون “غرب زدگی” و “در خدمت و خیانت روشنفکران” را تالیف کرد و با شیوه ای نمادین و قلمی تند و عجول که سبک خاص او بود، شیرازه ی جریان های سیاسی و اجتماعی را که رژیم اختناق پهلوی دوم پایه گذاری کرده بود درنوردید و مایه قوت و سنگری از مقاومت برای اهل قلم و روشنفکران زمان خود شد.

دکتر دانشور که وضعیت کار و زندگی خود و هم نسلانش را همچون “گلی روییده در مرداب” تلقی می کرد، زندگی کردن درکنار جلال و دوستانی همچون نیما یوشیج را این گونه شرح می دهد:

“نیما همسایه ی ما بود، اساساً ما به خاطر نیما و همجواری با او این خانه را ساختیم. (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما سخت بود که هر شب دور نیما جمع شوند و او هم بخواهد پذیرایی کند. به همین جهت نیما به خانه ی ما می آمد.

یک بخاری دیواری داشتیم که هنوز هم داریم. شب های دراز زمستان روشن می کردیم. منقلی هم آتش می کردیم، بعضی از معاصران غالباً شاعر یا نویسنده یا اهل دل جمع می شدند. جلال هم که سر پیاز بود و من هم لابد ته پیاز. شمعی روشن می کردیم. (برق نداشتیم) نیما قیافه ی پیامبرانه ای داشت با موهای سفید و چشم های درشت و سیاهش و حالت طنزی که در قیافه اش بود. نیما شعرهایش را می خواند، جوری می خواند که انگار همه هستیش را نثارمان می کرد و من چشم می دوختم به شعله های آتش و می اندیشیدم که شعرهای آتشناک نیما با آن شعله ها به بام بر می شود. شعرهایش را طوری می خواند که انگار آنها همان آن از ذهنش برون تراویده اند.

نیما می توانست خیلی بزرگتر از آنچه بود، بشود. اگر در محیط سرشارتر و قدردان تری زندگی می کرد. راستش همه ی هنرمندان ما می توانستند بزرگتر از آن چه هستند بشوند. ما در مرداب روییدیم. گل های مفلوکی بودیم که درلجن روییدیم…”

آنچه که در بیان افکار و زندگی اجتماعی و فرهنگی دکتر سیمین دانشور مهم است آن است که او در حیطه ی زندگی خانوادگی فردی با کیاست و همدم و پشتیبان همسرش جلال آل احمد بود ولی در زندگی فرهنگی و ادبی خود شخصی شاخص و مستقل به حساب می آمد. وی حتی حاضر نشد نام خانوادگی فرهنگی خود را تحت نفوذ نام همسرش آل احمد قرار دهد و خویش را سیمین آل احمد بنامد. همواره سیمین دانشور باقی ماند و با همین نام به خلق آثارش پرداخت.

زندگی فرهنگی و اجتماعی دانشور با شناخت کامل از هنر و زیبایی های زندگی و جامعه بود و او خود از این تفکر و اندیشه در کارهایش بهره ی فراوانی برد.

ضایعه ی درگذشت سیمین دانشور که به حق “مادر ادبیات داستانی معاصر” محسوب می شود را با بیان مطالبی در رابطه با هنر و هنرمند از نوشته هایش به پایان می برم که شامل نظری بسیار ارزشمند و کارشناسانه است و می تواند الگو و خط مشی برای اهل قلم و بویژه جوانان باشد:

“هنر با چندین عامل بستگی دارد. اول با زندگی. بعد با جریان های فکری، اعم از فلسفی و علمی و مذهبی و احساسات زمان هنرمند و در مرحله سوم با روانشناسی فرد و اجتماع، و با این وابستگی هاست که هنر، امری مطلق و قطعی نیست و زیبایی هم که تاروپود آن را به هم می بافد نسبی و تغییرپذیر است.

پس هنر خلق خود را بیشتر مرهون هنرمند است که در زمان معین در اوضاع و شرایط خاص محیط، زندگی می کند. طبیعت، خود به تنهایی گرهی از کار هنرمند نمی گشاید، هر چند هنرمند نیز به نوبه ی خویش دور مانده از طبیعت و جهان و زندگی، کاری از پیش نمی برد. اما در مرحله ی خلق هنری دید خاص هنرمند، حتی از موضوع و مدل نیز مهمتر است، زیرا همین دید خاص است که باعث می شود، درباره ی موضوع واحد از هر زبانی سخنی تازه و غیر مکرر بشنویم. در حقیقت فرق میان طبیعت و هنر در این است که طبیعت آن چه را دارد، بی محابا و به رایگان در معرض نمایش قرار می دهد، به همه چیز نظر یکسان دارد و بی اعتناست.

تعریف هنر به طور کلی، به هر یک از این هنرها با جزیی تغییر قابل انطباق است. چنان که می توان گفت: هنر ادبیات و شعر، هنر خلق زیبایی به وسیله کلماتست. هنر موسیقی، خلق زیبایی به وسیله ی اصوات و نقاشی، خلق زیبایی به مدد خطوط و رنگ های مناسب است. حجاری و معماری و مجسمه سازی هنر خلق زیبایی در احجام است. اما شرط این تعریف این است که حالت و احساس خاصی که گفته شد، در اثر هنری بدرخشد و به بیننده و شنونده منتقل گردد و همین حالت و احساس است که هنرها را از آثار مشابه آنها متمایز می سازد.”

 

اینک که سیمین به جلال پیوسته است، روان پاکشان مینوی و حضورشان در دل ها پایدار باد.