مورد نخست:

سعید مرتضوی در میان جانیان حکومتی، جایی ویژه دارد. او در سال ۱۳۴۶ خورشیدی در شهرستان تفت در استان یزد پا به دنیا گذاشت. یعنی در شروع انقلاب کذایی اسلامی او ۱۱ سال بیشتر سن نداشت است.

در شرح حال او گفته اند که در جنگ ایران و عراق شرکت داشته است و پس از پایان جنگ به بسیجی ها می پیوندد و به عنوان سهم بسیجی ها، بدون شرکت در کنکور ورودی در دانشگاه آزاد پذیرفته می شود. همزمان بدون هیچ گونه تحصیلات حقوقی دادیار و یکسال بعد رئیس دادگاه عمومی شهربابک در استان کرمان می شود.

سعید مرتضوی دشمن مطبوعات و روزنامه نگاران که دستور انتقال زندانیان اعتراضات سال ۸۸ را به کهریزک داد و باعث قتل چند تن از آنان شد

مرتضوی به دلیل خوش خدمتی و اجرای خواسته های دولت در سن ۲۷ سالگی به ریاست شعبه ۹ دادگاه عمومی تهران برگزیده می شود و سپس در شعبه ۳۴ مجتمع قضایی کارکنان دولت و پس از آن ریاست شعبه ۱۴۱۰ دادگاه مطبوعات و دادستان تهران به کار مشغول می شود. در دادگاه مطبوعات آنچه را که می خواهد و می تواند بر سر آنها می آورد و به طور فله ای اقدام به تعطیل روزنامه ها و مجلات مختلف می کند.

از شکنجه و اعتراف گیری های او در مراحل مختلف کار قضایی که بگذریم عمده شهرت او مربوط می شود به قتل خانم زهرا کاظمی در زندان اوین و پس از آن صدور دستور برای شکنجه ی زندانیان مربوط به اعتراض به نتیجه انتخابات رئیس جمهوری و تجاوز آشکار به معترضان.

یکسال پس از مرگ دستگیر شدگان در تظاهرات سال ۱۳۸۸ و کشته شدن تعدادی از جوانان در زندان کهریزک، پزشکی قانونی اعلام کرد که مرگ این معترضان در اثر شکنجه بوده است. به همین دلیل مرتضوی را ظاهراً از مقام دادستانی برکنار کردند و اعلام شد که او مورد بازجویی قرار خواهد گرفت و نهایتاً مجازات خواهد شد.

اما نتیجه این قول ها، مسئله ای مضحک بود یعنی سعید مرتضوی بدون آن که مزاحمتی برایش ایجاد شود، خوشحال و شنگول مقام جدیدی، یعنی ریاست مبارزه با قاچاق کالای و ارز را به عهده گرفت و به جایش دکتر صالح نیک بخت که وکالت خانواده های شکنجه شده ها را داشت از دادگاه اخطار گرفت که “فضولی موقوف”.

اما ارتقاء مقام شکنجه گر کهریزک به این جا ختم نمی شود. سعید مرتضوی پس از گذراندن مدتی کوتاه در مقام ریاست مبارزه با قاچاق کالا و ارز، با حکمی از وزیر کار و تعاون به ریاست سازمان تامین اجتماعی منصوب می شود. شما فکر می کنید در میان اراذل و اوباش حکومتی، شخصی در دسترس آقای وزیر نبود که این کار حساس را به جای سعید مرتضوی به شخص دیگری بسپارند و به وضوح به ریش ملت بخندند و مردم را و بویژه بازماندگان کشته و شکنجه شده ها را به تمسخر نگیرند؟ مشخص است که دو هدف در این انتصاب مدّنظر بوده است:

نخست آن که به قاتلان و جانیان بگویند هر چه می توانید از مخالفان رژیم بکشید و هرگونه دلتان می خواهد شکنجه کنید و بیمی از عاقبت کار نداشته باشید، هر چه ظالم تر و بی رحم تر، بهتر. و دوم آن که به مردم بفهمانند که با چه جنایتکارانی روبرو هستید. پیگیری فجایع و آدم کشی های این اراذل فقط برای شوخی است و مضحکه ای بیش نیست. سر و کار مخالف حکومت اسلامی با افرادی است مثل سعید مرتضوی.

هیچ کدام از این قاتلان نه تنها محاکمه نمی شوند که مورد تشویق و ارتقا مقام هم قرار خواهند گرفت.

در بیمارستان میلاد تهران که از بیمارستان های تابع سازمان تامین اجتماعی است، به فاصله دو روز از امضای حکم ریاست سعید مرتضوی، در و دیوار این بیمارستان را با نوشتن شعارهایی چاپلوسانه تزئین کرده اند و حد و مرز رذالت را افزایش داده اند. راستی چه می گذرد بر این ملت؟

مورد دوم:

حتماً حمله ی آمریکا و متحدانش را به کشور عراق به یاد دارید و یادتان هست که نیروهای آمریکا، فرودگاه بغداد و اطرافش را در اختیار داشتند ولی وزیر اطلاعات عراق در مقابل دوربین های تلویزیونی و میکروفون های رادیویی با سماجت اصرار می کرد که همه ی امور تحت کنترل است و در جواب خبرنگاری که از او سئوال کرد که صدام حسین در کجا پنهان شده، پاسخ داد که صدام در کاخ ریاست جمهوری در حال اداره کردن کشور است و اضافه کرد که اگر قرار است یک رئیس جمهوری کاخش را ترک کند و فراری شود این آقای بوش پسر است نه صدام حسین. این سخنگوی دولت عراق زمانی این حرف را می زد که خبرنگار سی ان ان به طور زنده گزارش می داد که سربازان آمریکائی فرودگاه بغداد را در اختیار دارند. اما قصد من از این مقدمه مورد مشابهی است که در رابطه با سوریه پیش آمده است.

خبرگزاری فارس که در نشر خبرهای ساختگی و چاپ گزارشات بی پایه و اساس معرف حضور بسیاری از خوانندگان اخبار است، در گزارشی به نقل از “سانا” خبرگزاری رسمی دولت سوریه خبری را از زبان سخنگوی وزارت خارجه این کشور منتشر کرده است که طبیعت آن با مقدمه ای که در بالا ذکر کردم تفاوتی ندارد.

در ساعت هفده و شانزده دقیقه خبر منتشره این است:

نبرد برای سرنگونی نظام (بشار اسد) به پایان رسیده و هرگز وضعیت هرج و مرج سابق باز نخواهد گشت و همچنین حکومت کنترل کامل را در اختیار دارد. این خبر با آب و تاب فراوان مخابره شده است.

حالا ببینید ۱۴ دقیقه قبل از انتشار خبری دایر بر ثبات حکومت این خبر مخابره شده است:

ساختمان وزارت کشور سوریه بدون دلیل مشخصی آتش گرفته است و جالب اینکه خبرگزاری رویتر در این رابطه گزارش می دهد که ساختمان وزارت کشور سوریه به دست مخالفان حکومت بشار اسد به آتش کشیده شده است.

و در ساعت شانزده و پانزده دقیقه باز هم خبرگزاری فارس و از قول وال استریت جورنال گزارش می دهد:

“اطلاعات دریافتی حاکی از آنست که عربستان سعودی همچنان به فشارهای خود بر اردن جهت انتقال اسلحه به مخالفان رژیم سوریه از طریق خاک آن کشور ادامه می دهد.”

برای آنکه به میزان ثبات و پایداری حکومت بشار اسد پی ببرید به خبر روز بعد در این رابطه توجه فرمایید:

“دوستان سوریه در کنفرانسی در ترکیه شورای ملی سوریه را به عنوان نماینده قانونی مردم این کشور به رسمیت شناخت” تمام این شواهد حاکی از آنست که دولت فعلی سوریه دیگر جایی برای ادامه حکومت ندارد. حالا تشابه صحبت های وزیر اطلاعات صدام را با معاون وزارت خارجه بشار اسد را متوجه شدید؟

مسئله برف است و کبک و بقیه قضایا…

مورد سوم:

شخص آیت الله خمینی دستی در شعر و شاعری داشت و عاشقانه هایی می سرود که محتوای آنها با قیافه خشن او چندان سازگاری نداشت. از جمله چند شعری هم دارد در مورد عروس محبوبش، فاطی خانم همسر احمد آقا.

از جمله شعری که سروده است در وصف حال “فاطی”:

فاطی که به نور فطرت آراسته است

از قید حجاب عقل پیراسته است

و یا:

فاطی که به دانشکده ره یافته است

الفاظی چند را بهم بافته است.

گویی که به یک دو جمله طوطی وار

سوداگر ذات پاک نایافته است.

دیوان امام ۴۳۸ صفحه است و می گویند در حال حاضر در کمتر کتاب فروشی در ایران پیدا می شود.

اما جانشین خمینی یعنی سید علی خامنه ای استعداد شعر گفتن ندارد اما قدرت دارد، دستور می دهد درباره خودش و حکومتش شعر و مقاله نوشته شود.

خامنه ای همان طور که در موردی قبلاً نوشته بودم، عاشق دلخسته خودش است، دلش می خواهد او را تمجید کنند، چاپلوسی کنند و در موردش بنویسند. به همین جهت از شاعران و ادیبان بصیر و فرهیخته دعوت می کند در کنگره ای به نام “وصف گل” شرکت کنند و حتماً توجه دارید که مقصود از “گل” همان شخص سید علی آقاست که شعر نمی گوید اما در موردش شعر می سرایند و صله می گیرند.