شماره ۱۱۹۶ ـ ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۸
رد پروانه ها . . .
پوزه کشیده
تا کنار گوش
زیر گردن
روی شانه
پشت ران
بو می کشد
سر می گردانم به میان سینه، کنج لب، کنار نفس
بو می کشم
نبضی که می تپد کنار گردن
روی گونه
کنج لب
میان هیچ . . .
بر می جهد از نبضی تپنده در ثقل
ثقل نگاه
ثقل سینه
ثقل من
تو
ثقل مهیب دو جرقه
در تداخل
بیگ! بنگ!
۵۰۰ بیلیون دلار هزینه سالانه که بدانند بیگ بنگ چگونه اتفاق افتاد
آغاز هستی چگونه بود. . . !

پوزه خیس دو گرگ
بو می کشد
یکدیگر را
می پیچد در هم
نه پوزه ای که تیز شده
خیز برداشته
تا نبضی که بی هوا سر در میان
چشمه ای
علفی
نسیمی
تا خراش تا دریدن تا جاری خون
نه!
فقط پوزه دو گرگ تنیده در هم
که بو می کشد
احتمال وقوع جرقه را در تپش نبضی. . .
آه. . .
بیرون پرید از میان سبزه ها
درشت و قهوه ای و زرد
بوی خوش پاییز در مشام
این پروانه های درشت زرد و قهوه ای که بی هوا از جایی سر می کشند. . .

تولد

قطره قطره
می چکد از انگشتانم
جادوی رنگین کمان هایی که کشیدم
بر آبی
پشت سر
جایی
انگار نبضی می تپد گاهی و گم در تاریکی
تاریکی
هراس
سکوت . . .
برق صاعقه که تابید
روشن تا کور
درخت سوخته
گوزن زخمی
قطره. . . قطره. . . قطره
چکیدم
شاداب و وحشی لبانش سرخ
مکید
تپش گرم قلبم
قطره
قطره
قطره
چکید
زبان بر سرخی خون
لیس تا پاک
هرگز ندیدم زیباترین رویای جهان را
چشم اما نبستم
خیره
تا ته سیاهی
رو در روی مرگ
که هیچ نبود جز شعبده ای به غایت زیبا که فرو می ریخت به اولین ذرات بارش نور
و زمین بکر و روشن
سینه باز دشت
گوزنی که گم می شد در خم جنگل. . .
و پروانه های خیال
. . . آن رویای مرگ جان اگر بگیرد بر سفتی زمین
این چهار پر بنفش
میان این شاخه ها
در هیاهوی گنجشک ها
در تپش این نبض
آه . . .
زیباترین رویاهاست
آن که زاده می شود بر تن خاک
سخت و عرق ریز
جاندار و پر خون