شماره ۱۱۹۹ ـ پنجشنبه ۱۶ اکتبر ۲۰۰۸
آفرینش ادبی: منشا، ماهیت، گستره‌ی حضور و تاثیر
پنجمین نشست «کلوپ ادبی کافه رنسانس» عصر جمعه، هفدهم اکتبر ۲۰۰۸، راس ساعت ۶:۳۰ تا ۱۰ بعد از ظهر در مکان همیشگی (۲۵۲ بلور غربی) برگزار خواهد شد. در بخش نخست این نشست، ساسان قهرمان، در ادامه و همراه با مرور نکات اصلی مباحث تئوریک چهارم که توسط محمود خوشچهره صورت گرفت، نگاهی اجمالی خواهد داشت به «سیر تحول شیوه های نقد و بررسی آفرینش ادبی و تلاش علمی برای راه یافتن به «معنا»، «متن» و «تاثیر».» در بخش دوم، بهرام بهرامی (شعر) و آیدا احدیانی (قصه) حضور خواهند داشت و آثار خوانده شده سپس در جمع مورد بررسی و تبادل نظر قرار خواهد گرفت. علاقه مندان می توانند برای آشنایی بیشتر با آثار شاعران و نویسندگان، گسترش همکاری و آشنایی بیشتر با «کلوپ ادبی کافه رنسانس» یا برنامه های آتی آن، به این وبلاگ مراجعه کنند، یا از طریق پست الکترونیکی وبلاگ کلوب با برگزارکنندگان این نشست های ماهانه ی ادبی تماس بگیرند.
امکان برگزاری نشست‌های «کلوپ» با یاری «انجمن ایرانیان دانشگاه تورنتو» در اختیار «کلوپ ادبی کافه رنسانس» قرار گرفته است.
در سه نشست گذشته‌ی کلوپ، به ترتیب، آثاری از نازنین برخورداری (قصه و رونگاری‌های وبلاگ)، عبدالرضا مقدم (شعر)، تارا آغداشلو (شعر)، لیلا طالعی (قصه)، سینا گیلانی (شعر)، و گیتی میرزانیا (قصه) جمع‌خوانی شده و مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. در نشست چهارم، نخستین دور سخنرانی‌هایی در باب نقد و تئوری ادبیات توسط محمود خوشچهره، منتقد فیلم و مدرس ادبیات انگلیسی، آغاز شد. از نشست پنجم، این دو بخش از فعالیت کنونی «کلوپ» همزمان و در یک نشست برگزار خواهد شد. در کنار این دو بخش، به پیشنهاد برخی از شرکت کنندگان، در آینده‌ی نزدیک، نشست‌هایی نیز به جمع‌خوانی و بررسی برخی آثار انتشار یافته‌ی نویسندگان و شاعران معاصر اختصاص خواهد یافت.
در نشست چهارم، محمود خوشچهره، منتقد سینما و مدرس ادبیات انگلیسی در دانشگاه مک مستر، در بحثی باعنوان «نگاهی اجمالی به شیوه‌های نقد ادبی ـ از رمانتیسم تا پست مدرنیسم»، برخی از رئوس و ویژگی‌های نگاه مدرن تئوریک به آفرینش ادبی را مطرح کرد با اشاراتی به فرمالیسم روس، نظریه‌ی «مرگ مولف»، ساخت‌گشایی، و پیوند آنان با بنیان‌های نشانه‌‌شناسی سوسوری، و نیز نگاه جامعه‌شناختی مارکسیستی به ادبیات و آفرینش ادبی ـ هنری. وی همچنین اشاراتی اجمالی به برخی شیوه‌های دیگر، از جمله برخی از بنیان‌های نظری رمانتیسم داشت و با توجه به محدودیت وقت، مرور و توضیح روشن‌تر این بررسی مقدماتی به نشست‌های آینده موکول شد.
در پنجمین نشست «کلوپ»، ساسان قهرمان با مروری بر مقولات مطرح شده در نشست پیش، این توضیح مقدماتی را پی خواهد گرفت و به شرح رئوس «سیر تحول شیوه‌های نقد و بررسی و تئوری‌های ادبی» خواهد پرداخت. این بحث که قسمت اول نشست پنجم «کلوپ» به آن اختصاص یافته است، یک ساعت به طول خواهد انجامید و برای سهولت و روشنی، در سه بخش تنظیم شده است:
۱- کلیات و مقدمات: آفرینش ادبی
۲- تاریخ و رئوس نظریه‌های ادبی : تقلید یا وجود، معنا یا شکل
۳- خوانش متن: لذت نقد
*

آفرینش ادبی: منشا، ماهیت، گستره‌ی حضور و تاثیر

عمر آفرینش ادبی و هنری از عمر تاریخ مکتوب بشر کهن‌تر است؛ و عمر نگاه به آفرینش‌ها و تدوین نظریه‌هایی برای تبیین و «نظم بخشیدن» به آن نیز.
از همان دیرباز، گام‌هایی چند پس از آغاز تاریخ مکتوب بشر، تلاش برای تبیین و تعبیر آفرینش‌های ادبی و هنری نیز پاگرفت. در این تلاش، همواره سه پرسش در مرکز توجه به «اثر» قرار داشته است:
چرایی، چندی، چونی؛ یا به عبارت دیگر: منشا (چرایی)، گستره‌ی حضور و تاثیر (چندی)، و ماهیت (چونی) در روند پدید آمدن، تطور و زندگی آفرینش ادبی و هنری.
با همه‌ی گستردگی، ژرفا و تحولات، تئوری‌های ادبی و شیوه‌های نقد و بررسی آفرینش ادبی ـ هنری، برای ـ و در انتظار ـ کشف پاسخی برای این پرسش‌ها پاگرفته‌اند. این پرسش‌ها، البته همواره در کنار سیر تطور اندیشه و فلسفه و توجه به طبیعت و انسان پیش رفته است. و همین امر، همراهی و همکناری نقد ادبی ـ هنری را با اندیشه‌ها، کاوش‌ها، کنج‌کاوی‌ها و نظریه پردازی‌هایی در زمینه‌هایی دیگر، چون فلسفه، جامعه‌شناسی، روانشناسی، و حتی علوم طبیعی، فیزیک و ریاضی نیز موجب شده است.
طرح پرسش‌های از این دست، همچنان‌که طی قرون متمادی «فلسفه» را در محدوده‌ی «مذهب» به مسیر «قضاوت» حول محور «نیک و بد» هدایت کرد، نگاه به آفرینش‌ ادبی / هنری را نیز به مسیر «نقد» راند؛ و «نقد» را به عنوان «معیاری برای قضاوت در مورد «نیک و بد» آثار» در نظر گرفت؛ آن هم بر پایه‌ی تاثیر آن بر «نیک و بد» انسان، در رابطه با «انسان» و «خدا» (تعلیم و تزکیه‌ی نفس) از یک سو، و «جامعه» (ارتباط با نظم حاکم و معیارهای اخلاق اجتماعی) از سوی دیگر.
بدین‌سان، در طول بیش از دو هزار سال، از کلاسیسیم و نظریات افلاطون و ارسطو تا رمانتیسم در دوران پس از رنسانس و عصر روشنگری، نقد ادبی «وسیله»ای بود برای تبیین و تعیین ارزش و نیک و بد آثار ادبی/ هنری بر پایه‌ی اصول/ تئوری‌هایی که مهم‌ترین‌شان «بوطیقا»ی ارسطو (فن شعر) است که آن نیز ناکامل به نسل‌های پس از او رسیده است. این نظریه‌ها، در ذات خود قایل به «واقعیت»ی بیرونی است که هنر و ادبیات به «تقلید» آن می‌پردازند، تا روان انسان و جامعه را «تزکیه» کنند. بر مبنای این نگاه، «انسان»، اگرچه به عنوان «عامل آگاه» در پدید آوردن «اثر» شناخته می‌شود، اما خود «واسطه و مقلد»ی بیش نیست که «وظیفه»ای روشن در برابر خود دارد.
با این همه، پرسش‌ها همواره بر جای مانده‌اند و می‌مانند. از این گذشته، در سیر خود، آن «همراهی و هم‌کناری» کهن آفرینش ادبی ـ هنری با علوم و اندیشه‌های دیگر، اندک اندک توانست نگاه به «نقد» را نیز به منظری دیگر هدایت کند؛ منظری- نه دیگر متکی بر «قضاوت»، که بر «شناخت».
در این تاریخ و سیر آن، هر گونه تلاش برای آشنا شدن با این نگاه‌ها و شیوه ‌ها و نظریه‌ها، با نام‌هایی ویژه گره می‌خورد. از «جمهور» افلاطون» و «فن شعر» یا «بوطیقای سخن» ارسطو که ـ هرچند ناقص به ما رسیده باشد ـ تا قرن‌ها، سنگ بنای تبیین و ارزش‌گذاری آثار ادبی و هنری بوده است، تا دریدا، بوطیقا یا نظریه‌ی ادبی و روش‌های نقد و بررسی، مسیری پرفراز و نشیب پیموده است. در این مسیر، ارسطو، افلاطون، ووردز وورث، شیللر، سوسور، یاکوبسن، پاوند، الیوت، شکلوفسکی، باختین، باتای، بارت، استراوس، سندرز، فروید، یونگ، لوکاچ، التوسر، جیمسن، بنیامین، فرای، بلوم، فوکو، تودوروف، اکو، بلانشو، کریستوا، دریدا و … (همراه با فیلسوفانی چون هگل، که‌گارد، هایدگر، نیچه، مارکس، هابرماس، لیوتار، ریکور و …)، از جمله برجسته‌ترین نام‌هایی هستند که به چشم خواهند خورد. نیز، در کنار و هم‌پای سبک‌ها و مکتب‌های ادبی و هنری، برجسته‌ترین و مشهورترین نگاه‌ها و شیوه‌های «نقد ادبی ـ هنری» هم عبارت‌اند از: کلاسیسیسم، نئوکلاسیسیم (کلام‌شناسی یا علم‌اللغه)، رمانتیسیسم (نقد زندگی‌نامه‌ای/ زیبایی‌شناختی/ هنر برای هنر) نقد واقع‌گرا (بر بستر مدرنیسم)، هرمنوتیک یا «علم تاویل/ تعبیر (قرن هیجدهم)»، نقد نو (امریکایی – انگلیسی)، فرمالیسم (روس) نقد اجتماعی (جامعه‌شناسی ادبیات/ تاریخ‌گرایی/ نظریه‌ی اصالت فرهنگ/ تاریخ‌گرایی جدید)، نقد روانشناختی، نقد فمینیستی، ساختارگرایی (فرانسوی ـ بر بنیان نشانه‌شناسی سوسوری)، پدیدارشناسی، و هرمنوتیک مدرن در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، با تسلط یافتن ساختارگشایی (نظریه‌ی اصالت خواننده- مرگ مولف/ شالوده‌شکنی- پساساختارگرایی) و پست مدرنیسم.

از ارسطو تا دریدا، نگاه به آفرینش ادبی حول دو محور اساسی گردیده است:
منشا متن و معنا
رابطه‌ی معنا و متن
کلیه‌ی شاخه‌ها، منظرها و نظریه‌های ادبی، از همین دو منشا برخاسته‌اند. یک نگاه اجمالی، توجه را به فاصله‌ای دوهزارساله بین ارسطو و شاعر و ناقد دوران تسلط رمانتیسیسم جلب می‌کند. این دوران، دوران تسلط کلاسیسیم با منشا یونانی از یک‌سو، دوران تاریک و انحطاط هنر در قرون وسطی، و سپس رنسانس و بازگشت ادبی ـ هنری به ارزش‌های کلاسیسیسم (نو افلاطونیان- نئوکلاسیسیسم) از سوی دیگر است. نظریه‌ها و نگاه‌های ادبی و هنری در این دوران، عمدتا در همین چهارچوب آشنا سیر کرده‌اند و نیز، نگاه «بلاغت‌گرایانه» به «متن» بر آن‌ها غالب بوده است.
از «جمهور» افلاطون و «فن شعر» ارسطو، تا قرن‌ها، نگاه به ادبیات از منظر «مصارف تعلیمی» و «تزکیه‌ی نفس» تجاوز نمی‌کرد، اما در این مسیر، در کنار پرسش‌های سه‌گانه‌ی بالا (چرایی، چندی، و چونیبار «معرفت دینی» مقوله‌ای دیگر را نیز به عنوان محور توجه «ناقد» ارزش‌سنج، در کنار این‌ها نشاند: «وظیفه» یا «مسئولیت»؛ و نظرها را به «محتوا» یا «پیام» معطوف کرد.
بدین سان، از افلاطون تا مارکس، مقوله‌ی «وظیفه» از یک‌سو «پرسش» ناقد ادبی- هنری بود، و از سوی دیگر، «معیار سنجش» وی.
در همین حال، و از زاویه‌ای دیگر، می‌توان گفت که در پیوند با همان پرسش‌های سه‌گانه، در بحث و مبحث تاویل و نقد ادبی، برخورد با ـ و شناخت از ـ چهار مقوله همواره اهمیت ویژه داشته است:
مولف (پروسه‌ی آفرینش)، مخاطب (پروسه‌ی درک)، متن (سبک / نوع/ فرم)، معنا (محتوا / پیام)
از کلاسیسیسم تا رمانتیسیسم، و سپس، از رمانتیسیسم تا پست مدرنیسم، بررسی آفرینش‌های ادبی ـ هنری همواره این چهار مقوله در مرکز توجه پدیدآورندگان نظریه‌های ادبی و ناقدان آثار قرار داده است. در این چهارچوب، می‌توان نمودارهایی را در پیوند با این چهار مقوله ـ و علوم و تئوری‌های همخون با آنان ـ طرح کرد (ضمایم ۱ تا ۴) و با توجه به آن‌ها، تفاوت میان شیوه‌های سنتی نقد و بررسی و شیوه‌های مدرن را چنین توضیح داد:

– شیوه‌های سنتی:
(توجه به) تصحیح متون / ملاحظات زندگی‌نامه‌ای / ملاحظات اخلاقی، دینی و فلسفی / نوع و سبک / درونمایه و پیام / تخیل و تصویرسازی

– شیوه‌های مدرن:
الف: (توجه به ) فرم ـ شکل / صنایع ادبی ـ ادبیت / رمز ـ نماد / پیوند فرم و محتوا ـ شکوفایی محتوا در فرم/ملاحظات روانشناختی / ملاحظات اجتماعی ـ جنسیتی / تصویرپردازی/ کهن الگوها/ خاستگاه اثر
ب: (توجه به) انتظام و ساختار / ساختارگشایی / استقلال متن / نشانه گرایی/ پیوند بینامتنی/ تاثیر متقابل و چندگانه و چندوجهی مولف و اثر و مخاطب بر یکدیگر / نشانه و پیام ـ فرستنده و گیرنده در پیوند و تقابل با یکدیگر؛ و در و تحول و تطور و تاثیر دایم.
اگرچه «هرمنوتیک» یا «علم تاویل/ تعبیر» در قرن هیجدهم شهرت و پذیرش یافت، اما از ابتدا، نظریه و نقد ادبی ـ هنری ریشه در مبحث تاویل یا تعبیر داشته است. تاویل یا تعبیر، خود از مطالعه‌ی دو گونه متن برخاسته است:
– متون مذهبی
– متون حقوقی
در طول قرون متمادی، هر دو گونه متن فوق، ملتزم شمرده می‌‌شدند به تاویل یا تعبیر توسط شخص یا اشخاصی که قادر به شناخت و تعبیر «رمز»های نهفته در متن و یا نشانه‌های ویژه‌ی آن باشند. تلاش برای «رمزگشایی» متن‌های مذهبی مبتنی بر متون «عهد عتیق»، همچنین واژه‌/ترم تاویل یا تعبیر (هرمنوتیک) را به میان می آورد که به قولی برگرفته از نام «هرمس»، خدای پیام‌آورنده‌ی خدایان دیگر و تعبیر پیام‌ها در اساطیر یونان کهن است. در آن دوران دوهزارساله‌ی تسلط کلاسیسیسم، توجه اصلی نظریه‌پرداز و ناقد ادبی ـ هنری به دو مقوله‌ی اساسی است:
۱- چگونگی و میزان تاثیرپذیری مولف از واقعیت در تولید متن (پروسه‌ی خلاقیت ـ تقلید)
۲- چگونگی و میزان تاثیر متن بر مخاطب (پروسه‌ی تاثیر) {دیرتر، با تدوین تئوری اصالت خواننده و مرگ مولف، این دیدگاه گسترش می‌یابد و سخن از تاثیر متقابل خواننده و متن به میان میآید}
گذشته از متون مذهبی، در این دوران، نظر غالب این است که اثر ادبی ـ هنری هستی مستقلی از خود ندارد، تقلید از واقعیتی بیرونی است، و کارکرد آن، تنها در تاثیری است که بر مولف و مخاطب می‌گذارد. نقد کلاسیک و رمانتیک نیز ـ تاحدی- شیوه‌ی بررسی چگونگی این تاثیر است.
در این محدوده، محورهای مشخص زیر در مرکز توجه نظریه‌پردازان و ناقدان ادبی ـ هنری قرار داشته است:
– واقعیت (منشا، محدوده)
– دریافت از واقعیت
– نقش مولف در دریافت / شناخت/ واقعیت و تصویر کردن آن
– نقش ابزار / صنایع ادبی در چگونگی و میزان این تصویر کردن
– ارتباط میان واقعیت در جهان بیرونی و جهان متن
– نشانه‌ها
– روش‌ها و محدوده‌ی تاتویل و تفسیر
– ارتباط مولف با متن، متن با مخاطب، و این هر سه با واقعیت، پیش و پس از ایجاد اثر
توجه به این مقوله‌ها، نظریه و نقد ادبی و هنری را به علوم دیگری ـ مشخصا، فلسفه، جامعه‌شناسی و روانشناسی- نزدیک و مرتبط کرده است. این در حالی‌ست که ـ به‌ویژه در قرن بیستم ـ زبان‌شناسی/ نشانه‌شناسی جدید نخست به این زنجیره پیوست؛ سپس به محور و حلقه‌ی اصلی آن بدل شد.
در بحث این نشست «کلوپ» و با یاری سخنران این جلسه، ساسان قهرمان، خواهیم کوشید تا پرسش‌ها و مقوله‌های بالا را بیشتر بگشاییم و بررسی کنیم.